چرا انیمیشنی هایی که اومدن بیرون اصلا ربطی به داستان بازی ندارند
Printable View
چرا انیمیشنی هایی که اومدن بیرون اصلا ربطی به داستان بازی ندارند
شرمنده ولی انگار trainer خیلی بهت حال داده؟!!!نقل قول:
اره حتما ترینر بوده دیگه . ولی شاید مال کس دیگه ایه . تهمت نزن به بنده خدانقل قول:
فرقه آدمـــکش ها : الهامات
بخش اول
اتزیو اودیتوره دا فیرنزه این بار به ماسیاف می رود روستایی افسانه ای واقع در قلعه اکره در نزدیکی اورشلیم و در کنار دریا
بازی با یک دموی زیبا شروع می شود و اتزیو را نشان میدهد که با کشتی مسافت طولانی را طی می کند تا به ماسیاف برسد. در آنجا با سردسته تمپلارها که به دنبال کتابخانه پنهان الطایر هستند درگیر می شود. وقتی که به سر دروازه ماسیاف می رسد اتزیو را با تیر می زنند اما او تیر را می شکند و شروع به کشتن و تار و مار کردن تمپلارها می کند اما در بین این مبارزه چشمش به الهامی از استاد بزرگش الطایر میفتد که از او روی برمی گرداند
اتزیو خود را تسلیم می کند و او را به بالای قلعه ماسیاف جایی که الطایر در دوران جوانی Leap of Faith را اجرا می کرد می برند. طناب دار را به گردنش می اندازند اما همینکه می خواهند او را پایین بیندازند اتزیو برمی گردد و با یک حرکت سریع رهبر تمپلارها را با طناب خفه می کند و به پایین می پرد اما سربازان تمپلار طناب را پاره می کنند
اتزیو تا پایین قلعه میاید و در زیرزمین قلعه تمپلارها را پیدا می کند که مشغول حفاری هستند و از کلیدی صحیت می کنند که به تازگی پیدا شده است.
اتزیو تمپلارها را می کشد به در سنگی بزرگی می رسد که درست جلوی کتابخانه واقع شده است
این در سنگی بزرگ برای باز شدن نیاز به پنج کلید دارد که در جاهای مختلف پراکنده شده اند و البته یکی از آنها الان در دست تمپلارهاست
اتزیو در نوشته ها می فهمد که کسی که کلید ها را از ماسیاف خارج کرده پدر جهانگرد معروف مارکوپولو یعنی نیکو پولو است و همچین می فهمد که مقصد نیکوپولو بعد از ماسیاف قسطنطنیه و یا همان استانبول امروزی ( Constantinople ) بوده است به این ترتیب به سمت استانبول به راه میفتد.
نگاهی گذرا بر قسطنطنیه :
در زمان های دور امپراطوری روم شاه حکمرانی فردی قدرتمند بنام کنستانتین کبیر بود. کنستانتین که یکی از قدرتمندترین پادشاهان تاریخ به شمار می رود سرزمین های بسیاری را فتج کرده بود بطوریکه امپراطوری او در نهایت قدرتش از تنگه بریتانیا تا اسپانیا و از جنوب تا سیسیلی و از مشرق تا استانبول امروزی امتداد داشت.
کنسانتین دو پسر داشت . قبل از مرگش بخاطر جلوگیری از کشمکش بین پسرانش امپراطوریش را به قسمت تقسیم کرد قسمت غربی را به پسر بزرگش داد و قسمت شرقی را به پسر کوچکش
به این ترتیب پس از مرگ کنستانتین کبیر امپراطوری های روم شرقی و غربی بوجود آمد
روم غربی به علت شعف پادشاهانش زود تحلیل رفت و تجزیه شد و بعد ها جای خودش را به حکومت قدرتمند امپراطوری مقدس روم داد
اما برخلاف روم غربی روم شرقی بسیار عالی عمل کرد و پادشاهان شهره و پرآوازه اش به شکلی عالی از پس اداره امپراطوری به این عظمت برامدند.
با وجود تهدیدات خارجی قدرتمند از جمله ساسانیان در ایران که جنگ های بی شماری با رومیان انجام داده بودند این حکومت توانست خود را حفظ کند. به دستور سومین پادشاه روم غربی اسم امپراطوری از امپراطوری روم غربی به امپراطوری بایزانتین تغییر پیدا کرد.
