همچنان ای ول داری شما ...نقل قول:
Printable View
همچنان ای ول داری شما ...نقل قول:
با سلام این سوتی منم مثل بعضی از سوتی ها تو گیم نت اتفاق افتاده یه روز ظهر از خونه به قصد گیم نت بیرون رفتم بگم که من یه دوست دارم که باباش کنار خونمون مغازه داره تا وارد گیم نت شدم همین دوستم از من پرسید تو راه میومدی بابام باز بود بلند گفت منم که حواسم به بچه ها نبود گفتم باباتو نمی دونم ولی مغازه باز بود یه دفعه گیم نت ترکید از اون به بعد بچها تا بهم می رسیدن مس گفتن بابای ... باز بود .....................
یکی از روزهای آخر اردیبهشت بود سر زنگ ورزش معلم ورزش امتحان دو می گرفت من چون سرما خورده بودمبه معلم ورزش گفتم آخر از همه از من امتحان بگیره:41:
نوبت ما شد و زمان دویدن ما شد 4 دقیقه:37:
اعصاب ما خرد بود آخر زنگ با بچه ها رفتیم سپکتاکرا(والیبال با پا) بازی کنیم
وسط بازی یه توپ به من رسید خواستم بزنم ولی سایه شو زدم یه دفعه یکی گفت:نیگا کن پا شو هم نمیتونه بیاره بالا
من اعصابم خرد بود گفتم: تو یکی دیگه زر نزن...:grrr:
دیدم همه دارن می خندن یه نگاه انداختم دیدم ناظم مدرسه اون حرفو به من زده.
ناظم شده بود:weird:
منم شده بودم:blink::wac:
-----------------------------------------------
یه روز تو جمع مدیر و ناظم و بچه های مدرسه، دیدم داره بارون میاد گفتم : عجب هوای شرجیه ها!
یهویی بقیه شدند:wac::blink::34:
تو خونه ی عموم مهمون بودیم.
خواهرم با مامانم روی یک مبل نشسته بودند و من از پشت سر رفتم صاف زدم پس کله خواهرم.
یهو برگشت دیدم زن عمومه!!!
ملت کف کردن ولی متوجه شدن که حواسم نبوده...
یه ناظم داشتیم که قدش کوتاه بود . بعد توی صف ها میچرخید (invisible میشد ) و به اونا که داشتن حرف میزدن پس گردنی میزد . بچه ها هم دیگه با هم شوخی میکردن و هی پس گردنی میزدن . یه روز مدیر اومد به یکی پس گردنی زد . این هم به خیال اینکه دوستاش میخوان اذیت کنن برگشت یکی خوابوند تو گوشه مدیر . بعد مدیرمون گفت : کاری که عوض داره گله نداره و رفت :31::31::31:
:31::31::27: دقیقا مثل مدیر ما که قدش کوتاه بود .. ولی پسگردنی نمیزد ... یه سری تو صف invis شده بود و یکی از بچه ها که پشت بهش وایساده بود 2تا فوش آبدار نصارش کرد که طرف هم فهمید ...نقل قول:
یه روز هم کف حیاط خیس بود . و سومی ها نمیرفتن سر کلاس . مدیر اومد تو حیاط . یکیشون پوزخند زد بعد مدیرمون جوش اورد .... ( حیاط مدرسه سن ( یه قسمت که یکم بالا تر هست ) داشت ) مدیرهم 2ید اومد که یه لگد ول کنه واسه یکیشون سر خرد :31: بدجوری هم سر خرد:31::31::31:
من يه سوال داشتم.
پارسال نزديك عيد بود. به نظر شما چرا وقتي بچه هاي كلاس ما از معلم اجازه مي گرفتن كه برن دستشويي با كيف ميرفتن دستشويي؟!!!!!!
واقعا چرا؟؟؟؟
حالا خوبه واسه شما نزدیک عید بوده! واسه ما که روزای عادیش هم همین کارو می کنن!
واقعا جای بسی تامل است ...
ما بعد از رفتن طرف کیفش رو از پنجره پرت میکردیم تا بگیره. یه بار زنگ آخر همه بچه های کلاس یکی یک میرفتن و کیفهاشون از پنجره پرت می شد بیرون. تا اینکه همه کلاس رفتن و فقط من یه نفر موندم. معلم هم رو صندلی نشسته بود و داشت چرت میزد و منتظر زنگ بود. منم چون خونمون نزدیک بود گفتم میزم خونه یه ساعت بعد میام کیفم رو میگیرم. منم پا شدم اومدم بیرون رسیدم تو حیاط یهو دیدم یه چیزی بوم خورد زمین. دیدیم کیفمه بالا رو نگاه کردم دیدم معلم از پنجره داره بای بای میکنه :دی