هرشب ستاره ای است که از تو دورم....آسمان چه پر ستاره ست....
Printable View
هرشب ستاره ای است که از تو دورم....آسمان چه پر ستاره ست....
نگاهي كردومن را دربه در كرد
يقيين كرد عاشقم بعدش سفر كرد
شكستي خورد آمد تا بماند
ولي من رفته بودم او ضرر كرد........
صدای قــلــــب نیست ...
صدای پای تو است كه شب ها در سینه ام می دوی ....!!
كافیست كمی خسته شوی .....
كافیست كمی بایستی ....!
دوباره شب.......
دوباره خواب.........
دوباره رویا..........
بازم شب شد همه جا تاریک تاریک هیچ صدایی شنیده نمی شه جز......
جز صدای قلبم....قلبی که همه ی تپش هاش با هر تپش کوچک قلب تو اغاز می شه....
همه خوابن....همه توی خواب رویا می بینن.......من اما بیدارم...توی بیداری رویا می بینم...
رنگی ترین رویا قشنگ ترین رویا همه چیز دنیا چشمهای توء...
همه ی چیز های قشنگ دنیا ....توی یه قطره اشک توء
من حتی تو رو توی خوابم نمی بینم...سخته واسه من...خیلی سخته ....
می ترسم بخوابم...این رویارو هم از دست بدم....
بیدار می مونم تا خود صبح....نه...اونقدر بیدار می مونم تا تو بیای ...
تا بیا ی ...رویاهام واقعی بشن...
رنگی ترین رویا........
واقعی ترین رویا.......
من و تو.......!!!
---------- Post added at 11:19 AM ---------- Previous post was at 11:15 AM ----------
تو را نگاه می کنم
خورشید چند برابر می شود و روز را روشن می کند!
بیدار شو
با قلب و سر رنگین خود
بد شگونی شب را بگیر
تو را نگاه می کنم و همه چیز عریان می شود
زورق ها در آب های کم عمقند...
خلاصه کنم:دریا بی عشق سرد است!
جهان این گونه آغاز می شود:
موج ها گهواره ی آسمان را می جنبانند
(تو در میان ملافه ها جا به جا می شوی
وخواب را فرا می خوانی)
بیدار شو تا از پی ات روان شوم
تنم بی تاب تعقیب توست!
می خواهم عمرم را با عشق تو سر کنم
از دروازه ی سپیده تا دریچه ی شب
می خواهم با بیداریِ تو رویا ببینم!
" پلالوار"
برای همه وقت هایی که مرا به خنده واداشتی.
برای همه وقت هایی که به حرف هایم گوش دادی.
برای همه وقت هایی که به من جراْت و شهامت دادی.
برای همه وقت هایی که مرا در آغوش گرفتی.
برای همه وقت هایی که با من شریک شدی.
برای همه وقت هایی که خواستی در کنارم باشی.
برای همه وقت هایی که به من اعتماد کردی.
برای همه وقت هایی که مرا تحسین کردی.
برای همه وقت هایی که گفتی دوستت دارم.
برای همه وقت هایی که در فکر من بودی.
برای همه وقت هایی که برایم شادی آوردی.
برای همه وقت هایی که به تو احتیاج داشتم و تو با من بودی.
برای همه وقت هایی که دلتنگم بودی.
برای همه وقت هایی که به من دلداری دادی.
برای همه وقت هایی که در چشمانم نگریستی و صدای قلبم را شنیدی...
متشکرم . . .
بی تو دلم با من نمی سازه.....
شاید!
شعر همین است
که من عاشق تو باشم
و تو!
با هر که میخواهی
من بودم
تو
و یک عالمه حرف ...
و ترازویی که سهم تو را
از شعرهایم نشان می داد!!!
کاش بودی و
می فهمیدی
وقت دلتنگی
یک آه
چقدر وزن دارد ...
تو شب خیس مژه هام یه شب بیا قدم بزن
با رقص تلخ اشک من ساز دوست دارم بزن
اتاق آرزوهامو خیلی مرتب چیدمش
بیا و با یه چشمکت اتاقمو بهم بزن
تمام شده ام دیگر !
