ترا چنانکه توئی هر نظر کجا بیند
بقدر دانش خود هرکسی کند ادراک
Printable View
ترا چنانکه توئی هر نظر کجا بیند
بقدر دانش خود هرکسی کند ادراک
کنون که در چمن آمد گل از عدم به وجود *** بنفضه در قدم او نهاد سر به سجود
بنوش جام صبوحی به ناله دف و چنگ *** ببوس غبغب ساقی به نغمه نی و عود
به دور گل منشین بی شراب و شاهد و چنگ *** که همچو روز بقا هفته ای بود معدود
شد از خروج ریاحین چو آسمان روشن *** زمین به اختر میمون و طالع مسعود
دردی درد کش ار زانکه دوا میخواهی
باده صاف خور ار زانکه صفا میطلبی
خیز خواجو که در این گوشه نوا نتوان یافت
بسپاهان رو اگر زانکه نوا میطلبی
يك نفرهست كه ازپنجره ها نرم و آهسته مرا می خواند
گرمی لهجه بارانی او تا ابد توی دلم می ماند
یك نفر هست كه در پرده شب طرح لبخند سپيدش پيداست
مثل لحظات خوش كودكی ام پر ز عطر نفس شب بو هاست
تقویم و روزنامه ها را نمیدانم
حس میکنم گاهی
کمی کمتر
گاهی شدیداً بیشتر هستم
حتی اگر میشد بگویم
این روزها گاهی خدا را هم یک جور دیگر میپرستم
از جمله دیشب هم دیگرتر از شبهای بیرحمانه دیگر بود:
من کاملاً تعطیل بودم!
اول نشستم خوب جورابهایم را اتو کردم
تنها- حدود هفت فرسخ- در اتاقم راه رفتم
با کفشهایم گفتگو کردم
و بعد از آن هم رفتم تمام نامهها را زیر و رو کردم
و سطرسطر نامهها رادنبال آن افسانه موهوم
دنبال آن مجهول گشتم
چیزی ندیدم
تنها یکی از نامههایم بوی غریب و مبهمی میداد
انگاراز لابهلای کاغذ تا خورده ي نامه
بوی تمام یاسهای آسمانی احساس میشد .
دیشب دوباره بیتاب
در بین درختان تاب خوردم
از نردبان ابرها تا آسمان رفتم
در آسمان گشتم
و جیبهایم رااز پارههای ابر پر کردم
جای شما خالی!!!
یک لقمه از حجم سفید ابرهای ترد
یک پاره از مهتاب خوردم !
دیشب فهمیدم
که رنگ چشمانم کمی میشی است
و بر خلاف سالهای پیش
رنگ بنفش و ارغوانی را
از رنگ آبی دوستتر دارم!
دیشب برای اولین بار
دیدم که نام کوچکم
دیگر چندان بزرگ و هیبتآور نیست!
گاهی برای یادبود لحظهای کوچک
یک روز کامل جشن میگیرم
گاهی صد بار در یک روز میمیرم
حتی یک شاخه از محبوبههای شب
یک غنچه مریم هم برای مردنم کافیست
گاهی نگاهم در تمام روز
با عابران ناشناس شهر
احساس گنگ آشنائی میکند
گاهی دل بیدست و پا و سربزیرم را
آهنگ یک موسیقی غمگین هوایی میکند
اما
غیر از همین حسها که گفتم
غیر از این رفتار معمولی و
غیر از این حال و هوای ساده و عادی
حال و هوای دیگری در دل ندارم
رفتار من عادی است...... !!
تو كه رفتي ونموندي
درد عشقم رو نخوندي
اين صدا پر از ترانه
قلب خستمو سوزوندي
كاش ميشد قصه عشقم با تو دنباله بگيره
هر چي ديوار جدايي
بين ما دوتا بميره
گلبرگهايم از آنِ تو
همه را بِکَن
بشکن
خورد کن ...
اصلا انتظار ندارم
من را
به مانند گلهاي ديگرت
در گلدانهاي زريين گذاري
و روزي صدها کلمه برايم حرام کني ...
فقط سوگند به خداي شب و ترانه
ساقهء شکسته ام را
در زير همان مهتاب کوچه انتظار بگذار ...
رو می کنم به اینه
رو به خودم داد می زنم
ببین چه قدر حقیر شده
اوج بلند بودنم
رو می کنم به اینه
من جای اینه می شکنم
رو به خودم داد می زنم
این اینه س یا که منم
مرا ببخش ! بدی کرده ام به تو، گاهی
کمال عشق ، جنون است ودیگرآزاری است
مرا ببخش اگر لحظه هایم آبی نیست
ببخش اگر نفسم ، سرد و زرد و زنگاری است
بهشت من ! به نسیم تبسمی دریاب
جهان- جهنم ما را- ، که غرق بیزاری است
سلام
شعر پست قبلی را داریوش میخونه زیبا.
اولین ترانه ای که از او گوش کردم.
یاد دوران جوانی افتادم:دی
مگر ای بهتر از جان امشب از ما بهتر دیدی
که رخ تابیدی و در ما بچشم دیگری دیدی
ز اشک من چه می دانی گرانیهای دردم را
ز طوفان شبنمی دیدی ز دریا گوهری دیدی
بیاد آور که می خواهم بمیرم اندر آغوشت
در اغوش سحر در آسمان گر اختری دیدی ..
..
..