من وگل چون طعمه دریدن ها ز رقیبان خواری دیدن ها...
دلم از غم خون کردی چه بگویم چون کردی دردم افزون کردی
برو ای از مهر و وفا عاری برو ای عاری ز وفاداری بشکستی چون گلبرگ عهد مرا
دریغ و داد از عمرم که در وفایت شد طی
ستم به یاران تا چند جفا به عاشق تا کی
نمی کنی ای گل یکدم یادم که همچو اشک از چشمت افتادم
تا...کی...بی...تو بود از... غم...خون دل من آه از دل تو
گر چه به محنت خارم کردی با غم و حسرت یارم کردی مهر تو دارم باز....
مکن ای گل با من هر چه توانی ناز...هر چه توانی ناز
کز عشقت می سوزم باز....
*-*
رفتش زیاد خوشحالی نکن!!