-
يك روز يكي از همسايهها گفت ايران را ميشناسد، چون فيلم لورنس عربستان را ديده است!...يكي ديگر از همسايهها به ما گفت گربههاي شما خيلي خوشگل هستند... اين براي ما تازگي داشت. تنها گربههايي كه در كشورمان ديده بوديم گربههاي ولگرد و گري بودند كه آشغالهاي جلو خانه مردم را ميخوردند. از آن به بعد وقتي ميگفتم ايراني هستم، اضافه ميكردم «كشور گربههاي پرشين» كه تأثير خوبي روي مردم ميگذاشت.
عطرسنبل،عطرکاج
-
آن دو با اندکی سرمستی در برابر شیشه هاس بزرگ یک مغازه مبل فروشی ، در میان نیمکت ها ، تخت خواب های دو نفره و قفسه ها در نوسان بودند . همه چیز در این ویترین یادآور زندگی زناشویی بود و حتما اشخاص تنها با دیدن آن اندکی دریغ می خوردند .
زمستان سخت
-
آیا ممکن است فرودگاه هایی به وجود بیاید که در انها خبری از جدایی نباشد ؟
زمستان سخت
-
هر آنچه در این جهان بزرگ است آفرینشی همراه با رنج داشته است .
زمستان سخت
-
سرما در این جهان ، از هر چیزی آسان تر احساس می شود .
زمستان سخت
-
پیرمرد گفت : دیگر نمی خواهم حرف هایتان را بشنوم . چه آدم های بدبختی هستید !
با گام های بلند دور شد ، اما پیش خود فکر کرد : چه آدم بدبختی هستم !
زمستان سخت
-
مردهای واقعی شعر نمی خوانند – و خدا آن روز را نیاورد که شعر هم بنویسند!
بادبادک باز
-
همیشه داشتن و از دست دادن به مراتب آدم را بیشتر ناراحت می کند تا این که از اول نداشته باشد .
بادبادک باز
-
غلبه بر تاریخ کار آسانی نیست
بادبادک باز
-
ناراحت شدن از یک حقیقت بهتر از تسکین یافتن با یک دروغ است .
بادبادک باز
-
من و حمیرا در مقابل تمام دنیا قرار گرفتیم و این را هم بهت بگویم امیر جان ، آخر سر همیشه دنیا برنده است.
بادبادک باز
-
بعضی از قصه ها نیازی به گفتن ندارند .
بادبادک باز
-
او گفت : خیلی می ترسم و من گفتم : چرا؟ و او گفت : چون از ته دل خوشحالم دکتر رسول . خوشحالی این شکلی وحشتناک است . ازش پرسیدم : چرا؟ و او گفت : وقتی دست سرنوشت بخواهد چیزی را ازت بگیرد ، می گذارد این طور خوشحال باشی.
بادبادک باز
-
فقط یک گناه وجود دارد و آن دزدی است .... دروغ که بگویی حق کسی را از دانستن حقیقت می دزدی.
بادبادک باز
-
خیلی خوب است که آدم کسی را برای حرف زدن داشته باشد .
اوریکس و کریک
-
جامعه بشری هرگز چیزی نمی آموزد و هر بار مرتکب همان اشتباهات ابلهانه پیشین می شود .
اوریکس و کریک
-
شايسته جلوه كردن آن هم بدون لباس هاي مناسب خيلي سخت است .
چهره پنهان يا گريس ديگر
-
مردها ذاتاً دروغ گو هستند و براي رسيدن به آن چيزي كه از تو مي خواهند حاضرند هر حرفي بزنند .
چهره پنهان يا گريس ديگر
-
هيچ مردي بهتر از هيچ مردي نيست ، در جزء به جزء وجودشان به هم شبيه اند و نسبت به هم امتيازي ندارند.
چهره پنهان يا گريس ديگر
-
آنهايي كه خودشان دچار گرفتاري بوده اند در تشخيص آن در وجود ديگران تيزبين هستند .
چهره پنهان يا گريس ديگر
-
از نگاه سرگشته اي كه در چشمهايش بود خوشم نمي امد ، يا از لحن سقوط صدايش و انديشيدم كه آينده آبستن مشكلاتي خواهد بود و تا بوده وضع به همين منوال بوده ، يعني زماني كه يك طرف عشق مي ورزد اما طرف ديگر نه .
چهره پنهان يا گريس ديگر
-
چيزي در خصوص روز تولد وجود دارد كه روح آدم را افسرده مي كند ، خصوصاً در تنهايي .
