سیمای تو می وزد
و آب بیدار می شود
می گذری و آیینه نفس می کشد
جاده تهی است
تو باز نخواهی گشت
و چشمم به راه تو نیست
Printable View
سیمای تو می وزد
و آب بیدار می شود
می گذری و آیینه نفس می کشد
جاده تهی است
تو باز نخواهی گشت
و چشمم به راه تو نیست
نقل قول:
تاج هاي نازتان بر سر شکست
باد وحشي چنگ زد در سينه تان
صبح مي خندد خودآرايي کنيد!
اشک هاي يخ زده، آيينه تان
نمکی یادش بخیر وقتیکه از مدرسه بر میگشتی
سر راه مدرسه سر بسرم میذاشتی
سر بسرم میذاشتی
نمکی تو دستی دستی
زدیو دلمو شکستی
نمکی هفت درو بستی
نمکی یه درو نبستی
نمکی تو دستی دستی
زدیو دلمو شکستی
نمکی هفت درو بستی
نمکی یه درو نبستی
يارب مباد انكه گدا معتبر شود
گر معتبر شود ز خدا بي خبر شود
سلام و شب بخير
در میان خلق سر درگم شدم
عاقبت آلوده مردم شدم
بعد از این با بی کسی خو می کنم
طالعم شوم است،باور می کنم
سلام
معشوق سياسي
شده ايم چه بخواهيم يا نخواهند
شده ايم
معشوق سياسي من
پروردگار تن ام
با انگشت هاي خودم مي شمارت
يك به يك
يكان به يكان
رئيس جمهور گونه و گردن
يك در ميان توام
با گلي به يادگار
دلي به كارزار
اي رخت خواب پر غلت
اي چشمه سار كوهي
از دامنه ها گلي بچين
براي مادران اسرا
خواهران زنداني
يا رب به سوز سينهي پيران پاكدل
از ما هرآنچه بود و بود ناروا ببخش
مهدي بهاالدين
سلام فرانك خانوم زديد تو خط شعراي سياسي.......:دي
شاکیم من به تو و برق نگاهت
روز من کردی سیه بهر پگاهت
تا درد رسید چشم خونخوار ترا ................... خواهم که کشد جان من آزار ترا
یا رب که ز چشم زخم دوران هرگز ............... دردی نرسد نرگس بیمار ترا
لنگ لنگان قدمي بر مي داشت
هر قدم دانه شكري مي كاشت
ترسم كه اشك در غم ما پرده در شود
وين راز سر ه مهر به عالم ثمر شود