البته این تمام ماجرا نبود پس از بوجود آمدن امپراطوری قدرتمند سلجوقی در ایران و امتداد آن تا آسیاس صغیر ترک ها و بایزانتینی ها بار و بارها با یکدیگر جنگیدند تا اینکه در جنگ منزینگرد سپاه سلجوقی توانست شکست سختی را به امپراطوری بایزانتین وارد کند و این شکست مقدمات نابودی بایزانتین را فراهم بطوریکه که در کمتر از 35 سال ترک ها بایزانتین را نابود کردند و حکومت آن را بدست گرفتند.
اما پس از نابود امپراطوری بایزانتین سربازان آن همچنان وجود داشتند و به امپراطوری سلجوقی خدمت می کردند
از جمله مهم ترین نیروها و اوردرهای سلجوقیان سربازان و گاردهای ویژه جانیساری بودند که تنها از امپراطور دستور می گرفتند. ( Janissary Heavy Inf )
اما پادشاهان سلجوقی می دانستند اداره امپراطوری به این عظمت نیاز به چند مدل سرباز دارد به این ترتیب چند تا از بهترین سربازان بایزانتین را نگه داشتند تا به کشور خدمت کنند
از جمله معروف ترین آنها وارانگیان گاردها بودند که توسط امپراطور آلکسیوس کامنوس بوجود آمدند و در زمان امپراطوری بایزانتین وظیفه حفاظت از سرزمین ها را به عهده داشتند
به جز اینها از امپراطوری بایزانتین تفنگداران بایزانتین و لنتیکس ها نیز وجود داشتند که به امپراطوری سلجوقی خدمت می کردند هر چند وزارت جنگ در اختیار جانیساری ها بود
در بازی ما شاهد تمامی این سربازان هستیم با این تفاوت که جانیساری ها تمپلار نیستند و فقط به حکومتشان کمک می کنند و در نقشه با رنگ نارنجی مشخص هستند و تمپلارها که از سربازان بایزانتین تشکیل می شوند که در نقشه قرمز رنگ هستند هر چند در طول بازی اتزیو مجبور می شود با جانیساری ها هم درگیر شود.
اتزیو روزها را سپری می کند و بالاخره از کشتی در قسطنطنیه پیاده می شود.
پس از پیاده شدن از کشتی نظرش به جوانی میفتد که خود را سلیمان معرفی می کند و می گوید تنها یک کتابدار ساده است و همچین دختری بنام سوفیا که وقت نمی کند آنجا با او حرف بزند زیرا که دوستش یوسف سر می رسد و با اتزیو خوش و بش می کند.
با قدم زدن در شهر یوسف برای اتزیو خلاصه وضعیت قسطنطنیه را شرح می دهد و اینکه چگونه حکومت می تواند اینجا را اداره کند و همچین وضعیت سربازان و دشمنی های آنان را اساسین ها و وضعیت کلی شهر را برای اتزیو می گوید.
اتزیو که به دنبال پنج کلید ماسیاف است ماجرا را با یوسف در میان می گذارد و می گوید که باید قبل از اینکه تمپلارها کلید ها را پیدا کنند او باید آنها را بیاید هر چند هنوز یک کلید دست تمپلارهاست.
اتزیو اولین کاری که می کند به دنبال سرنخی از نیکوپولو می گردد تا اینکه در کتابی می فهمد که او کلیدها را در جاهای مختلف قسطنطنیه مخفی کرده است و راه های رسیدن به آنها باز کردن نقشه هایی است که بصورت مخفی در کتاب هایی مخفی شده است
اتزیو کتاب را پیدا می کند اما باز کردن کلید آن برای او مشکل است پس به سراغ شخصی می رود که در شهر قسطنطنیه کتابدار است او کسی نیست به جز سوفیا سارتور دختری زیبا اهل ونیز که جهانگردی و کنجکاوی او را به قسطنیه کشانده است.
