نه؟!!:37:
وای که چقدر دوسش داشتم مخصوصا وقتی مربی نیوکاسل بود :40:
البته چند بار هم به بیماریش غلبه کرد
یه اسطوره بود واقعا
be in peace :1:
Printable View
نه؟!!:37:
وای که چقدر دوسش داشتم مخصوصا وقتی مربی نیوکاسل بود :40:
البته چند بار هم به بیماریش غلبه کرد
یه اسطوره بود واقعا
be in peace :1:
قهرمانی با تیم دوم هم عجب عالمی داره ها!!!
بدون ریبری،کلوزه،تونی،اولیچ...
به برو بچه های بایرنی تبریک میگم...
وقتی مرگ را میبینی میفهمی چقدر زندگی زود میگذره
اوهو اوهونقل قول:
کلی خندیدیم
متاسفم..
...
دوست داشتنی بود و لقب سر برازنده اش...حیف
خدا بیامرزش
بزرگترین افتخارش باختن به آلمان در نیمه نهاییه جام جهانی 90 بود.
افسانه یک استاد، مروری بر زندگی سربابی رابسون
شروع یک افسانه
سر رابرت ویلیام رابسون ملقب به بابی رابسون، متولد 18 فوریه 1933 در روستای سکریستون منطقه کانتی دورهام چشم به این دنیا گشود. فیلیپ و لیلیان صاحب پنج فرزند بودند که بابی چهارمین آنها بود. چند ماه پس از تولد وی، خانواده به نزدیک دهکده لانگلی پارک مهاجرت می کنند تا پدر که کارگر معدن زغالسنگ بود، بتواند به شغلش ادامه دهد. این روستا در چند مایلی شهر نیوکسل بود. بعنوان یک پسربچه از دیدن بازی های نیوکسل یونایتد همراه با پدر در ورزشگاه سنت جیمزپارک لذت می برد و با رویای بازی در کنار قهرمانان زمان کودکی "جکی میلبرن" و "لن شکلتون" – فورواردهای آن زمان نیوکسل - بزرگ می شود. زمان مدرسه بابی کوچک از هر فرصتی برای بازی فوتبال استفاده می کرد. در یازده سالگی به تیم نوجوانان باشگاه محل زندگی یعنی لانگلی پارک پیوست. در پانزده سالگی در تیم زیر18 سال لانگلی پارک می درخشید.
کارنامه حرفه ای بعنوان بازیکن
هفده ساله بود که در ماه مه 1950 به باشگاه فولام می پیوندد و بعنوان یک بازیکن کناری تهاجمی بازی می کند. مارس 1956 برای وست بروموویچ آلبیون امضا می کند. همراه با راه راه پوشان در 257 بازی 61 گل به ثمر رساند و موفق شد به تیم ملی انگلستان بپیوندد. بیست بازی ملی حاصل کار رابسون بعنوان هافبک بود. ماه اوت 1962 به فولام بازمی گردد و تا 1967 برای کریون کاتیج – ورزشگاه فولام – توپ می زند. از 1967 تا 1968 مدت کوتاهی بعنوان بازیکن – مربی در تیم ونکوور رویالز کانادا همکاری می کند.
آغاز دوران مربیگری
اولین انگیزه مربیگری برای بابی رابسون توسط مربی انگلستان و مدیر اتحادیه فوتبال یعنی والتر وینترباتم بوجود می آید. این پیشنهاد در سال 1959 به وی شد و دوره مربیگری را در لیلشال می گذراند. ولی نخستین تجربه رسمی رابسون بعنوان مربی نه سال بعد در برابرمکسفیلد تاون اتفاق می افتد. در ژانویه 1968 قرارداد مربیگری با فولام امضا می کند. آغاز کار او چندان خوش یمن نبود. در 24 بازی، 16 امتیاز بدست می آورند ولی نمی تواند فولام را در دسته دوم نگه دارد و مجبور می شود در نوامبر استعفا دهد البته برخی معتقدند که وی اخراج شده بود! 1969 سالی است که رابسون شهرت خود را بعنوان مربی بزرگ از ایپسویچ تاون شروع می کند. چهارفصل متوسط با ایپسویچ می گذراند ولی در سال 1973 موفق می شود به مقام چهارم لیگ دسته اول انگلستان برسد و قهرمانی جام اتحادیه را به ارمغان بیاورد. 13 سال رویایی با ایپسویچ تاون و مبدل کردن این تیم ضعیف به یکی از مدعیان لیگ انگلیس، اعتبار بزرگی برای رابسون بوجود آورد. تیم او در طی نه سال پایین ترین مقامی که بدست آورد ششمی بود و با بدشانسی تمام در دو سال پشت سرهم یعنی 1981 و 1982 به مقام نایب قهرمانی لیگ دست پیدا کرد. از دیگر افتخارات سربابی رابسون در ایپسویچ تاون می توان از قهرمانی جام حذفی به سال 1978، قهرمانی جام یوفا در سال 1981 و چند مقام دیگر یاد کرد.
