وه! که ناگه بسر برآید باز
دیگ سودای ما بر آذر عشق
نامهی دوست زیر پر دارد
در هوای دلم کبوتر عشق
حسن روی تو میرباید دل
ورنه دل را نبود خود سر عشق
گر عراقی بدی خریدارت
لایق وصل بود و در خور عشق
ای بابا. خب همون اول میگفتی
جای بحث داره:دی
Printable View
وه! که ناگه بسر برآید باز
دیگ سودای ما بر آذر عشق
نامهی دوست زیر پر دارد
در هوای دلم کبوتر عشق
حسن روی تو میرباید دل
ورنه دل را نبود خود سر عشق
گر عراقی بدی خریدارت
لایق وصل بود و در خور عشق
ای بابا. خب همون اول میگفتی
جای بحث داره:دی
قول دادم که بمانم با تو
تویی که ماه تمامی بر من
قول دادم که بگویم با تو
همه راز نهان دلم من
---------
قشنگه این 4 تا خط به نظرت؟
نه حرف تیر تو قلب یه دیوونه ی در به دره
نه صحت پرسیدن لحظه و روز و حالته
نه قصه ی عاشقیه ، نه پاسخ سوالته
نه اشکی ریختم لا به لاش ، نه پر شده از عطر یاس
نه توش غرور پدیاا می شه ، نه اعتماد ، نه التماس
چاکر آقا جلال هم هستیم
سرو آزاده من در باغم
رفت ز دست
جسدش در کفن یاس سپید
به امید باران
همچنان پابرجسات
از میان قفس سینه او
یک قناری غمین
گشت رها
لاله ها را برچید
و به دامان سپید کفن سرو سپرد
برف می بارد و شهر
رفته در خوابی سرد
سرو آزاده من در باغم
رفت ز دست
برف ها خسته و سرد
نقش ها ی داغ را می گیرند
و در آن می میرند
سرو من تنها بود
سرو من تنها رفت
-
سلام
محمد جان
یعنی من جوابتو تو مشاعره ندم
فقط آقا جلال بده؟:دی
تا كور سوي اختركان بشكند همه
از نام تو به بام افق ها ، علم زدم
با وامي از نگاه تو خورشيد هاي شب
نظم قديم شام و سحر را به هم زدم
الان دیدمش تاپیکو. حیف که قفل شد:دی
اره قشنگه. خطاشو بیشتر کن: دی
سلام محمد. ما بیشتر
محروم کسی کز تو جدا بود و ندانست
در گوش دلش از تو صدا بود و ندانست
آثار تو در ارض و سما بود و ندانست
عالم همه ایات خدا بود و ندانست
ای وای اگر نفس شود راهبر من
هر پل که مرا از تو جدا کرد شکستم
------------
چیزی دیگه به ذهنم نیومد
که خطهاشو بیشتر کنم
مي گن اَسبت رفيق روز جنگِ
مو مي گويم از او بهتر تفنگِ
سوار بي تفنگ قدرت نداره
سوار وقتي تفنگ داره سوارِ
تفنگ دست نقره ام را فروختم
براي دل قباي ترمه دوختم
فرستادم برايم پس فرستاد
تفنگ دست نقره ام داد و بيداد ...
اره. همه چی در اونا جمع هست.
این شعرو ناظری میخونه در آلبوم "کنسرت اساتید". بسیار زیباست.
در برگ درختان سر گیسوی تو دیدم
هر منظره را منظری از روی تو دیدم
چشم همه ی عالمیان سوی تو دیدم
با یاد تو شادست دل در به در من
-
به به به به
این ناظری به به
میگم افطار نمی کنی؟
نام من عشق است آیا میشناسیدم؟
زخمی ام - زخمی سراپا میشناسیدم؟
با شما طیکردهام راه درازی را
خسته هستم- خسته آیا میشناسیدم؟
راه ششصد سالهای از دفتر(حافظ)
تا غزلهای شماها، میشناسیدم؟
این زمانم گرچه ابر تیره پوشیده است
من همان خورشیدم اما، میشناسیدم
یک دست موس و یک دست قاشق!
فعلا بدرود
من از تو میمردم
اما تو زندگانی من بودی
تو با من میرفتی
تو در من میخواندی
وقتی که من خیابانها را بی هیچ مقصدی میپیمودم
تو با من میرفتی
تو در من میخواندی