او به اتزیو در باز کردن کلیدهای کتاب ها کمک می کند و اتزیو هم کارهای مختلفی برای او انجام می دهد از جمله حال دزدهایی که به مغازه او حمله می کنند را می گیرد و به این ترتیب در طول این ردیابی برای یافتن کلیدهای ماسیاف روابط این دو نفر به یکدیگر نزدیک می شود
" خواهر عزیزم کلودیا شاید از این حرف که میزنم خندت بگیرد اما احساس می کنم که زیبایی و متانت دختری بنام سوفیا دل مرا به خود جذب کرده است او به من در یافتن کلیدهای ماسیاف کمک می کند و من امیدوارم بتوانم با کمک او قبل از تمپلارها آنها را بدست بیاورم بعد از مرگ کریستینا قلب بطور کامل دوست داشتن را فراموش کرد و بسیار سخت شد بطوریکه برای مدت طولانی نتوانستم لحظه مرگ کریستینا در آغوشم را فراموش کنم اما بعد از آشنایی با سوفیا احساسی به من دست داده است که نویدبخش امیدواری به آینده و آرامش خاطر در قلبم است "
اما این تمام جریان نیست به طور کل بازی به دو بخش داستانی تقسیم می شود یکی پیدا کردن کتاب ها و باز کردن قفل آنها و یافتن کلیدهای ماسیاف و دیگر دخالت اتزیو در کارهای حکومتی به این ترتیب گیمر دو خط داستانی را دنبال می کند
داستان از این قرار است که پادشاه فعلی سلجوقی دو پسر دارد اما جانشین خود را پسر کوچکش احمد انتخاب می کند از آنجایی که پسر بزرگش بسیار با نفوذ است و ورزای جنگ با او بسیار نزدیک هستند و بخصوص جانیساری ها از او حمایت می کنند خیلی ها با این اقدام مخالف هستند
اتزیو که می داند برای مبارزه با تمپلارها باید به جز اساسین ها با بزرگان حکومت هم دوست باشد به دنبال موقعیتی است که خود را ثابت کند
این فرصت در زمان نقشه ترور سلیمان نوه پادشاه پیش میاید و اتزیو او را نجات می دهد اما این سلیمان همان سلیمانی است که اتزیو در کشتی او را دیده و خود را کتابدار معرفی کرده است
سلیمان با خرد که شاهزاده دولت عثمانی بوده یکی از باهوش ترین و بهترین شاهزادگان تاریخ دولت عثمانی محسوب می شود. او خود را به اتزیو معرفی می کند و دوستی آن دو سر می گیرد
ادامه در بخش دوم
منابع :
- داستان بازی
- ویکی پدیای اساسین کرید
- نقد IGN
- نقد PCGame
سلام
منم بالاخره دارم بازی میکنم
فقط نمیشه کاری کرد که فول اسکرین بشه صفحه؟
باللا پایین سیاه هستش
ممنون
اتفاقا این بازی همش بد اموزیه من که حتی پول دادم نقاشی سوفیا را خریدم فول سینکرونایز نشد برام و گفت باید نقاشی را میدزدیدم:31:کد:شاید این به خود ایرانیها برگرده که این همه راه سالم پول دراوردن رو گذاشتن جلوشون ولی میرن جیب بری... [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
بعد شما میگی مشکل از ایرانی هاست
اون مناطقی که دست تمپلار ها است خیلی مسخره است من هم میرم توش میشناسنم و اگه با رقصنده ها برم با هزار مکافات هم کاپیتان را پیدا کنم و بکشم هم به محض خروج از منطقه به قلمروم حمله میکنن:31:
راستی برای یک کولیه صندوق پولش را از تمپلار ها گرفتم که بهشون دارت سمی میزدم که فکر کنن صندوقچه نفرین شده است
زن کولیه بهم گفت هر وقت کار داشتی بیا اتزیو هم گفت شاید پول خواستم بهت سر بزنم
حالا من ناجور پول میخوام:31: میشه بهش سر زد؟کجای نقشه است؟
چه عحـــــــــــــــــــــــ ـــب بلاخره یه مطلب موجه در رابطه با بازی دیدیم ( همه سوال داشتن یا میگفتم منم که تموم کردم خوب بود ، بد بود ، بهتر یا بدتر از قبلی بود و ... )
منتظر ادامش هستیم:10:
من الان تازه دیدمش . کجاش ربط نداره .نقل قول:
عاقبت ازیو که توی نسخه اخر معلوم نشد و به جاش اومدن به صورت یه Short درستش کردن .
پایان قشنگ و بسیار غم انگیزی هم داشت . توی تمام نسخه های بازی به اندازه این فیلم ناراحت نشدم .
