دختر (فرزند خودم) که شبیه فیلم The Reader وقتی که بزرگتر شد دستشو بگیرم و بریم جاهای خاطره انگیز و از گذشته هام براش بگم ... :n12:
Printable View
دختر (فرزند خودم) که شبیه فیلم The Reader وقتی که بزرگتر شد دستشو بگیرم و بریم جاهای خاطره انگیز و از گذشته هام براش بگم ... :n12:
فقط برم این منطقه و یه چیز دیگه لذت از زندگی که هیچ وقت نفهمیدم یعنی چی :n13:
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
سلامتی، شادی و آرامش برای پدرم
عقل و فکر برای مادرم... واقعا دیگه از بعضی کاراش جونم به لبم رسیده:/ ... :n03:
دل خوش و سلامتی:n03:
کار تو یه شرکت هواپیمایی بزرگ که چند تا ایرباس a380 هم داشته باشه.
یه نشونی از خدا.
چند صفحه آخر رو خوندم یکم برام عجیب بود.
همیشه به چیز هایی که میخواستم وقتی رسیدم که دیگه برام مهم نبود.
انقدر حسرت چیزای مادی و غیر مادی رو خوردم که الان در جواب این تاپیک فقط یه کلمه دارم بگم: هیچ
اینو قبول دارم ....نقل قول:
منم یکبار زندگی چندساله اخیرمو مرور کردم و دیدم چند مورد که توی مخیله ام مثلا سالهای 89 90 بوده توی حوالی سال 92 بهشون رسیدم .... و حتی خیلی بهتر از اونچه که در تصور اون زمان ام (89 ) بوده ... بهتر از اونو بدست آوردم ...
از این بابت شکرگزار خداوندم اما واقعا بعضی چیزا لذت بردن ازش مربوط به یک بازه زمانی میشه و ممکنه دیگه اون حس تکرار نشه ...
یه ذهن آروم و بدون دغدغه فکری:n27:
کار حتی با درآمد 500 و مدرک فوق لیسانس :n28:
زندگی مستقل همراه با درآمدکافی
Sent from my H30-U10 using Tapatalk