Dark tranquillity - haven - 2000
haven
پناهگاه
now as the lights go down
اکنون که روشنایی ها به پایان رسیده
deeper now it seems than long before
اینبار عمیق تر و بسیار طولانی تر به نظر میآید
there are no noises here
هیچ صدایی اینجا وجود ندارد
just a silence gone bad
فقط سکوتی دهشتناک
something I will never hide
چیزی که هرگز پنهانش نخواهم کرد
this urging need to
این نیاز مبرمبه
invite the darkside in
دعوت تاریکی به...
into my haven
درون پناهگاهم
if there were words for this
اگر لغتی برای بیان اش وجود داشت
would i sing or would i scream
باید با آواز میخواندم یا فریاد میزد م؟
i'd give my blood to stay
برای ماندن خون داده ام
my blood just to stay right here
خونم را فقط برای اینجا ماندن داده ام
something can never share
چیزی که هرگز قابل قسمت کردن نیست
this urging need to
ایننیاز مبرم به
invite the darkside in
دعوت تاریکی به...
into my haven
درون پناهگاهم
Marduk - Bleached Bones \ World Funeral \2003
2. Bleached Bones
Loving the dead
A torso, a hand or a severed head
The cemetery girls don't say no to their fate
When their bodies gets too rotten
Their skeletons do great
Lurking in the shadows with you on my mind
I'm engulfed by your beauty:
I'm a man who's gone blind
Watching you move so graceful this night
I'm going to catch you how I long for this fight
Smelling your hair as I'm working my knife
I adore how you scream when I take your life
How I love your pale white skin
And the emptiness in your lifeless eyes
And how I love the warmth within
Like the blood that sprayed
When you stopped your cries
Your naked corpse is as beautiful
As the down when it comes with the first sunray
But it was your peeled bleached bones
That really took my breath away
Admiring your beauty my wonderful rose
Oh what pleasures you'll give me
Before you decompose
But the darkness has fallen and the clock strikes ten
Excuse me my darling but the shadows
Are calling again
How I love your pale white skin
And the emptiness in your lifeless eyes
And how I love the warmth within
Like the blood that the sprayed
When you stopped your cries
Your naked corpse as beautiful
As the down when it comes with the firs sunray
But it was your peeled bleached bones
That really blew my mind away
How I love your pale white skin
And the emptiness in your lifeless eyes
And how I love the warmth within
Like the blood that sprayed
When you stopped your cries
Your naked corpse as beautiful
As the down when it comes with the firs sunray
But it was your peeled bleached bones
That really stole my heart away
2.استخوانهای سفید شده
دوست داشتن مردگان
یک تنه، یک دست یا یک سر جدا شده
دختران قبرستان به سرنوشت شان هیچ وقت نه نمی گویند
وقتی بدن هایشان خیلی پوسیده می شوند
اسکلت هایشان سنگ تمام می گزارند.
پنهان شدن با تو در میان سایه ها درون ذهنم
من غرق زیبایی تو شده ام:
من مردی هستم که کور شده است
در حال تماشا کردن زیبا خرامیدن تو در این شب
می خواهم تو را لمس کنم تا ببینم که چقدر این نبرد را دوام می آورم
در حالی که چاقویم را به کار گرفته ام موهایت را ببویم
من تحسین می کنم جیغ کشیدن تو را هنگامی که زندگیت را می گرفتم
چقدر پوست سفید رنگ پریده ات را دوست دارم
و خلا درون چشم های خالی از حیات ات را
و چقدر گرمای درون خونت را دوست دارم
که بر من پاشیده شد
وقتی دست از فریاد زدن کشیدی
جسد برهنه ی تو به زیبایی غروب است
وقتی با اولین طلوع همراه می شود
اما در حقیقت این استخوان های سفید شده ی تو بود
که نفسم را گرفت
زیبایی تو را تحسین می کنم ، رز شگفت انگیز من
آه چه لذتی به من دادی
قبل از این که تجزیه شوی
اما تاریکی فرا رسید و ساعت 10 را نواخت
مرا ببخش عزیزم اما سایه ها
دوباره مرا فرا میخوانند
چقدر پوست سفید رنگ پریده ات را دوست دارم
و خلا درون چشم های خالی از حیات ات را
و چقدر گرمای درون خونت را دوست دارم
که بر من پاشیده شد
وقتی دست از فریاد زدن کشیدی
جسد برهنه ی تو به زیبایی غروب است
وقتی با اولین طلوع همراه می شود
اما در حقیقت این استخوان های سفید شده ی تو بود
که روانم را گرفت.
چقدر پوست سفید رنگ پریده ات را دوست دارم
و خلا درون چشم های خالی از حیات ات را
و چقدر گرمای درون خونت را دوست دارم
که بر من پاشیده شد
وقتی دست از فریاد زدن کشیدی
جسد برهنه ی تو به زیبایی غروب است
وقتی با اولین طلوع همراه می شود
اما در حقیقت این استخوان های سفید شده ی تو بود
که قلبم را گرفت.
