داستان دوستان رفته ام جانرا گداخت
آنچنان کز یاد بردم داستان خویشتن
موج سرگردان هستی داده ام بر باد و باز
در دل گرداب میجویم نشان خویشتن
--
مگ مگ
Printable View
داستان دوستان رفته ام جانرا گداخت
آنچنان کز یاد بردم داستان خویشتن
موج سرگردان هستی داده ام بر باد و باز
در دل گرداب میجویم نشان خویشتن
--
مگ مگ
نمیدونم تو میخونیش، یا که نگاش نمیکنی
به خاطر تازگی اون وعده های معمولی
همونا که اوّل میگن به جز تو هیچ کس به خدا
یه حرف سادهء دروغ، یه به خدای معمولی
یکی درد و یکی درمان پسندد
یک وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد
در خامشی حضورم مرا بفهم
یا برای عشق،زبانی تازه پیدا کن
تا درد مشترک،
زبان مشترکمان باشد
به سلام سامان گل
دوستان عاشقم و عاشق زارم چه كنم؟
چاره صبر است ولی صبر ندارم چه كنم؟
مرا درد آموه و درمان چه حاصل
مرا وصل آموه و هجران چه حاصل
بسوته بی گل و آلاله بی سر
سر سوته کله یاران چه حاصل
لابه لای این همه خواب
رویای عشق تو هم رفت به خواب
و خودت نآمدی ای عشق
و خودت گپ نزدی ای عشق
و مرا سوزاندی
مرا بردی به خواب
خوابی از جنس ناب!
خواب....!
چه کسی مرا بیدار خواهد کرد؟!
با کدامین بانگ؟!
با کدامین داد!
با کدامین فریاد...
دل ارمهرت نورزه بر چه ارزه
گل است آندل که مهر تو نورزه
گریبانی که از عشقت شود چاک
بیک عالم گریبان وابیرزه
مرا روز ازل کاری بجز رندی نفرمودند
هر آن قسمت که آن جا رفت از آن افزون نخواهد شد
مشوی ای دیده نقش غم ز لوح سینه ی حافظ
که زخم تیغ دلدار است و رنگ خون نخواهد شد
درست روي خط زلزله
روايت ميشوم
كمي جهانت را بچرخان
روي همين موج
گوارا تر حوّا ميشوي …
بشمار سه … !