در باد بهاري ز بس آشوب خزان است
گل وحشتي از غارت پاييز ندارد
آنكس كه ندارد هنر عشق و محبت
زو رحم مجوييد كه اين نيز ندارد
Printable View
در باد بهاري ز بس آشوب خزان است
گل وحشتي از غارت پاييز ندارد
آنكس كه ندارد هنر عشق و محبت
زو رحم مجوييد كه اين نيز ندارد
دستم بگرفت و پا به پا برد
تا شيوهي راه رفتن آموخت
ايرج ميرزا
خوب هستيد؟
خوب ان شا ا... همه موفق باشن
تو برايم ترانه مي خواني، سخنت جذبه اي نهان دارد
گوئيا خوابم و ترانه تو از جهاني دگر نشان دارد
شايد اين را شنيده اي كه زنان در دل «آري » و «نه» به لب دارند
ضعف خود را عيان نمي سازند، رازدار و خموش و مكارند
آه من هم زنم ، زني كه دلش در هواي تو مي زند پر و بال
دوستت دارم اي خيال لطيف، دوستت دارم اي اميد محال
ممنون
شما خوبید؟
لازمه عاشقيست رفتن و ديدن ز دور
ور نه ز نزديك هم رخصت ديدار هست
شكر خدا ممنون
تویی پر پرواز من
هم نفس و هم راز من
تویی حدیث زندگی
مطرب قلب عاشقا
معنی واقعی دل دادگی
تویی همون مرغک عشق
تویی پرنده ی امید
من هم یه جفت گم شده
مثل کبوتری سپید
من از اونام که عشقمه تو راه عشق فدا بشم
دستی بکش روی سرم که عاشق نوازشم
من از اونام که با کسی اگه که همنفس بشم
فرقی برام نمیکنه زندونی قفس بشم
دل که بهت سپردم برات قسم که خوردم
دیدی که راست میگفتم وقتی که رفتی مردم
وقتی که رفتی مردم
با یه قسم پوچ میکنم مال و منا ل دنیا رو
امروز و با تو دوست دارم بی تو نمی خوام فردا رو
یه روز نیای که دیر بشه عشق تو پیر پیر بشه
یا بمیره تو شهر عشق
یا اونورا اسیر بشه
مرگ بيا كه زندگي ما را كشت!!
هم بسوزی هم بسازی هم بتابی در جهاننقل قول:
یه روز نیای که دیر بشه عشق تو پیر پیر بشه
یا بمیره تو شهر عشق
یا اونورا اسیر بشه
آفتابی ماهتابی آتشی مومی بگو
گر کسی گوید که آتش سرد شد باور مکن
تو چه دودی و چه عودی حی قیومی بگو
ای دل پران من تا کی از این ویران تن
گر تو بازی برپر آن جا ور تو خود بومی بگو
و من از حادثه ي يك شب سرد آمده ام
و به كابوس كسي ريخته ام
من كه از رفتن اين ثانيه ها پوچ ترم
بر ساحل افكار بلند،
از حس غم آگين صدفي بي در پوچ ترم
من درين خاموشي،
پي خود مي گردم
و چرا اي آه
كوچ من بازنگشته است مدد
شب من تاريك است
شب من تاريك است
شب من تاريك است
تا که ما از نظر و خوبی تو باخبریم
از بد و نیک جهان همچو جهان بیخبریم
نظری کرد سوی خوبی تو دیده ما
از پیروی تو تا حشر غلام نظریم
دین ما مهر تو و مذهب ما خدمت تو
تا نگویی که در این عشق تو ما مختصریم