دوران تیم ملی انگلیس
موفقیت های جالب توجه رابسون همراه با تیم کوچک ایپسویچ، مقامات اتحادیه فوتبال انگلستان را مجاب کرد تا مربیگری تیم ملی را به وی پیشنهاد کنند. همین حادثه کافی بود تا قرارداد تمدید 10 ساله مربیگری در ایپسویچ را رد کند و چالش جدیدی را درپیش بگیرد. هفتم جولای 1982 فقط دو روز پس از حذف انگلستان از جام جهانی، جانشین ران گرین وود می شود. در اولین تجربه مربیگری ملی، کوین کیگان افسانه ای را کنار می گذارد که با اعتراضات زیادی روبرو می شود. در 28 بازی ملی فقط یک باخت در کارنامه اش دیده می شود. همان باخت که مقابل دانمارک است باعث نرسیدن انگلستان به جام ملت های اروپای 1984 می شود! تحت فشار شدید رسانه ها و افکار عمومی قرار می گیرد تا با استعفای وی، برایان کلاف مربی موفق آن زمان ناتینگهام فارست جای او را بگیرد. اما استعفای رابسون از سوی اتحادیه فوتبال مورد قبول قرار نمی گیرد. پس تیم ملی را به جام جهانی 1986 مکزیک رهنمون می کند. بدشانسی او مصدومیت بهترین بازیکن و کاپیتان تیم یعنی برایان رابسون شماره هفت افسانه ای منچستریونایتد و انگلیس است که باعث تغییر تاکتیکی کل تیم می شود. با این وجود انگلستان عالی در جام جهانی بازی می کند ولی دست خدا آنان را از جام خارج کرد یعنی بازی تاریخی با آرژانتین و نابغه ای به نام مارادونا که یک گل با دریبل شش نفر وگل دیگری با دست که به "دست خدا" معروف شد به ثمر می رساند! سربابی رابسون در کنفرانس مطبوعاتی پس از بازی گفت:"این دست خدا نبود بلکه دست یک آدم متقلب بود. خداوند هرگز چنین نمی کند. مارادونا با این حرکت شیادانه اش برای همیشه از چشم من افتاد." ، شاید هم اکنون پس از فوت رابسون، دیه گو مارادونا به همین جملات فکر می کند! یورو88 با حذف انگلیس در دور گروهی رقابت ها خاطره تلخی برای رابسون به جای می گذارد. جام جهانی 1990 ایتالیا برای تیم ملی با مصدومیت مجدد کاپیتان برایان رابسون آغاز می شود و سربابی تصمیم می گیرد با کنار گذاشتن سیستم 2-4-4 سنتی از سوئیپر در تیمش استفاده کند. تیم ملی انگلستان با قدرت تا نیمه نهایی صعود می کند ولی بازهم با بدشانسی تمام در بازی با آلمان در حین شایستگی با ضربات پنالتی بازنده شده و از رسیدن به فینال بازمی ماند. مقام چهارمی جهان، پایان سربابی رابسون در تیم ملی است.
تجربه های خارج از بریتانیا
پس از کناره گیری از تیم ملی به هلند می رود و با آیندهوون تجربه جدیدی را می آزماید. شخصیت منظم رابسون و اعتقاد به دیسیپلین محکم به مذاق برخی از بازیکنان تنبل و بی نظم تیم هلندی خوش نمی آمد. یکی از بازیکنانی که در آیندهوون بارها موجب خشم رابسون شده بود، روماریو ستاره برزیلی تیم بود! سال های 1992و1991 همراه با تیم خود، قهرمان باشگاه های هلند شد. جولای 1992 راه پرتغال را در پیش گرفت و به اسپورتینگ لیسبون ملحق شد و این همان زمانی است که برای نخستین بار با ژوزه مورینیوی جوان بعنوان مترجم و دستیارش آشنا می شود. در دسامبر 1993 پس از اینکه اسپورتینگ را بعد 15 سال دوری از صدر جدول لیگ، به مقام سوم رساند با اختلاف نظری که درباره نقل وانتقالات با مدیر باشگاه داشت از سمتش عزل شد. رقیبان اسپورتینگ یعنی پورتو بی درنگ رابسون را جذب کرده و مورینیو نیز به مقام دستیاری وی منصوب گردید. همراه پورتو جام حذفی94 و قهرمانی لیگ در سال های 1996 و 1995 را بدست آورد. تابستان 96 یک تماس تلفنی از خوان گاسپارت جانشین رئیس وقت بارسلونا و لوییس فیگو کاپیتان تیم کافی بود تا سربابی رابسون بسوی کاتالان پرواز کند و باز مورینیو را با خود به بارسا می برد. رونالدوی برزیلی را با 5/19 میلیون دلار به نوکمپ می آورد. فصل 7-96 بعنوان مربی سال اروپا برگزیده می شود. در همان زمان همراه با بارسلونا جام حذفی، سوپرجام اسپانیا و جام برندگان اروپا را فتح می کند. فصل بعد بعنوان مدیرفنی بارسا بر کار لوییس فن گال هلندی نظارت می کند. طاقت نمی آورد، دوباره مربی می شود و سال 1998 با قراردادی یکساله، مجددا به پی اس وی آیندهوون می پیوندد. تیم هلندی در لیگ سوم می شود ولی در رقابت های قهرمانی اروپا تا نیمه نهایی صعود می کند.