ترجمه:Rock_Magic
Godgory \ Caressed By Flames \ Way Beyond 2001
Caressed By Flames
Christians sentenced you to burn
Witchcraft is what you're accused of
The stake is already prepared
They know you won't go innocent from here
Flames is touching my skin
I'm screaming in pain
I pay for my sins
Flames hotter than hell, caressing my skin
My blood is boiling, over death I can't win
There's no escape, I'm turning to dust
People stare as my body burns
With pleasure in their eyes
I will come back to haunt you all
So don't sleep too tight
Flames is touching my skin
I'm screaming in pain
I pay for my sins
Flames hotter than hell, caressing my skin
My blood is boiling, over death I can't win
There's no escape, I'm turning to dust
نوازش شعله ها
مسیحیان تو را محکوک به سوختن کرده اند
جادوگری اتهام توست
جایگاه (محل آتش زدن ) از قبل آماده شده است
آنها می دانند که تو بی گناه از اینجا نخواهی رفت
شعله ها پوستم را لمس می کند
من از درد فریاد می کشم
من تاوان گناهانم را می دهم
شعله ها از جهنم داغ ترند ، پوستم را نوازش می کنند
خونم به جوش می آید ، بر مرگ نمی توانم غلبه کنم
راه فراری وحود ندارد ، من به خاکستر مبدل میشوم.
مردم سوختن مرا می نگرند
با لذت درون چشمانشان
من (روح ) برای تسخیر همه ی شما باز خواهم گشت
بنابراین آسوده نخوابید
شعله ها پوستم را لمس می کند
من از درد فریاد می کشم
من تاوان گناهانم را می دهم
شعله ها از جهنم داغ ترند ، پوستم را نوازش می کنند
خونم به جوش می آید ، بر مرگ نمی توانم غلبه کنم
راه فراری وحود ندارد ، من به خاکستر مبدل میشوم.
Marduk \ Departure From The Mortals \ 1991 F*** me Jesus
Departure From The Mortals
Dreadful life, time to die
Visions of Black ends my life
Retribution I am saved
Without form I shall be evil
Departure from the mortals
As my life ends
Departure from the mortals
But I will remain
May my lust be fulfilled
Reach the land of no return
In the forest of the dead
My evil soul will dwell
Departure from the mortals
As my life ends
Departure from the mortals
But I will remain
.عزیمت از پیش مردگان
زندگی وحشتناک ، زمان مردن
تصور سیاه پایان زندگی من
مجازات من زنده ماندن است
بدون شکل ، باید شیطان بود
عزیمت از پیش مردگان
هنگام پایان زندگیم
عزیمت از پیش مردگان
اما من باقی خواهم ماند
شاید هوس هایم به سرانجام برسد
رسیدن به سرزمین بدون بازگشت
در جنگل مرگ
روح شیطانی ام اقامت می گزیند
عزیمت از پیش مردگان
هنگام پایان زندگیم
عزیمت از پیش مردگان
اما من باقی خواهم ماند
Shape Of Despair \ Fallen \ Angels Of Distress (2001)
1. Fallen
I've losted mine strength,
i've losted mine sanity.
I've seen myself falling
and i'm tired to stand.
1.افتاده
توانم را از دست داده ام.
مشاعرم را از دست داده ام.
سقوط خودم را دیده ام
و از ایستادن ناتوانم.
Shape Of Despair \ Angels Of Distress\ Angels Of Distress (2001)
2. Angels Of Distress
Come closer for myself...and let your angels fly away.
As i am , forgiven by them... mine angels.
Feel mine cleansing touch... fall through your worlds...
fall...onto me.
Let me caress you...let me take you through mine worlds.
Let them (mine angels) taste you with this night, with this tongue of this might.
Perish...onto us...feel your mind weaken, your cold body withered...
let us... take you far of this night, far away within distress to die...
2.فرشتگان نومیدی
به خاطر خودم نزدیکتر می آیم...و می گزارم فرشتگانت دور شوند.
همان طور که توسط آنها بخشوده شده ام...فرشتگان من.
سرانگشتان تطهیر کننده مرا احساس کن...که در دنیای شما فرو می ریزند...
که در من فرو می ریزند.
بگزار تو را در آغوش بگیرم...بگزار تو را به دنیای خودم بکشانم.
بگزار آنها (فرشتگان من) تو را با این شب بچشند،با این زبان متعال.
فنا شو...در ما ... حس کن نتوانی ذهنت را ، بدن سردت را که پلاسیده می شود...
بگزار ...تو را به دور دست این شب ببریم ، به دور دست نومیدی برای مردن...
Shape Of Despair \ ...To Live For My Death
4. ...To Live For My Death...
All life will be gone
soon leaving myself...
into the spheres of emotions...
emotions...
i thought...
There's nothing left for me,
anymore... everything
is gone.
Nothing left
to feel nor to understand.
I did not wanted
to live my life
nor did i even wanted
to live for my death...
strong it is indeed...
life... strange to born for death...
4. ... زندگی کردن برای مرگم ...
تمام زندگی ها به پایان خواهد رسید
به زودی خودم را ترک خواهم کرد...
به سوی دوایر احساسات...
احساسات...
خیال می کردم ...
دیگر هیچ چیزی برایم نمی ماند،
...همه چیز
از دست می رود
هیچ چیز باقی نمی ماند
که احساس کنم یا بفهمم.
من نمی خواستم
زندگیم را زندگی کنم
حتی نمی خواستم
برای مرگم زندگی کنم...
در واقع قدرت مند است...
زندگی ... عجیب است متولد شدن برای مرگ...