یاد باد آنکه ز ما وقت سفر یاد نکرد
بوداعی دل غمدیده من شاد نکرد
Printable View
یاد باد آنکه ز ما وقت سفر یاد نکرد
بوداعی دل غمدیده من شاد نکرد
دل بریدم از تمام زندگی
در تو گم گشتم به نام زندگی
با تو بودن شد برایم هر نفس
معنی ناب کلام زندگی
موج خواهش های تو اما کشید
عاقبت ما را به کام زندگی
یا رب به وقت گل گنه بنده عفو کن *** وین ماجرا به سرو لب جویبار بخش
ای آن که ره به مشرب مقصود برده ای *** زین بحر قطره ای به من خاکسار بخش
یا رب آن آهوی مشکین ختن باز رسان
وان سهی سرو خرامان به چمن باز رسان
دل آزرده ما را به نیسمی بنواز
یعنی آن جان زتن رفته بتن باز رسان
شراب تلخ می خواهم که مرد افکن بود زورش
که تا یکدم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش
شوق تماشا قدغن
عشق دوماهی قدغن
با هم و تنها قدغن
برای عشق تازه اجازه بی اجازه
پچ پچ و نجوا قدغن
رقص سایه ها قدغن
کشف بوسه بی هوا به وقت رویا قدغن
برای خواب تازه اجازه بی اجازه
در این غربت خانگی بگو هر چی میخوای بگی
غزل بگو به سادگی
بگو زنده باد زندگی
برای شعر تازه اجازه بی اجازه
همیشه از تو نوشتن برای من سخت است
که حس و حال صمیمانه داشتن سخت است
چگونه از تو بگویم برای این همه کور؟!
چقدر این همه دیدن برای من سخت است
خرابه ی دل من را کسی نخواهد ساخت
که بر خرابه ی دل خانه ساختن سخت است
به هیچ قانعم از مهر دوستان هرچند
به هیچ این همه سرمایه باختن سخت است
اواتارت مبارک
پيش از آن كه خشم صاعقه خاكسترش كند
تسمه از گرده گاو ِ توفان كشيده بود.
بر پرت افتاده ترين راه ها
پوزار كشيده بود
رهگذري نا منتظر
كه هر بيشه و هر پل آوازش را مي شناخت.
*-*-
نشناختید خودمم!!
تنم از حس دستهاي تو داغ، گيسويم در تنفس تورها، مي شكفتم ز عشق و مي گفتم:
«هر كه دلداده شد به دلدارش، ننشيند به قصد آزارش
برود؛چشم من به دنبالش، برود؛عشق من نگهدارش»
آه اكنون تو رفته اي و غروب سايه مي گسترد به سينه راه
نرم نرمك خداي تيره غم مي نهد پا به معبد نگهم
مي نويسد به روي هر ديوار، آيه هاي همه سياه سياه
هیچ کس از حال ما پرسید ، نه !
هیچ کس اندوه ما را دید ، نه !
هیچ کس چشمی برایم تر نکرد
هیچ کس یک روز با ما سر نکرد
هیچ کس اشکی برای ما نریخت
هر که با ما بود از ما می گریخت
[راست گفتیم.نه؟