آن قفس را دوست می دارم
بگذار تا خود را نهان سازم
ای قصه گوی دل
ای آرزوی دل
با من مبادا بی وفاگردی
با دیگری پیمان ببندی
آشنا گردی
آه ای تمام هستیم از تو
از پای دل مگشای زنجیرم
من بی تو می میرم
Printable View
آن قفس را دوست می دارم
بگذار تا خود را نهان سازم
ای قصه گوی دل
ای آرزوی دل
با من مبادا بی وفاگردی
با دیگری پیمان ببندی
آشنا گردی
آه ای تمام هستیم از تو
از پای دل مگشای زنجیرم
من بی تو می میرم
من پاره پاره می نهم این زخم در دلم
من تکه تکه می نهم این خانه روی هم
می سازمت دوباره اگر باورم کنی
می سازیم دوباره اگر باورت کنم
من به دنبال دل گمشده ای می گردم
یک پریدن به من احساس کبوتر بدهید
مرا دگر رها مکن
مرا از این ستاره ها جدا مکن...
نرگس مست نوازش كن مردم دارش
خون عاشق به قدح گر بخورد نوشش باد
دیگر نه بی قراری من و کلمه
و نه بی تفاوتی کسی که تویی
اهمیت دارد
نه لب بی تبسم دی ماه
نه سکوت بی روزن این جمعه
نمی دانی چه قدر آواز ، کف گلویم
و چه قدر قمری ، کف دستم
مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد رفت *** قضای آسمان است این و دیگر گون نخواهد شد
رقیب آزارها فرمود و جای آشتی نگذاشت *** مگر آه سحر خیزان سوی گردون نخواهد شد
دردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم
مدتی بود که دست و دلم به تدارک ِ ترانه نمی رفت!
کم کم این حکایت ِ دیده و دل،
که ورد ِ زبان ِ کوچه نشینان است،
باورم شده بود!
باورم شده بود،
که دیگر صدای تو را در سکوت ِ تنهایی نخواهم شنید!
راستی در این هفته های بی ترانه کجا بودی؟
کجا بودی که صدای من و این دفتر ِ سفید،
به گوشت نمی رسید؟
درآن شهری که مردانش عصا از کور می دزدند
من از خوش باوری آنجا محبت جستجو کردم