چهره پنهان يا گريس ديگر
-
چيزي را كه نمي تواني درمان كني ، تحمل كن .
چهره پنهان يا گريس ديگر
-
اگر قرار بود كه همه ما بر مبناي افكارمان محاكمه شويم ، همه مان حلق آويز مي شديم .
چهره پنهان يا گريس ديگر
-
به محض اينكه مردي چند سكه پول پيدا كند ، حالا بگذريم كه آنها ار چطوري يافته ، فوري فكر مي كند استحقاق آن را دارد و همين طور هم استحقاق هر چيزي كه با آن بتواند بخرد .
چهره پنهان يا گريس ديگر
-
مردم وقتي تصميمشان را بگيرند كه مثلا جنايتي مرتكب شده ايد ، آن وقت هر كاري هم كه بكنيد مدركي دال بر آن گرفته مي شود .
چهره پنهان يا گريس ديگر
-
هيچ چيز از اين مايوس كننده تر نيست كه اميدهايي به وجود بيايد و بعد باز از بين برود .
چهره پنهان يا گريس ديگر
-
ازدواج كردن با مردي كه عاشقش نيستيد كار خوبي نيست اما خيلي ها اين كار را مي كنند و با گذشت زمان به ان خو مي گيرند . چنانكه مي گويند ديگراني هم هستند كه از روي علاقه ازدواج مي كنند و بعد پشيمان مي شوند .
چهره پنهان يا گريس ديگر
-
اگر کسانی همه عشق و محبتشان را نثار بچه های اول کرده اند، دیگر نباید بچه دار شوند .
هزار خورشید تابان
-
همیشه چیزی هست ، چیز دیگری که بتوانند از ادم بگیرند .
هزار خورشید تابان
-
ازدواج را می شود عقب انداخت اما تحصیل را نه .
هزار خورشید تابان
-
پس از 4 سال ازدواج مریم به روشنی می دانست وقتی زنی بترسد ، چطور مدارا می کند .و مریم می ترسید .
هزار خورشید تابان
-
لیلا یادش آمد که یک بار از مامان شنیده بود که به بابا گفته با مردی ازدواج کرده که اعتقاد ندارد . مامان نمی فهمید . مامان نمی فهمید که اگر به ایینه نگاه کند ، تنها اعتقاد راسخ زندگی بابا را می بیند که یک راست به او زل زده است .
هزار خورشید تابان
-
مثل عقربه قطب نما که رو به شمال است ، انگشت اتهام مرد همیشه یک زن را پیدا می کند .
هزار خورشید تابان
-
دل مردها نانجیب است ، نانجیب مریم . مثل رحم مادر نیست . ازش خون نمی ریزد ، بزرگ نمی شود که برایت جا باز کند .
هزار خورشید تابان
-
لیلا یک حقیقت اصلی را در مورد زمان آموخته بود : زمان مثل آکاردئونی که پدر طارق گاهی آهنگ های قدیمی پشتو را با آن می نواخت ، بسته به حضور یا غیبت طارق فشرده می شد یا کش می امد.
هزار خورشید تابان
-
از تمام دشواری هایی که آدم باید با ان رو به رو شود ، هیچ چیز به اندازه عمل ساده انتظار کشیدن مجازات کننده نیست .
هزار خورشید تابان
-
لیلا انجا دراز می کشید و گوش می داد و آرزو می کرد کاش مامان توجه کندکه او ، لیلا شهید نشده و زنده است و کنار او در بستر است و امیدها و اتیه ای دارد . اما می دانست که آینده او نمی تواند با گذشته برادرهایش برابری کند .
هزار خورشید تابان
-
ما یک خانه ی معمولی داریم، با دیوار های شفاف، تا چهار ساکنان آن هیچ گاه نتوانند خود را از چشم دیگری پنهان کنند. به این ترتیب تنهایی مغلوب می شود، زیرا چنان که همه می دانند بدی در تنهایی خفته است....
میرا
-
گناهها افزون شده اند و از حساب بیرون رفته اند. حس می کنم با چشمان بسته به طرف دره ای کشیده می شوم. می دانم که خواهم افتاد اما چیزی ملنع از افتادنم نمی شود. در دشت مردم راه می روند و با لبخند به یکدیگر برخورد می کنند. تمامشان اصلاح شده اند. دسته جمعی راه می روند و بازوهای هم را گرفته اند...بیماری به من آسیب فراوانی زده است ولی نیروهایم را افزون کرده است. می خواهم ساعتها، تنها، در دشت بدوم.
میرا