-
دردادگاه عشق
قسمم قلبم بود
وكيلم دلم بود
و حضار جمعي از عاشقان و دلسوختگان
قاضي نامم را بلند خواند و گناهم را دوست داشتن تو اعلام كرد
پس محكوم شدم به تنهايي و مرگ
كنار چوبه ي دار از من خواستند تا آخرين خواسته ام را بگويم
و من گفتم به تو بگويند
دوست دارم
-
مکن به چشم حقارت نگاه در من مست
که ابروی شریعت بدین روش نرود
-
در گلستان چشمم ز چه روهمیشه باز است؟
به امید آنکه شاید تو به چشم من درآیی
سر برگ گل ندارم، به چه رو روم به گلشن؟
که شنیدهام ز گلها همه بوی بیوفایی
به کدام مذهب این به کدام ملت است این؟
که کشند عاشقی را، که توعاشقم چرایی؟
به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند
که برون در چه کردی؟ که درون خانه آیی؟...
به به ميبينم ، مهدي هرو عزيز هم به جمع عارف مسلکان وارد شد ...
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
(البته من عارف نبيدم ها :دی ، بقيه دوستان رو ميگم ...)
-
مخلصه امير حسين جانم هستيم ما
يكي را بگفتم ز صاحبدلان
كه دندان پيشين ندارد فلان
برامد ز سوداي من سرخروي
كزين جنس بيهوده ديگر مگوي
-
یا رب ز کـــــــرم دری برویم بگشــــا
راهــــــی که درو نجـات باشــد بنمـا
مستغنیم از هر دو جهان کن به کرم
جز یاد تو هــر چه هست بر از دل ما
-
اگر دستم رسد بر چرخ گردون
از او پرسم که این چین است و ان چون؟
-
نامی نداشتم – لقبی که بخوانی ام...
نام مرا غزل – لقب ام شعروند کرد
نزدیک صبح بود و...دنیا ادامه داشت
خود را صدا زدم-و خدا سر بلند کرد
-
دير گاهي است در اين تنهايي
رنگ خاموشي در طرح لب است.
بانگي از دور مرا مي خواند ،
ليك پاهايم در قير شب است
-
تا درد رسید چشم خونخوار ترا
خواهم که کشد جان من آزار ترا
یا رب که ز چشم زخم دوران هرگز
دردی نرسد نرگس بیمار ترا
-
او نیست که در مردمک چشم سیاهم
تا خیره شود عکس رخ خویش ببیند
این گیسوی افشان به چه کار ایدم امشب
کو پنجه او تا که در آن خانه گزیند
او نیست که بوید چو در آغوش من افتد
دیوانه صفت عطر دلآویز تنم را
ای اینه مردم من از حسرت و افسوس
او نیز که بر سینه فشارد بدنم را