کلا اتفاقاتی که واقعا واسه من غم انگیز بود :
1.مرگ خانواده ازیو
2.اون قسمت حموم اول Brotherhood
3.مرگ کریستینا (خداییش اخرش بود)
4.اخر revelation
5.مرگ ازیو (توی فیلم)
دوست عزیز منظور شما همون ember هستش ؟ من قبلا نصفه اش رو دیدم ! نسخه کاملش رو از کجا دانلود کنم ؟:41:نقل قول:
چند صفحه قبل لینوکش موجودهنقل قول:
سلام
دوستان من نسخه ی 3.2 GB ــه SKIDROW رو دان کردم
اما وقتی میرم تو بازی فقط یه صفحه ی سیاه میاد همین ... !!!
کرک ACRevelations 1.01 eu-SKIDROW رو هم دان کردم و کپی کردم تو پوشه بازی اما فرقی نکرده :(
در ضمن وقتی کانکت هستم میخوام برم تو بازی یه آپدیت 800 مگی رو میخواد دانلود کنه !!!!!!! ب این ربطی داره ؟!
واسه اون نقاشی دلیلش خیلی ساده بود چون نقاشی رو از فروشگاه یا کتابخونه سوفیا دزدیده بودن...:10:نقل قول:
و نمیخواست بگه که Ezio آدم بی عرضه ای هستش...
ولی واسه اون کولیه که انگار ظاهرا اهل ایران و افغانستان بودن... نه دیگه نمیبینیش...
من کلا منظورم این بود که واست راه دزدی رو باز گذاشتن ولی با اون همه دردسر که بعد از دزیدی واست پیش میاد میخوان بهت بگن که کار خوبی نیست...
---------- Post added at 12:24 PM ---------- Previous post was at 12:22 PM ----------
عزیز شما اول لانچر بازی رو نصب کن...نقل قول:
و واسه آپدیت شما باید میرفتید آپدیت رو از خود سایت اسکیدرو دانلود میکردید که 1 گیگ هستش و نه فقط کرک ورژن 1.01 رو میرختید...
بــازی تـموم شـد !
مـا کـه نگرفتیـم تهـش چـی شـد !
یکـی توضیـح بـده !
منم امروز تمومش کردم
ولی اصلا قشنگ تموم نشد
سکانس آخر سوفیا گفت منتظرتم و برگرد اتزیو هم گفت بر میگردم اما بعد اینکه دموی پیدا کردن آلتایر تموم شد دیگه هرچی گشتم سوفیا رو پیدا کنم نبود که نبود!!!1
در قسمت قبل دزموند لوسی را مکشه همون اخر بازی که سیب را دستش میگیره؟تو این قسمت توضیحی براش میدن؟
یه سوتی دیگه بازی داره اینکه وقتی یه سری دشمن دور و بر اتزیو باشن اگه نارنجکو بندازی زیر پای اتزیو همه ی دشمنا میمیرن ولی خود اتزیو هیچیش نمیشه :دی
یکی لطف کنه لینک فیلمه کل assassin ها رو بزاره!:10::37:
من الان سکانس 3 هستم . کسی میتونه بگه بازی چند تا سکانس هست ؟
راستی مولتیش هم داستان داره؟
کرک برا مولتیش نیست؟
سلامنقل قول:
توضیحش در همون شماره قبل بود.
دزموند زمانی که سیب را در دست گرفت اراده خودش رو از دست داد. اون خانم که در بازی یکی از خالقان معرفی میشه با در دست گرفتن اراده دزموند لوسی را میکشد و به دزموند میگوید که این دختر باعث خواهد شد که تو به اهدافی که ما از تو انتظار انجامش را داریم دست پیدا نکنی.
در این شماره فقط یه محل دفن لوسی و مراسم آن اشاره میشه. همین
موفق باشی
:11:
خوب من منتظر بودم دوستان انیمیشن امبرز رو ببینین تا این پست رو بزنم .
اینجور که از انیمیشن بر میاد نسخه بعدی بالاخره در چین خواهد بود !!(بالاخره رو برا این گفتم که از نسخه 2 به بعد گمانه زنی در مورد در چین واقع شدن بازی بوده) البته از اونجا که کاراکتر نسخه بعدی باید از اجداد دزموند باشه قطعا کاراکتر نسخه بعدی چاو ین (همین خانومه توی انیمیشن ! ) نخواهد بود.
