يا ولي نعمتي و سلطاني
سابقالحسن ما له ثاني
انت بحر تحيط بالدنيا
مدمن جوهر و مرجان
رومی
Printable View
يا ولي نعمتي و سلطاني
سابقالحسن ما له ثاني
انت بحر تحيط بالدنيا
مدمن جوهر و مرجان
رومی
نخواهم عمر فانی را تویی عمر عزیز مــــــن *** نخواهم جان پرغم را تویی جانم به جان تو
اگر بی تو بر افلاکم چو ابر تیره غمنــــــــاکم *** وگر بی تو به گلزارم به زندانم به جــــان تو
ز عشق شمس تبریزی ز بیداری و شبخیزی *** مثال ذره ی گردان پریشانم به جان تـــــــو
مولانا
وقتي نشد که بي دوست بر حال خود نگريم
روزي نشد که در عشق بر کار خود نخنديم
گو از کمان مزن تير کز دل به خون تپيديم
گو از ميان مکش تيغ کز کف سپر فکنديم
با قهر و لطف معشوق در عاشقي فروغي
هم چشمهسار زهريم، هم کاروان قنديم
فروغی بسطامی
من او میسم قیبیر قدریم قالماییب
گؤزؤم گؤدؤر ایندی قیزیل یار گلی
یار دیبیم ده دیل دولاشیب باغلانیر
گؤله بنزیر،من یانیندا خار گلی
ص.تبریزی
ترجمه:
من در نظر همچون مس،بی ارزش شده ام
چشم به راه یار هستم تا با اکسیر او مرا نیز ارزشی باشد
یار در کنارم هست و من نمی توانم حرفی زنم
او همانند گل است و من خار بی ارزش
ی
یافت پایان داستان سوز و ساز
بسته گردد چشم های نیم باز
دیده ام را بر گشودن نیست تاب
فصل آخر را بخوان از این کتاب
نیست بر جا از وجودم چون نَفَس
مانده از این کاروان تنها جرس
ای مرا آیینه، تصویرم ببین
آخرین دیدار شد، سیرم ببین
شاعرش یادم نیست ولی از شعر بلند آیینه هاست
این قسمت صحبت های حضرت فاطمه ست به امام علی
ن
نجات از درد جستن عين بي درديست ميدانم
کزو هر ساعتي درد دگر بر روي درد آيد
*
ره غمخانهي من پرسد از اهل نياز اول
ز ملک عافيت هرکس به جستجوي درد آيد
محتشم
دانه تویی دام تویی باده تویی جام تویی * * * پخته تویی خام تویی خام بمگذار مرا
این تن اگر کم تندی راه دلم کم زنــــدی * * * راه شدی تا نبدی این همه گفتار مرا
مولانا
آیینه تمام قد عشق پیش تو
یاران چگونه سر زخجالت برآورند
این شاخه های سر به در ریشه در خزان
در محضر بهار چه برگ و بر آورند
نا محرمان خلوت انس تو، با چه رو
ایران من، دوباره تو را در بر آورند
امیری اسفندقه
د
دل ما بیدلان بردند و رفتـــــــــــند * * * مثال شـــــــعله افسردند و رفتند
بیا یک لحظه با چند عامان در آمیز * * * که خاصان باده ها خوردند رو رفتند
اقبال لاهوری
در تو براي هم، وطن مرد من مخواه
ياران روزهاي خطر لشگر آورند
بردار و در كليله و دمنه بخوان
در تو مباد بجای شیر شغال گر آورند
در تو مباد مكر شغال و صداي گاو
همسر شوند و حمله به شير نر آورند
همان