و تنها نقطه ی عطف من دیوانه در این است:
یکی را با نباید های بسیاری که دارد دوست می دارم
یکی را با دل نرم بی آزاری که دارد دوست می دارم
عیب نداره فرصت پیش می یاد
قسمت عوض می شود دی :
Printable View
و تنها نقطه ی عطف من دیوانه در این است:
یکی را با نباید های بسیاری که دارد دوست می دارم
یکی را با دل نرم بی آزاری که دارد دوست می دارم
عیب نداره فرصت پیش می یاد
قسمت عوض می شود دی :
من كيستم ؟ ترانه لبهاي آرزو
همچون صدف ، نشسته به درياي آرزو
تلخ آب مرگ مي خورم و دم نمي زنم
اندر هواي جرعه ي صهباي آرزو
امشب که گذشت....:دی
و آن وقت
حكايت كن از بمبهايي كه من خواب بودم و افتاد
حكايت كن از گونه هايي كه من خواب بودم و تر شد
بگو چند مرغابي از روي دريا پريدند
در آن گير و داري كه چرخ زره پوش از روي روياي كودك گذر داشت
قناري نخ زرد آواز خود را به پاي چه احساس آسايشي بست
بگو در بنادر چه اجناس معصومي از راه وارد شد
چه علمي به موسيقي مثبت بوي باروت پي برد
چه ادراكي از طعم مجهول نان در مذاق رسالت تراويد
و آن وقت من مثل ايماني از تابش استوا گرم
ترا در سر آغاز يك باغ خواهم نشانيد
فرصت زیاده :دی
من این دلق مرقع را بخواهم سوختن روزی
که پیر می فروشانش به جامی بر نمی گیرد
همش تقصیر جلال بود من حوصله ندارم ویرایش کنم
سخته سرعت نت پاییییییییییییییییینه
نقل قول:
دیوار از سنگ سیاهه
سنگ سرد و سخت خارا
زده قفل بی صدایی
به لبای خسته ی ما
انکار عشق را
چنين که به سرسختي پا سفت کردهای
دشنهيي مگر
به آستيناندر
نهان کرده باشي
که عاشق
اعتراف را چنان به فرياد آمد
که وجودش همه
بانگي شد.........
ديشب وقتي دعايت مي كردم
از خدا برايت طلب خير وبركت كردم
تا وقتي در راهي قدم مي گذاري
هميشه يار و ياور تو باشد
لطف او همواره با توست
وعده هايش حقيقي اند
و هنگامي كه تمام توجه مان را به او جلب مي كنيم
مي داني كه او كاملا مارا مي بيند
پس اگر پيمودن مسيري كه در آن هستي
سخت و دشوار به نظر آمد
فقط به ياد بياور كه من
اينجا دعايت مي كنم
وديگر همه چيز دست خداست
تنم چون چنبری گشته بدان امید تا روزی
ز زلفت برفتد ناگه یکی حلقه به چنبر بر
ستمگر گشته معشوقم همه غم زین قبو ل دارم
که هر گز سود نکند کس بمعشوق ستمگر بر
اگر خواهی که خوبانرا بروری خود به عجز آری
یکی رخسار خوبت را بدان خوبان برابر بر
ایا موذ ن بکار و حا ل عا شق گر خبر داری
سحر گاها ن نگاه کن تو بدان الله اکبر بر
مشاعره با خود هم عالمی داره
روي بنما و مرا گو كـــــــه ز جان دل برگير
پيش شمع آتش پــــــروانه بجان گو درگير
در لب تشنه ما بيـــــــــن و مدار آب دريغ
بر سر كشته خويش آي و ز خاكش برگير
--------
سلام
ميگم اين تاپيك بره تو قسمت ادبيات بهتر نيست ؟
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]