راستی در مورد آخر اون انیمیشنه،بعضیا میگن اون مرده که اومد کنار اتزیو نشست،اتزیو رو کشت!!نقل قول:
البته یه جورایی زیر آستینش یه چیزی دیده میشه،بعضیا میگن با اون اتزیو رو مسموم کرده!
البته به نظر من اتزیو مسموم نشد،قبلشم که دیدم به نظر میاد کل مریض بوده و اون مرده یه جور نماده ..
در مورد ماریا کسی اطلاعات کاملی داره؟اگه اشتباه نکنم ماریا همون زنی بود که در قسمت اول الطیر میتونست بکشه ولی وقتی فهمید زنه نکشتش؟جزئ از فرمانده ها بود
تو قسمت دو هم یک جایی که اتزیو روح الطیر را دنبال میکنه روح الطیر میره دنبال ماریا
همین و بس
دیگه هیچی اطلاعات ازش تو بازی داده نمیشه یا من دیگه اطلاعاتی در موردش ندیدم
اسپویلر
تا اینجا که دوباره نشونش میده که با الطیر میره سراغ اون عباس و فرمانده اش و متاسفانه کشته میشه:41:
کسی اطلاعات کاملی داره ؟فیلمی سکانسی چیزی دربارش و اینکه چرا عباس بچه الطیر را میکشه نداره؟
اصلا چرا فرمانده عباس به الطیر گفت قبل از اینکه بچه ات را بکشم بهش گفتم از جانب تو مامور کشتنش شدم
مگه بچه اش با پدرش مشکلی داشت:31:
بچه ها متشکر میشم اگه یه خدا خیر دیده ای بیاد لینک تمام فیلم های اسسین ها رو بذاره!:8::46:
من توی اون مرحله بعد از اونجایی که شاهزاده را می خان بکشن و بعد با عموش حرف می زنه گیر کردم شاهزاده به ما می گه سربازا را اطراف بازار می تونی پیدا کنی ولی اونجا هیچ علامت تعجبی که بشه مرحله را شروع کرد نیست چی کار باید بکنم:18::41:
منم بالاخره تموم کردم و طبق معمول سری AC چیز زیادی دستگیرم نشد(کجایی میکرو ....... یادش بخیر اخر همه ی بازیاش نجات دوست دختر و مادر و پرنسس کلا جماعت مونث بود نه توش سیب بود نه سنبل های فراماسونی نه ایدئولوژی های جورواجور)
راستی قضیه desmond journey چیه؟ من که نتونستم بازی کنم همش میاد بیرون
بابا چی میگی . اون مرده که عزراییل بود دیگه . ندیدی قیافشو ؟نقل قول:
با یه لبخند ازیو رو بدرقه کرد . یعنی میخواست بگه اساسین ها به بهشت میروند . عزراییل همین جوری میاد سراغ ادما دیگه .
منم تو کفش موندم که این عباس و الطیر مشکلشون چی بوده .نقل قول:
اصلا بچه ی الطیر رو هم نشون نداد که چجوری کشته شده . توی Database خیلی کامل توضیح نداده راجع این موضوع .
ولی فکر کنم ماجرا این بوده . پدر عباس خیانت میکنه و الطیر از طرفی مامور قتل اون میشه و میکشتش و فقط المعلم از این موضوع با خبر بوده .
المعلم هم قبل از مرگش به عباس میگه . از اون موقع عباس از الطیر که صمیمی ترین دوستش بوده متنفر میشه .
اینکه اصلا نبوده چون الطیر به عباس وقتی داشت میمرد گفت پدرت وقتی اومد جای من خیلی کوچیک بودم که بهم گفت خانواده ام را کشته و چقدر پشیمونه و بعد خودش را کشتکد:الطیر از طرفی مامور قتل اون میشه و میکشتش و فقط المعلم از این موضوع با خبر بوده .
البته من به زبان عامیانه گفتم
عزرائیل؟؟؟:18:نقل قول:
قیافش مگه چش بود؟:31:
پ.ن:به مچ بند این یارو یا به قول شما عزرائیل:31:نگا کنید،گویا این مچ بند مال تمپلارهاس...عکس در اسپویلر...
محتوای مخفی: مچ بند مرد مشکوک:دی
منم اول فکر کردم شاید عزرائیلی چیزیه... آخه خیلی طبیعی بنظر میرسید... کلا اتزیو مریض بود بیچاره ... آخرای عمرش هم بود.نقل قول:
ولی این قضیه ی مچ بند رو که دوستمون گفت منو به فکر فرو کرد(:31:) .