بازگشت به وطن
بازگشت به انگلستان همراه با پستی مهم در اتحادیه فوتبال بود. البته زیاد طولی نکشید که برای جانشینی رود گولیت در مقام سرمربیگری نیوکسل یونایتد مجبور به استعفا شود. آخر رویای زمان کودکی او را صدا می زد... سنت جیمزپارک...! سپتامبر 1999 تاریخ رسیدن به نیوکسل بود. و چه زیباست که اولین مربیگری در سنت جیمزپارک با پیروزی هشت بر صفر برابر شفیلد ونزدی مصادف شود! طی حدود پنج سال مربیگری تا اوت 2004 برای زاغ ها، مقام های نسبتا متوسط بالای جدول لیگ برتر را بدست می آورد ولی جام قهرمانی مهمی را کسب نمی کند. در سال 2006 به سمت مشاور عالی تیم ملی ایرلند جنوبی انتخاب می شود و تا یورو2008 در این مقام باقی می ماند.
پایان یک افسانه
سربابی رابسون، دو سال اخیر را به شدت با بیماری سرطان دست و پنجه نرم می کرد و دایم تحت شیمی درمانی قرار داشت. وی به سال 1991 از بیماری خود باخبر شد و در نهایت امید و شجاعت 18 سال با مرگ مبارزه کرد. وی حتی در سال 1995 مجبور شد چندماهی را دور از تیم پورتو به معالجه تومور بدخیم سرطانی خود بپردازد. تمام کسانی که با وی کار کردند از بزرگی شخصیت و روحیه منحصربفرد او تعریف می کنند. مردی که نظم، انظباط و عزم راسخ را سرلوحه کارهایش قرارداده بود و براستی که زندگی او برای تمام جهان فوتبال یک الگوی بزرگ و خود وی استادی بی بدیل بود. اولین ساعات روز 31 ژوئیه 2009 برای فوتبالدوستان سراسر جهان خبر بدی بهمراه داشت. بالاخره سرطان پس از چند سال استاد را با خود برد. مرد بزرگی که فوتبال نه تنها بریتانیا بلکه تمام اروپا به او مدیون است. شاید هم اکنون غمگین ترین شاگرد سربابی رابسون، ژوزه مورینیو باشد که بزرگترین دستاورد سال های مربیگری استاد است. روحش شاد.
امیرمنصور رنجبرنیا
منابع: ویکی پدیا، گاردین، تایمز، سایت گل
سايت گل - اوتمار هيتسفلد در مصاحبه اي نامتعارف با نشريه اشپيگل وجه انسانياش را عرضه ميكند. او به توصيف وجوه مختلف شخصيت خود ميپردازد و مثل فيلسوفها حرف ميزند وبيش از هميشه قامت يك معلم را به خود ميگيردتوجه شما راه به مطالعه اين جملات جلب مي كنيم. با تشكر از حميدرضا صدر كه اين متن را در اختيار ما گذاشت ..
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
تنش؛ محصول مدرنيسم
تنش و خستگي مفرط بيش از آنچه كه تصور ميكنيد رايج است. اينها پديدههاي جامعه صنعتي اين عصر محسوب ميشوند، فرزند آنچه كه مدرنيسم هم خوانده ميشود. كسي را نميشناسم كه در اين عصر بدون تنش روزگارش را سپري كند. شما ميشناسيد؟ زماني فرا رسيد كه خستگي و تنش مرا به مرز نابودي كشاند، بله نابودي، اما توانستم بار ديگر خود را پيدا كنم. گاهي دير اين پديده را درك كرده و نميتوانيد خود را جمع كنيد كه نتايجش بسيار تاسفبار است.
منگنه زمان
آخرين دقايق بازي، سختترين لحظههاي زندگي مربيان فوتبال هستند. زماني كه هيجان آميخته به دلشوره و تنش، فشار شگرفي به شمار ميرود. وقتي كه عقربه ساعت براي شما يا جلو نميرود يا بيش از حد تند شده. در آن لحظات هر ثانيه اهميت بسياري دارد. چرا كه نتيجه ديدار ميتواند هر لحظه تغيير يابد.
