شرمنده ساویس جون ، آویزه گوشم میکنمش !
Printable View
شرمنده ساویس جون ، آویزه گوشم میکنمش !
تو که از منت دیگران بی غمی × چرا لنگه کفش بر سرت میزنی ؟ یعنی اه چیزه ، نشاید که نامت نهند آدمی
یا رب سببی ساز که یارم به سلامت
بازآید و برهاندم از بند ملامت
خاک ره آن یار سفرکرده بیارید
تا چشم جهان بین کنمش جای اقامت
تن من پاره ای از آن تن توست × و قشنگترین شبای پر ستاره شب توست
تویی که بر سر خوبان کشوری چون تاج
سزد اگر همه دلبران دهندت باج
دو چشم شوخ تو برهم زده خطا و حبش
به چین زلف تو ماچین و هند داده خراج
بیاض روی تو روشن چو عارض رخ روز
سواد زلف سیاه تو هست ظلمت داج
جز از علي كه آرد پسری ابوالعجایب
که علم کند به عالم شهدای کربلا را
انتظار روز برفی × تو دلم داغ زده سرما
انتظار آفتاب گرم × تو دلم یخ زده اما ...
آن که رخسار تو را رنگ گل و نسرین داد
صبر و آرام تواند به من مسکین داد
وان که گیسوی تو را رسم تطاول آموخت
هم تواند کرمش داد من غمگین داد
من همان روز ز فرهاد طمع ببریدم
که عنان دل شیدا به لب شیرین داد
دلا طمع مبُر از لطف بي نهايت دوست
چو لاف عشق زدي سر بباز چابك و چست
به صدق كوش كه خورشيد زايد از نفست
كه از دروغ سيه روي گشت صبح نخست
تا تماشاي وصال خود كند
نور در ديده بينا نهاد