عادت به نومیدی از خود نومیدی بدتر است.
طاعون - آلبر کامو
Printable View
عادت به نومیدی از خود نومیدی بدتر است.
طاعون - آلبر کامو
صحبت کردن درباره این گونه لحظات غلط است، و کوشش در تکرار آن خودکشی است. اینکه حالا پای تلفن به مازوکا زدن مونیکا گوش می کردم، یک نوع خودکشی بود.
لحظات قابل تکراری وجود دارد که تکرار در وجودشان است.
" عقاید یک دلقک - هاینریش بل "
گفتم ولش کن، و بعد گفتم هی! آدم در تنهایی است که می پوسد و پوک می شود و خودش هم حالیش نیست. می دانی؟ تنهایی مثل ته کفش می ماند، یکباره نگاه می کنی می بینی سوراخ شده. یکباره می فهمی که یک چیزی دیگر نیست.
بیشتر آدمهای دنیا در هر شغلی که باشند از خودشان هرگز نمی پرسند چرا چنین شغلی دارند. چیزهای دیگر هم هست که آدم دنبال دلیلش نمی گردد. یکیش مثلا تنهایی است.
خیلی ها فکر می کنند سلامتی بزرگ ترین نعمت است، ولی سخت در اشتباه اند. وقتی سالم باشی و در تنهایی دست و پا بزنی، آنی مریض می شوی، بدترین نحوست ها می آید سراغت، غم از در و دیوارت می بارد، کپک می زنی. کاش مریض باشی ولی تنها نباشی.
تماما مخصوص---عباس معروفی
"به تمام چیز های مقدس و غیر مقدس،به تمام چیز های پاک و ناپاک ، به تمام تمام حیواناتی که رو زمین میخزن یا پرواز میکنن قسم میخورم ،تا وقتی این سرزمین دوباره از وجود پلیدی پاک نشه ،دست بر نمیدارم و ساکت نمیشینم"
پادشاه انسوی دروازه
دیوید گمل
از زندگی خودم که در حال نابودی است خسته شدم. مدتی کوتاه امدند و بعد همه مرا تنها گذاشتند.
اسکارلت/الکساندرا ریپلی/پر تو اشراق
اینکه دیگران ما را آدم حساب نکنند یک چیز است ، اما اینکه ما خودمان را آدم حساب نکنیم یک چیز دیگر است!
کلیدر - محمود دولت آبادی
بزودی. بزودی. بزودی. بزودی. این بزودی یعنی کی خواهد بود؟ چه کلمه ی هراس انگیزی است این: بزودی. بزودی ممکن است یک ثانیه ی دیگر باشد. بزودی می تواند یک سال طول بکشد. بزودی کلمه ای است هراس انگیز. این بزودی آینده را در هم می فشارد، آن را کوچک می کند و دیگر هیچ چیز مطمئنی در کار نخواهد بود، هیچ چیز مطمئنی، هر چه هست دو دلی و تزلزل مطلق خواهد بود. بزودی هیچ نیست و به زودی چه بسا چیزهائی است. بزودی همه چیز است. بزودی مرگ است ...
قطار به موقع رسید / هاینریش بل / کیکاووس جهانداری
گفت: «نمیدونم... این روزها انگار نمیتونم منظورمو برسونم. فقط نمیتونم. هروقت میخوام چیزی بگم، غلط فهمیده میشه.
یا این جوره، یا آخرش طوری میشه که خلاف نظرمو میگم. هرچه سعی میکنم درستش کنم، بیشتر گند میزنم.
گاهی حتی یادم نمییاد اول چی میخواستم بگم. انگار تنم دونیم شده و نصفش دنبال نصف دیگهش دور ستون بزرگی میچرخه. هی دورش میدوم.
اون نصفهٔ دیگه کلمات درُستو در دسترس داره، اما هیچوقت بهش نمیرسم.»
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
گربههای آدمخوار/هاروکی موراکامی/مهدی غبرایی/از وبلاگ نغمه غمگين
بيا وداع كنيم بيا وداع كنيم اگر بنا باشد كسى از ما بماند
همان به كه تو بمانى كينه ى تو به كار اين دنيا بيشتر مى ايد تا عشق من
(كليدر- محمود دولت ابادى )
عشق، اگر چه می سوزاند، اما جلای جان نیز هست. لحظه ها را رنگین می کند. سرخ. خون را داغ می کند. آفتاب است. فراز و فرود جان. کوهستانی افسانه ایست. کشف تازه ای از خود در خود. ریشه های تازه در قلب به جنبش و رویش آغاز می کنند. تا کی جای باز کند و بروید و بماند، چیزی ناشناخته است. چگونه اما عشق می آید؟ من چه می دانم؟ نسیم را مگر که دیده است؟ غرش رعد را چه کسی پیش از غرش شنیده است؟ چشم کدام سر، تاب باز نگاه آذرخش داشته است؟ از کجا می روید؟ در کجا جان می گیرد؟ در کدام راه پیش می رود؟ رو به کدام سوی؟ چه می دانم؟ دیوانه را مگر مقصدی هست؟ بگذار جهان بر آشوبد!
کلیدر - محمود دولت آبادی