بس که بلعیده ام انبوه نبودنت را ...
هنوز اما ، همانند حاتم ام
می بخشمت
با آنکه هزار شب ، بی خوابی ، طلب دارم از تو ...
...
یه نفر بازم کنار پنجره س
یه نفر عجیب دلش شور میزنه
یکی ام با تیرای داغ نگاه
دو تا چشم و داره از دور می زنه
یه نفر داغ دلش تازه شده
دلخوشیش یه عکس یادگاریه
یکی با غم می نویسه رو دلش
ای خدا عجب چه روزگاریه
ماه من غصه چرا؟
آسمان را بنگر كه هنوز بعد صد ها شب و روز
مثل آن روز نخست
گرم و آبي پر از مهر به ما مي خندد
يا زميني را كه دلش از سردي شب هاي خزان
نه شكست و نه گرفت
بلكه از عاطفه لبريز شد و
نفسي از سر اميد كشيد
و در آغاز بهار دشتي از ياس سپيد زير پاهامان ريخت
تا بگويد كه هنوز پر از امنيت و احساس خداست
ماه من غصه چرا
تو مرا داري و من
هر شب و روز
آرزويم همه خوشبختي توست
ماه من دل به غم دادن و از ياس سخن ها گفتن
كار آن هايي نيست كه خدا را دارند
ماه من غم و اندوه اگر هم روزي مثل باران باريد
يا دل شيشه اي ات از لب پنجره ي عشق، زمين خورد و شكست
با نگاهت به خدا چتر شادي وا كن
و بگو با دل خود كه خدا هست خدا هست
او هماني است كه در تارترين لحظه ي شب
راه نوراني اميد نشانم مي داد
او هماني است كه دلش مي خواهد
همه زندگي ام غرق شادي باشد
ماه من غصه اگر هست بگو تا باشد
معني خوشبختي، بودن اندوه هست
اين همه غصه و غم اين همه شادي و شور
چه بخواهي و چه نه، ميوه ي يك باغ اند
همه را با هم و با عشق بچين
ولي از ياد مبر پشت هر كوه بلند
سبزه زاري است پر از ياد خدا
و در آن باز كسي مي خواند
كه خدا هست خدا هست و چرا غصه؟
پشت هر کوه بلند ، سبزه زاری است پر از یاد خدا !
و در آن باز کسی می خواند ، که خدا هست ، خدا هست
چرا غصه ؟! چرا؟
خدا هست...
سرمه ي انتظار به چشمانم مي كشم
امشب دوباره تو را گم كرده ام
ميان آشفته بازار افكار مبهمم
توي كوچه هاي بي عبور پاييزي
دستان گرمت را
نگاه مهربانت را
شانه هاي بي انتهايت را
منتظر نشسته ام
کاش می فهمیدی ، در خزانی که از این دشت گذشت،
سبزه ها باز چرا زرد شدند.
خیل خاکستری لک لکها ، در افقهای مسی رنگ غروب،
تا کجاهای کجا کوچیده است.
کاش می فهمیدی ، زندگی محبس بی دیواریست
و تو محکوم به حبس ابدی
و عدالت ستم معتدلیست ، که درون رگ قانون جاریست
کاش می فهمیدی ، زندگی آش دهن سوزی نیست
عشق ، بازار متاع جنس است
آرزو ، گور جوانمردانست
مرده از زنده ، همیشه هر آن ، در جهان بیشتر است
کاش می فهمیدی ، چیزهائیست که باید تو بفهمی ، اما...
بهتر آنست ، کمی گریه کنم ...!!!
بهتر آنست ، کمی گریه کنم.... کمی ... ...!!!
