واقعا ؟منم نمیدونستم. یعنی انقدر علم پیشرفت کرده؟ [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]نقل قول:
Printable View
واقعا ؟منم نمیدونستم. یعنی انقدر علم پیشرفت کرده؟ [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]نقل قول:
جالب بود. خوب بود تو هم صلوات میفرستادی...نقل قول:
بخدا باورتون نمیشه اگه بگم که تو 2ران راهنمایی ناظممون که امام جماعت وایمیستاد یه بار نماز ظهر رو 6 رکعت خوند .......... [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
منم اقامه گو بودم رکعت 4 رو که خوند بعد از سجده همین که اومدم بگم الله اکبر که سبحان الله ... دیدم طرف پاشد ما هم خشکمون زد 3شو گرفتم گفتم بحوالله و قوه [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ایجاش جالبه که بعد از اون رکعت دیدم 2باره پاشد .... منم که اصلا مونده بودم چی بگم ... گفتم آقای جانبازی ( اسم طرف بود ) ترو خدا بیخیال شو ..... [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
___________
من یک کاربر دیدم که کاربر فعال متفرقه بود. شاید من اشتباه کردم...
نقل قول:
من یک کاربر دیدم که کاربر فعال متفرقه بود. شاید من اشتباه کردم...
نه عزیز این که چیز عجیبی نیست
سعید رونالدو کاربر فعال متفرقه هست
سلام...
یه بار با شوهر خالم رفته بودم بازار که ایشون شلوار بخرن،رفتیم تو یه پاساژه و مشغول نیگاه کردن به ویترینای مغازه ها شدیم،که یهو احساس کردم خوردم به یه نفر و اونم الانه که نقش زمین بشه همین که برگشتم که از یارو معذرت خواهی کنم میبینم کمر یکی از این مانکنا تو دستمه و دارم ازش معذرت خواهی میکنم...:27:شوهر خالمو میگین؟؟؟تا خود شب نامردی نکردو به ما خندید.خلاصه تا یک هفته سوژه خنده ملت شده بودیم...:31:
کوتاهش میکنم:
گفتن: برو خونه همسایه کتاب فلان دخترشونو برای امشب بگیر...
من هم کاملا حواسم پرت بود. رفتم زنگ زدم چون یکمکی خجالتیم وقتی درخواست دارم کاملا تصادفی کتاب از جمله ام حذف شد و گفتم اگه میشه دخترتونو برای امشب بدید:blush:
ایول خیلی باحال بود:46::46:نقل قول:
khayli با حال بود.... [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]نقل قول:
ديروز بعد امتحان اومديم بيرون و همه ام ريخته بودن بيرون مدرسه برف بازي!(برف نديده ن اينا!) بعد كلي شالو كلاه كرديم كه بريم خونه از دره مدرسه نيومده بودم بيرون ديدم زارت ... يه گوله برف با سرعت نور خورد به همونجايي كه نبايد ميخورد! هيچي مجرم هم واستاده بود هي ميخنديد ... خودش هم نفهميده بود كجا زده ! يخده اينور اونور كرديم كه صداش در نياد!
آخرش كلي از خجالت اونو و بقيه در اومديم!(با برف) [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
خلاصه خدا سايه ي اين برفو كوتاه نكنه!
فکر نمیکنم اینو قبلا گفته باشم ولی اگر تکراری بود شرمنده:
تو ورزشگاه ثامن مشهد برای بازی پرسپولیس ابومسلم رفته بودم. من خودم استقلالی ام ولی چون دوستم پرسپولیسیه باهاش رفتم طرف پرسپولیس نشستم.
دقیقا پشت دروازه ی ابومسلم بودیم.
بادامکی یک شوت زد از بالای دروازه بیرون رفت یعنی صاف داشت طرف من می اومد.
من این پله های ورزشگاه رو که هر کدوم اندازه ی 4 تا پله ی معمولیه میرفتم پایین تا به توپ برسم.
خلاصه توپ صاف داشت می اومد تو دستام که یهو خورد به میله ی محافظ دور زمین و برگشت داخل.
فکر کنید سی هزار نفر بهم خندیدند و حتی چند تا پرسپولیسی مثل همون مو زرده خارجیه چی بود اسمش یادم نیست اون هم داشت گرم میکرد بهم خندید.
جدی میگم و اصلا خالی بندی نیست چون به هرکی میگم ورزشگاه یهو ترکید کسی باور نمیکنه!!!!
__________________
بازیه استقلال و ابومسلم تو همین ورزشگاه روز قبلش بارون اومده بود.
من رفتم تو که یهو دیدم رفتم طرف ابو مسلمیها. درها داشت بسته میشد و من با سرعت به طرف در دویدم.
واسه که میون بر بزنم از تو باغچه رفتم که یهو دیدم دارم با جوراب میدویم. نگاه کردم دیدم کفشام تو گل فرو رفته و گیر کرده.
با هزار بدبختی در آوردمشون (هر کی رد شد از خنده مرد) و پام کردم ولی هر پام شده بود اندازه ی پای فیل چون رو کفشام پر از گل بود و تازه جورابام هم همش گلی بود.
یه بار منو دوستم خواستیم با مترو بریم امام خمینی تو ایستگاهش میدونید چه خبره دیگه.
مونده فقط رو سر آدم صف وایستن
من گفتم بیخیال بریم اونور وایسیم چون خلوت بود یا به اصطلاح هیچکی نبود
ما رفتیم وایستادیم 1 دقیقه بعد 2تا زنه اومدن کنار ما وایستادن ما توجه نکردیم:5::5:بعد دیدیم تعدادشون داره زیاد میشه و همه دارن مارو نگاه میکین
ما یکم به تفکر مشغول شدیم :10:دیدم ..اااااااااااااااااااا
طرف کوپه زنا وایستادیم .ما هم که :43::43:شده بودیم . با کمال خونسردی رفتیم طرف مردا:15::17: