دل را به دست مطرب و معشوق می دهیم
فارغ ز فکر نیک و بد و خیر و شر کنیم
زین زشت تر، عقیده چه باشد، که شیخ وقت
گوید به روی خوب نباید نظر کنیم
*-*-
هر وقت این شعر رو میخونم یاد فریاد استاد شجریان و متعاقبش زلزله بم میفتم.
Printable View
دل را به دست مطرب و معشوق می دهیم
فارغ ز فکر نیک و بد و خیر و شر کنیم
زین زشت تر، عقیده چه باشد، که شیخ وقت
گوید به روی خوب نباید نظر کنیم
*-*-
هر وقت این شعر رو میخونم یاد فریاد استاد شجریان و متعاقبش زلزله بم میفتم.
هم نوا با بم ! یادش بخیر ... مرسی saye .
-------------------------
در هوایت بیقرارم روز و شب
در ز پایت برندارم روز و شب
روز و شب را همچو خود مجنون کنم
روز و شب را کی گذارم روز و شب
جان و دل از عاشقان میخواستند
جان و دل را میسپارم روز و شب
تا نیابم آن چه در مغز منست
یک زمانی سر نخارم روز و شب
بخشید انگار همزمان شد !
-------------------------------
مر عاشقان را پند کس هرگز نباشد سودمند
نی آن چنان سیلیست این کش کس تواند کرد بند
ذوق سر سرمست را هرگز نداند عاقلی
حال دل بیهوش را هرگز نداند هوشمند
یبزار گردند از شهی شاهان اگر بویی برند
زان بادهها که عاشقان در مجلس دل میخورند
خواهش میکنم
.....................
بعد من قصه ی دل
با که هم آواز کنی؟
غصه دارت که شود؟
اشک که را ساز کنی؟
مردم دیده ی ما را
چه نشاندی در خون
چشم هشیار که را
در شب خود خواب کنی؟
دل حسرت کش ما
در غم عشق تو بسوخت
صنما لب بگشا
مهر کی آغاز کنی؟
ابروان کج تو
قاتل هر سوته دلی است
جگر ریش مرا
تا چه زمان چاک کنی؟
حرمت قلب مرا
سردی دستت بشکست
ته چه حد جور
بر این خسته ی دلدار کنی؟
کاش ای کاش بمیرد
تن ماتم زده ام
شایدا دیده ی دل
بر غم عشق باز کنی
...
میبینم که جای منو خالی کردین ! جای دوبیتی های من واقعا خالیه !
فک کنم به عنوان اولیش بد نباشه !
شنیدم که اندر بهشت از غم خبر نیست
بگو با من که آنجا ، یار من کیست ؟
ای غم ! توئی که هستی بر من یکه یاور
نمیگنجد به باور ، که بی تو زنده باشم
بر گو که چه می جویم، بنما که چه می خواهم؛
چون شد که در این وادی، سرگشته و گمراهم؟
از عشق اگر گویی، می جویم و می جویم
وز یار اگر پرسی، می خواهم و می خواهم
در عالم هشیاری، از بی خبری مستم
در گوشه ی تنهایی، از بیخودی آگاهم
گر مهر نیم آخر، هر شب ز چه می میرم؟
گر ماه نیم آخر، هر دم ز چه می کاهم؟
در دامنی افتادم، گفتی که مگر اشکم
از خویش برون رفتم، گفتی که مگر آهم
ویرانه ی متروکم: نه بام و نه دیواری
آرام نگیرد کس، در سایه کوتاهم
آن اختر شبگردم، سیمین! که درین دنیا
دامان سیاهی شد، میدان نظرگاهم
شب بر همگی خوش [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
موی ما هر دو شد سپيد و هنوز
تويی و عاشق آزمايی ها
شور عشقت شراب شيرين بود
ای خوشا شور آشنايی ها
ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست
منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست
شب تار است و ره وادی ایمن در پیش
آتش طور کجا موعد دیدار کجاست
هر که آمد به جهان نقش خرابی دارد
در خرابات بگویید که هشیار کجاست
آن کس است اهل بشارت که اشارت داند
نکتهها هست بسی محرم اسرار کجاست
هر سر موی مرا با تو هزاران کار است
ما کجاییم و ملامت گر بیکار کجاست
بازپرسید ز گیسوی شکن در شکنش
کاین دل غمزده سرگشته گرفتار کجاست
عقل دیوانه شد آن سلسله مشکین کو دل
ز ما گوشه گرفت ابروی دلدار کجاست
ساقی و مطرب و می جمله مهیاست ولی
عیش بی یار مهیا نشود یار کجاست
حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج
فکر معقول بفرما گل بی خار کجاست
تا نگردی اشنا زین پرده رازی نشنوی
گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
شب چو تنها می نشینم با خیالت گرم راز هر نوا آید به گوشم گویم این آوای اوست
روزها چون بگذرم از کوچه های آشنا
هر کجا پا می نهم گویم که جای پای اوست