کیومرث منشی زاده
در عشق تو کوشيدم تا از نفس افتادم
ان قدر حيا کردي تا از هوس افتادم
___________________
هست آن نيست که هر لحظه کنارت باشد
هست آن است که هر لحظه بهيادتباشد
چه ساده اين همه غم را به هيچ ميگيري
تويي که مرگ دلم را به هيچ ميگيري
اگر چه بودن با هم غنيمت است امروز
تو اين غنيمت کم را به هيچ ميگيري
چقدر اشک بريزم؟...حساب دستت نيست
که چشم هاي ترم را به هيچ ميگيري
ميان آتش عشقت مرا نميبيني
و جسم شعله ورم را به هيچ ميگيري
به ياد تو همه ي دفترم پر از غزل است
و حرمت غزلم را به هيچ ميگيري
رفتی و مانده خاطره هایت برای من
یادش به خیر چشم تو و آسمان عشق
با رفتنت شکست دل اشک های من
---------- Post added at 11:45 PM ---------- Previous post was at 11:41 PM ----------
حافظ کنار عکس تو من باز نیت میکنم
انگار حافظ با من و من با تو صحبت میکنم
وقت قرار ما گذشت و تو نمی دانم چرا
دارم به این بد قولیت دیریست عادت میکنم
چه ارتباط ساده ای بین من و تقدیر هست
تقدیر و ویران میکند من هم مرمت می کنم
در اشتباهی نازنین تو فکر کردی این چنین
من دارم از چشمان زیبایت شکایت می کنم
نه مهربان من بدان بی لطف چشم عاشقت
هر جای دنیا که روم احساس غربت می کنم
کاشکه تو دریای قشنگ خواب شقایق می دیدیم
خواب دو تا مسافر و عشق و یه قاشق می دیدم
کاشکه می شد نیمه شب با همدیگه دعا کنیم
خدای آسمونا رو با یک زبون صدا کنیم
مثل بچگی ها
که ویترین مغازه ای
خیالم را می آشفت
تا زمانی بعد
و ویترین مغازه ای دیگر...
دلم
پشت پنجره ای گیر کرده است
با این تفاوت
که هیچ پنجره ای
دیگر
فریبم نمی دهد
من
با اندوه های کوچکم
بزرگ شده ام
دیگر هیچ اسباب بازی قشنگی
جایت را نمی گیرد...
بـگـذر از خوف و رجا با ما نــــشین
عاشقانه خوش درین دریا نــــشین
قـصـهٔ مـاضـی و مـسـتـقـبـل مـگو
حـالـیـا بـا مـا بـه حـال مـا نـشـیـن
مـن عاشق کبوترها بودمـــ....
آســـمان مســکنم بود....
چی کار کردی که دلم برای هیچ کبوتری ، دیگر پر نمی کشد....:((
جديدا با ديوار حرف ميزنم!
ميدوني...از شخصيتش خوشم اومده يه جورايي!
محكمه...ثابته...آرومه..غلط نكنم از منم خوشش اومده
دل مــ ـ ـ ــ ن پشت سرت کاسه آبی شد و ریخت
کِی شود پیش قدمهای تـ ـ ـ ـــو اسفند شوم . . .
به دست می آورم " تو "را
وقتی٬
همه ی ضمیرهای "من"
"ما" می شود
و " تو"
در من قد می کشی
و "من"
فعل ها را دوره می کنم
__________________
به سکوتم
به قویترین سلاحم احترام بگذار
طنینش را میشنوی؟
وقتی حرف نمیزنم
از زیبایی ان چه میگویم لذتمیبری?
خـــط ِ فـقـر
جـایـی میـان ِ بـود و نبـود ِ تـوسـت ...
جـایـی میـان ِ دار و نـــدار ِ مـن
یه وقت اگه تنها شدی با عشق و ساز و زمزمه
به خاطر من یه بارم ٬ من به تو می رسم بزن
شب تا صبح بیدارم ، از عشقت میبارم
بی خبر از حالم موندی ، مهربون یارم
دیگه بدجور دلگیرم ، دیگه از جونم سیرم
تو سکوتم ، توی بغزم، بی تو دارم میمیرم
آره میدونم و میدونی ، بدجور دیوونم
به امیدی به نویدی دارم از تو میخونم
دیگه بسته ، دله خسته داره از غم میپوسه
جای خورشید توی چشمام دیگه ،سوسوی فانوسه
تو که نیستی آوارم از دنیا بیزارم
که که نیستی بی ماهم تک و تنها توی راهم
تو که نیستی بی برگم ، بی روحم یک سنگم
تو که نیستی ،نه هوا هست ،نه نفس هست ،نه ترانه
تو که نیستی ،واسه بودن ،نمیمونه یه بهانه
...
