زندگی در پيش رو/ رومن گاری/ لیلی گلستان/بازتاب نگار
فکر می کنم این گناهکارانند که راحت می خوابند چون چیزی حالیشان نیست و بر عکس بی گناهان نمی توانند بخوابند حتی یک لحظه چشم روی هم بگذارند چون نگران همه چیز هستند . اگر غیر از این بود بی گناه نمی شدند .
میل چندانی به خوشحالی نداشتم زندگی را ترجیح می دادم .
بهترین راه برای فراهم آوردن گه ( منظور هروئین است ) کاری است که لوماهات می کرد و آن این است که آدم بگوید هرگز به خودش سوزن نزده و آن وقت بچه ها بلافاصله یک تزریق مجانی به آدم می کنند چون هیچ کس نمی خواهد خودش را به تنهایی بدبخت ببیند .
ترس مطمئن ترین متحد ماست و بدون ان خدا می داند چه به سرمان می آید .
آن لحظه از زندگی ام را خوب به یاد دارم چون کاملا مثل بقیه لحظات زندگی ام بود .
پلیس ها قوی ترین چیز دنیا هستند . بچه یی که پدرش پلیس باشد مثل این است که دو برابر بقیه پدر داشته باشد .
گلولهها از بدن بیرون میآمدند و به داخل مسلسلها برمیگشتند، و قاتلها عقب میرفتند و عقبعقبکی از پنجره پایین میپریدند. وقتی آبی ریخته میشد، دوباره بلند میشد و توی لیوان میرفت. خونی که ریخته شده بود دوباره داخل بدن میشد و دیگر هیچکجا، نشانهیی از خون نبود.زخمها بسته میشدند. آدمی که تف کرده بود، تفش به دهانش برمیگشت. اسبها عقبعقبکی میتاختند و آدمی که از طبقهی هفتم افتاده بود، بلند میشد و از پنجره میرفت تو. یک دنیای وارونهی راستکی بود، و این قشنگترین چیزی بود که توی این زندگی کوفتیام دیده بودم.
گرینگوی پیر/ کارلوس فوئنتس/ عبدالله کوثری/ طرح نو
فقط می خواستم به اتان بگویم که باید درک کنید. شکست مردی را که فکر می کرد اختیاردار سرنوشت خودش است،و حتی باور داشت که می تواند با مقاله هایی سرشار از تهمت و تمسخر سرنوشت آدم های دیگر را تعیین کند،من،که با خیال راحت ادعا می کردم دوست حقیقت ام نه دوست افلاطون،و در همان وقت ارباب و همه کاره ی مطبوعات از خشم من استفاده می کرد تا منافع سیاسی خودش را پیش ببرد و تیراژ کلان روزنامه اش و حساب کلان بانکی اش را باز هم کلان تر کند.آخ که چه احمقی بودم،دوشیزه هریت!اما برای همین به من پول می دادند،برای این که احمق باشم،دلقک باشم،مواجب بگیر ارباب و صاحب اختیارم روی این خاک باشم.