اگه کشتنش که خیلی تمیز کشتنش . کارشون درست بود:31:
ولی فکر نمیکنم. همون عزرائیل بوده [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] . با اون لبخندش
یکی جواب منا بده دیگه:19::19::19::19:نقل قول:
اگه میشه یکم دقیق تر بگو
مرحله چندی؟
سکانس چندی؟
چند تا هم عکس بزار
سلام ببخشید داستان کامل تمام قسمتهای این بازی رو(مجموعه assassians creed) از کجا میتونم پیدا کنم؟
راهنمائی کنید ممنون میشم
سلام
بچه ها شما هم sequence 5 رو تموم کردید؟؟؟
وقتی sequence 5 تموم میشه و به animos island میرم، اونجا میرم بغل اون ستونه که برم یه جای جدید(desmon journey) ، یه دفعه از بازی میپره بیرون، شما همچین مشکلی داشتید؟؟؟؟؟؟
کسی میتونه کمک کنه؟؟؟
شما باید اپدیت 1.01 بازی رو که توسط skidrow منتشر شده از سایت دانلود ها بگیری و نصب کنی.اونجا خودش راهنمایی کرده.
ضمنا مراحل چرتیه یه سری اصلاعات تکمیلی درباره دزموند و محل زندگیش میده اونم درحد فقط صوت .یعنی باید یه مرحله رو از اول تا اخر بری و از رو موانع عبور کنی بعد تو همین مسیر که داری میری دزموند اصلاعات رو برای خودش بازگو میکنه.
این داستان خیلی کامله:نقل قول:
سلام ببخشید داستان کامل تمام قسمتهای این بازی رو(مجموعه assassians creed) از کجا میتونم پیدا کنم؟
راهنمائی کنید ممنون میشم
به جای نقطه چینها بذار بازی سنتر به اینگیلیسیکد:http://forum.----------.com/showthread.php?t=33398
ولی اگه خلاصشو بخای من برات تو چند خط میگم.
قسمت اول شما دزموند هستید و سال 2012 هستش تمپلار یا همون فراموسونها شما رو ربودن تا به کمک دستگاه انیموس و به کمک خاطرات اجدادتون به محل سیب بهشتی که نماد دانش و قدرت هستش دست پیدا کنن.شما تو خاطرات دزموند نقش فردی به نام الطائر اب لا احد رو دارید که در قرن 11 و زمان جمگهای صلیبی سوم باید تمپلار هارو بکشید و از جنگ جلوگیری کنید.
در حین بازی و اینا شما با پرستارتون به نام لوسی دوست میشید و میفهمید که لوسی از اساسین ها هستش.
سکانس پایانی بازی شما با کمک حس دید عقاب میتونید یه سری علامت رو روی زمین ببینید که خبر از پایان دنیا توسط انفجار خورشیدی میده.این علامتهارو نمونه 16 ام یعنی فردی که قبل از شما روش کار میکردن کشیده.
پایان
قسمت دوم بازی:
در ادامه قسمت اول لوسی به دیدن شما میاد و درحالی که پیرنش خونیه میاد کهشمارو فراری بده.همین که میرید داخل دستگاه انیموس متوجه میشید که نمونه 16 ام و دزموند یه سری خاطره مشترک باهم دارن که مربوط به دوره رنسانس و اتزیو ادیتوره هستش.
در ادامه بازی یهسری از تمپلار ها پدر و برادران اتزیو رو که اساسین بودن میکشن و شما در نقش اتزیو باید از اونها انتقام بگیرید.
اوایل بازی فقط قصد انتقام از تمپلار هاست ولی کمکم که جلو میرید متوجه میشید که رهبر تمپلار ها به نام رودریگو بورجا قصد داره که به کمک سیب بهشی که اونو از قبرس همونجایی که الطائر مخفیش کرده بدست اورده خودشو به عنوا پیامبر(پیشگو) معرفی کنه.
بعد شما باید جلوشو بگیرید که به هدفش نرسه و اخر بازی باع از یه مبارزه با رودریگو وارد یه زیر زمین مانند که تو واتیکان هستش میشید و بایکی از اله های یونانی به نام مینروا رودرو میشید و اون یهسری حقایق روبراتون روشن میکنه و یه سری پیغامها به خود دزموند میده دربره نابودی زمین و ازین اراجیف.