خورشیدِ پشتِ پنجرهی پلکهای من
من خستهام! طلوع کن امشب برای من
میریزم آنچه هست برایم به پای تو
حالا بریز هستی خود را به پای من
وقتی تو دلخوشی، همهی شهر دلخوشند
خوش باش هم به جای خودت هم به جای من
تو انعکاسِ من شدهای... کوهها هنوز
تکرار میکنند تو را در صدای من
آهستهتر! که عشق تو جُرم است، هیچکس
در شهر نیست باخبر از ماجرای من
شاید که ای غریبه تو همزاد با منی
من... تو... چهقدر مثل تو هستم! خدای من!!
من تموم قصه هام قصه ی توست
اگه غمگینه اون از غضه ی توست
وقتی تو مثل همیشه
سایه ی نگاهِ آرامت را
از نوجوانه های عطشم دریغ می کنی
نمی فهمی... و نمی دانی
که شراره های شوقم را
چگونه با اشک های نجیب
در بی کرانه ی مرداب چشم ها
- بی بغض و بی صدا –
در نطفه خاموش می کنم...
مهربانم، ای خوب!
یاد قلبت باشد؛یک نفر هست که این جا
بین ادمهایی٬که همه سرد و غریبند با تو
تک و تنها٬به تو می اندیشد
و کمی٬
دلش از دوری تو دلگیر است...
یک نفر
مشت مشت
بر دل تنگی ام...
دلشوره می پاشد...!
:40:گفتی به نبرد تن به تن می ارزد روحت که جدا شد از بدن می ارزد
حالا تو بگو خدا وکیلی این عشق به این همه دست و پا زدن می ارزد؟
کتونیهای پاره، شیشه عطر خالی، ساعت خوابیده ...
با چه تنگدستیای
یاد تو را زنده میکنم
می بوسم و می گذارم کنار ...
تمام چیزهایی که ندارم را !
دست هايت را ...
عاشقی ات را ...
همه را !
عادت احمقانه ای ست
چسبیدن به چیزهایی که ندارمشان
__________________
آتش پرست خواهم شد
تا شعله های آتشی را
که از دو چشم خمارت زبانه می کشد
عبادت کنم
و کافر می شوم
به هرآنکه
عشق تورا انکار کند...
امشب ز نور ماه پر از درد می شوم
غمگین و دلشکسته و رخ زرد می شوم
امشب ز بغض و ناله ی این ماه نیمه جان
با اشک نا چکیده هم آورد می شوم
ای آسمان بر آتش جانم ببار باز
گویا فقط ز اشک تو من سرد می شوم
با این چنین سرودنم امشب ز حال ماه
از جمع صاحبان خرد طرد می شوم
امشب ز ابر های پر از اشک آسمان
آواز خوان چو عاشق شب گرد می شوم
رفتی و بی تو ترجمه تلخ زندگی
در جای جای شهر وجودم سروده شد
رفتی و بی تو دفتر کمرنگ یک غروب
در کوچه های آبی چشمم گشوده شد
ده
عدد کوچکی ست
اما
چقدر بزرگ می شود وقتی
ده سال بعد به هم می رسیم
...که دیگر نه تو آرزوی منی
و نه من
رویای تو.
بنویس
خاطرات اینده را
و مقدر کن احتمال دیدارمان را
در قیامتی نزدیک
طوری که هیچ یادم نیامده باشد
طوری که هیچ یادت نیامده باشد بنویس
نام کوچکم را بزرگ
درست کنار نام خودت
و در خاطرات اینده
مصور کن
آفتاب بمانی
گاه یك سنجاقك
به تو دل می بندد
و تو هر روز سحر
می نشینی لب حوض
تا بیاید از راه
از خم پیچك نیلوفرها
روی موهای سرت بنشیند
یا كه از قطره آب كف دستت بخورد
گاه یك سنجاقك
همه معنی یك زندگی است.