-
يك خيابان ، هزار عابر منگ ، دست تو ، صورت مرا ديدند
يك نفر زير لب لعنتم مي كرد ، ديگران هِر و هِر ساده خنديدند
قامت غرور من خم شد ، زير بار نگاه تلخ تو
نم نمك ، نه! سيل باران شد، ناگهان شانه هام لرزيدند
فا، رِ، مي ، دو ، سي ، لا ، فا ، زير سمفوني باد پائيزي
روي سيم هاي پاره گيتار ، مردمان بي ترانه رقصيدند
صورت چراغ قرمز شد، شمارش معكوس ، بيست و دو
بيست و يك ثانيه به لحظه مرگ ، روي گورم دو تكه قند سائيدند
-
دوش از خانه ی خمّار به دوشم بردند
بین چه سان سخت، به یک جرعه، زهوشم بردند
کاش می برد به یک گردش مستانه مرا
چشم مست تو، در آن جای که دوشم بردند
دی پس از توبه، خرابت نشینان خراب
سوی میخانه، به فتوای سروشم بردند
خون خم داد مرا خرمن پندار به باد
تا به میخانه بر باده فروشم بردند
خضر دل شد چو مرا سوی دهان تو دلیل
پای کوبان به سر چشمه ی نوشم بردند
تا شدم سلسله ی زلف ترا بنده ی عشق
بر سر کوی طلب حلقه به دوشم بردند
سال ها راز دل خویش نگفتم به کسی
شکر کامروز بر راز نیوشم بردند
بر دهان، هشت مرا سخت لب لعل تو مُهر
آخر از تخت سوی تخته خموشم بردند
دوش از صومعه اخوان طریقت چو "حکیم"
سوی میخانه به صد جوش و خروشم بردند
-
ديدمت ، واي چه ديداري واي، اين چه ديدار دلازاري بود
بيگمان برده اي از ياد آن عهد را، كه مرا با تو سرو كاري بود
ديدمت؛ واي چه ديداري واي، نه نگاهي ، نه لب پرنوشي
نه شرار نفس پر هوسي، نه فشار بدن و آغوشي
-
يادمان باشد اگر شاخه گلي را چيديم -*- وقت پرپر شدنش سوز و نوايي نکنيم -*- پر پروانه شکستن هنر انسان نيست -*- گر شکستيم ز غفلت ، من و مايي نکنيم -*- يادمان باشد سر سجاده عشق -*- جز براي دل محبوب دعايي نکنيم -*- يادمان باشيد اگر خاطرمان تنها ماند -*- طلب عشق ز هر بي سرو پايي نکنيم
***
-
مگر چندان تواند اوج گيرد، صدائي دردمند و محنت آلود؟
چو صبح تازه از ره باز آمد، صدايم از «صدا» ديگر تهي بود
ولي اينجا به سوي آسمانهاست، هنوز اين ديده اميدوارم
خدايا اين صدا را مي شناسي؟ من او را دوست دارم، دوست دارم
-
من منم من یک زنم
آزادگی پیراهنم
عشوه از پا تا سرم لیکن ز سنگم آهنم
من منم من مادرم
دوستم رفیقم همسرم
شیره جانت ز من چادر مینداز بر سرم
روبهک من شیرزنم خاموش تو من روشنم
با سلاح دین دگر آتش مزن بر خرمنم
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
-
مرداب اتاقم كدر شده بود
و من زمزمه خون را در رگهايم مي شنيدم .
زندگي ام در تاريكي ژرفي مي گذشت .
اين تاريكي، طرح وجودم را روشن مي كرد .
-
تو سفر کردی بسلامت
تومنو کشتی زخجالت
دیگه حرف آشتی نباشه
با تو قهرم تا بقیامت با تو قهرم تا بقیامت
چه کنم با درد محبت
به تو ديگر کرده ام عادت
دیگه حرف آشتی نباشه
با تو قهرم تا بقیامت با تو قهرم تا بقیامت
آه
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
-
هوای کوی تو از سر نمیرود آری
غریب را دل سرگشته با وطن باشد
-
دلي بر كف نمي بينم نه عقلي به سر
ياري بر صف نمي بينم نه مهري به بر
گل آفتاب بريخت گل دانه از خود
چون تو ياري مهربان بگرفت به سر
گلبرگ سرخ لاله ها بي رنگ باشد ز عشق
شقايق بدريد جامه و سرو خميده شد به صبر