پایان بازی
داستان نسخه برادر هود:
در ادهمه شما از واتیکان به کمک عمو ماریو خارج میشید و به شهری به نام مونترجیونی که ویلای عموتونه میرید که پسر رودریگو بورجا میاد و به اونجا حمله میکنه و شهرو داغون میکنه.
به زمان حال برمیگردید و تو سال 2012 به ویلای مونترجیونی میرید برای اینکه دنبال رد پایی از سیب بهشتی بگردید.شما روح اتزیو رو میبینید که میاد تا راهنماییتون کنه و به سمت زیرزمین ویلا میرید که اونجا مستقر شید.
به زمان رنسانس برمیگردیم و اتزیو همه جا دنبال اینه که از یه سری افراد انتقام بگیره (خودمم درست یادم نیست چرا) بعد پسر رودریگو بورجا رو که امش چزاره بورجا هستش باید پیدا کنید و بکشیدش و سیب بهشتی رو توی جایی به نام کلازیوم (همونجایی که تو روم باستان گلادیاتور هارو میبردن که با هم نبرد کنن)مخفی میکنه شما به دزموند برمیگردید و دنبال اونجا میگردید که سیب رو پیدا کنید
که اونجا هم با یکی دیگه از الهه ها برخورد میکنید که اونم میاد یه سری حرفها میزنه و بعد از اینکه ما سیب بهشت رو پیدا کردیم میاد و ذهن مارو تسخیر میکنه که لوسی رو بکشیم!(چراییش هنوز معلوم نشده) و دزموند میکشش و میره به حالت کما و بازی تموم میشه.
پایان
داستان قسمت رولیشنز.
شما در دستگاه انیموس بیدار میشید و میفهمید که به کما رفتید یعنی تا اخر بازی عملا ذهن دزموند داره همه کارا رو میکنه.
به گذشته و زمان 50 سالگی اتزیو میرید و به قستنطنیه یا همون اسلامبول امروزی میاید تا دنبال راز کنتابخانه الطائر بگردید شما باید که کل شهرو بگردید دنبال یه سری کتاب که پدر مارکو پولو که اسمش نیکولو پولو هستش بگردید تو کتابها سر نخ پیدا کردن 5 کلید درب کتابخانه الطائر نوشته شده.شما کلید هارو پیدا میکنید و در کتابخونه رو باز میکنید و سیب بهشتی رو که کنار جنازه الطائر هستش پیدا میکنید و از همون دزموند میتونه توسط اتزیو که 5 قرن باهاش فاصله داره با الهه ژوپیتر صحبت کنه که اونم راهنماییش میکنه به یه جایی تو امریکا که جلوی نابود شدن زمین توسط خورشید رو بگیره.دزموند از کما میاد بیرون و به سوی مقصد حرکت میکنن و بازی تمو میشه.
پایان!
اینم داستان خلاصه 4 قسمت بازی.
سیو بگذار برات رد کنمنقل قول:
مگه لوسی تو قسمت قبلی کشته نمیشه پس چرا آخر بازی اونجا دوباره پیداش میشه تو ماشین؟نقل قول:
سلام
توضیحش در همون شماره قبل بود.
دزموند زمانی که سیب را در دست گرفت اراده خودش رو از دست داد. اون خانم که در بازی یکی از خالقان معرفی میشه با در دست گرفتن اراده دزموند لوسی را میکشد و به دزموند میگوید که این دختر باعث خواهد شد که تو به اهدافی که ما از تو انتظار انجامش را داریم دست پیدا نکنی.
در این شماره فقط یه محل دفن لوسی و مراسم آن اشاره میشه. همین
موفق باشی
لوسی کجا بود؟!نقل قول:
ربکا بود.
ولی من هنوز فکر میکنم لوسی نمرده.
اون دختره تو امبرز کیه؟
خیالتون راحت لوسی مرده درباره جنازشم در حین بازی رولیشنز شان و ربکا صحبت کردن.نقل قول:
لوسی کجا بود؟!
ربکا بود.
ولی من هنوز فکر میکنم لوسی نمرده.
شاید شخصیت بازی در نسخه های اینده!نقل قول:
اون دختره تو امبرز کیه؟
اسمش شاو جون هستش اطلاعاتی به غیر از اونی که تو فیلم دیدید نیست البته تو دانشنامه بازی هستش ولی دست ما ایرانیها ازش کوتاس