تنها زمانی کوتاه در کنار یکدیگر بودیم
و پنداشتیم که عشق
هزاران سال می پاید....
Printable View
تنها زمانی کوتاه در کنار یکدیگر بودیم
و پنداشتیم که عشق
هزاران سال می پاید....
دشمن ما از خود ما هر لحظه بین ما بود
از ما بود ، با ما بود
تو منو به بازی تلخی کشوندی
که ندونسته به انتها رسوندی
من به خواب تو ، تو جادو شده ی خواب
دشمن ما رو سر سفره نشوندی
یادمان باشد اگر شاخه گلي را چيديم -*- وقت پرپر شدنش سوز و نوايي نکنيم -*- پر پروانه شکستن هنر انسان نيست -*- گر شکستيم ز غفلت ، من و مايي نکنيم -*- يادمان باشد سر سجاده عشق -*- جز براي دل محبوب دعايي نکنيم -*- يادمان باشيد اگر خاطرمان تنها ماند -*- طلب عشق ز هر بي سرو پايي نکنيم
**
من هماره
همانم که پیش از این بودم
و تا همیشه دلی سخت خواهم داشت
شبیه دل تو ....
تو وقتی ناز می باری
من از آهنگ چشمانت
سماعی تا غزل دارم.
من از آهنگ دور آسمانت باز سرشارم
که شاعر میشوم وقتی
نگاهم میکنی و از نگاهت بر دلم آیینه می بارد.
ازآن آیینه در آیینه می بالم.
از آن آیینه در آیینه آغازم.
...
و چه به سادگينقل قول:
از شب و ماه و ستاره گفتيم و از هم گذشتيم
ديدي هيچ کس از ما با ما نبود
گفتم آره
مي دانم خوب
گفتي
من از خوشيد و تو از ماه گفتي
همه هر چه داشتيم رو کرديم و به عشق باختيم روزگار را
آن نقش ناشناس دگر ناشناس نیست
افشردمش به سینه و گفتم به خود که وای
دانستم ای خدای من آن ناشناس کیست
یک آشنا که بسته زنجیر دیگریست
تنها مي خواهم بنويسم که روزي روزگاري
پيش آنکه مرا عشق آموخت
پيش دلم
کم نياورم
مي خواستي بشنوي بشنو
اين دختر بابايي است
که مي خواهد بگويد
بخواند
بخوان بابايي
با تمام دل بخوان
نرگسها اشكبار و زنبق در خود نمايي
سراب عشق بخشكيد و نيلوفران چشم به در
رازقي ها در ياس و غم از اين عشقبازي
گل مريم به خود عطر نمي گيرد دگر
سوسن و سنبل نغمه سازي نمي كند
بنفشه مرثيه مي خواند بر اين دل بار دگر
!!!!!!!!!!!!!!!!
........
رفتند تا حوالي باران
مردان اين قبيله ي زخمي
در اين شبان سرد هراس انگيز
ياران گمشده در ميعاد
با شانه اي تكيده و عريان
رقص جنون و آتش و لبخند
تا گرگ و ميش صبح گلوله
رفتند از سپيده بگويند
...