جادوي فينالها
ديدارهاي نهايي از يكسو سرچشمه شادي هستند و از سوي ديگر منبع آشفتگي و فشار بيحصر. فينالها هميشه ديدارهاي ويژهاي به شمار ميروند. در وهله اول راهيابي به فينال به خودي خود اهميت دارد و از سوي ديگر با شكست در همان ديدار هر آنچه انجام دادهايد را از دست ميدهيد.
در كنار همه اينها چه كسي ميخواهد در فينالي ببازد و دوم شود؟
در توصيف شهامت
شهامت و دريادلي است كه به شما جرات گرفتن تصميمات مهم را ميدهد. ولي نبايد چشم خود را به روي حقيقت بسته و متوجه نباشيد چگونه به جايي كه ايستادهايد رسيدهايد. اگر واقعبينانه به خود بنگريد، شهامت شما تبلور قابل قبولي مييابد. در غير اين صورت هر آنچه انجام ميدهيد مسخره و مضحك خواهد شد و به شما ميخندند.
رياضيات و فوتبال
فوتبال ارتباط ويژهاي با رياضيات دارد. من هميشه رياضيات را دنبال كردهام، هميشه اگر به رياضيات با قلب بنگريد خيلي چيزها دستگيرتان ميشود. حل پازلهاي فوتبال، چه در خارج و چه داخل زمين، به مدد رياضيات سادهتر است. يادتان باشد در رياضيات چيزي تحت عنوان «كانون احتمالات» هم وجود دارد.
فاصله گرفتن بازيكنان
مربيان و بازيكنان، رفيق هم نيستند. به اين نكته اعتقاد راسخي دارم. واژه رفاقت را درباره نزديكي مربي و بازيكنش به كار نميبرم. مسئله مهم حفظ احترام متقابل و كمك به يكديگر براي دستيابي به اهداف تعيين شده است. چيزي كه با رفاقت يا اداي رفاقت كسب نميشود.
در توصيف روابط انساني
حفظ تعادل شخصيتي و رفتاري، اهميت بسياري نه تنها در فوتبال، بلكه در زندگي دارد. اگر با احساس احترام و پاكي بزرگ شده باشيد، نتايجش را در زندگيتان هم خواهيد ديد. در اين قاب است كه به روابط انساني دلپذيري دست مييابيد. در غير اين صورت شرايط دشواري براي ايجاد روابط سالم و صادقانه پيش روي خود خواهيد ديد.
جايگاه خود را بشناسيد
هر مربي بايد به جايگاه خود و وظايفش اشراف داشته باشد. حركات، رفتار، كلام و ظاهر هر مربي، الگويي براي ديگران است. يك مربي نبايد هرگز بيش از حد خود را بزرگ و دستنيافتني قلمداد كند. نبايد روي ابرها نشسته و از آن بالا به پايين بنگرد. نبايد دسترسيناپذير باشد. يك مربي در آخرش كارمند و دستمزدبگير يك باشگاه يا يك اتحاديه فوتبال به شمار ميرود، نه بيشتر.
به ريشههايت بازگرد
كاملا به اين جمله انگليسي «به ريشههايت رجوع كن» اعتقاد دارم. هميشه به ريشههايم بازگشتهام. به زادگاهم سفر ميكنم و دوستان قديميام را ميبينم. به خانه پدريام سر ميزنم و از اقوامم دلجويي ميكنم. انسان بدون ريشه خود را دير يا زود گم ميكند يا حداقل در برهههايي شبيه گمشدهها ميشود.
بلندپروازي
انسان با احساس بلندپروازي بزرگ ميشود. نوع سالم بلندپروازي بسيار كارساز و سودمند است و شما را به سوي تعالي سوق ميدهد. اما كنترل بلندپروازي اهميت بسياري دارد. در غير اين صورت آدم غيرقابل تحمل و حريصي خواهيد شد كه احتمالا همه از شما نفرت خواهند داشت.
در ستايش از بخشش
خود را آدم بخشندهاي ميدانم. يعني هرآنچه گفته شده و انجام شده را فراموش كرده و به آينده مينگرم. هميشه به كساني كه به نوعي در حقم بدي كردهاند فرصت دوبارهاي براي بازگشت دادهام. هرگز نخواستهام درها را براي هميشه ببندم.
راه و رسم خويش
مسيري كه به هر طريقي طي كردهايد به شما و فقط خود شما تعلق دارد. خيليها روي شما تاثير گذاشتهاند. با اين وصف خود شما هستيد كه جلو آمدهايد. انتخاب مسير درست نقش كليدي در زندگي دارد و گاهي يك تصميم ظاهرا كوچك آن مسير را به كلي تغيير ميدهد.
اهميت ايمان
داشتن ايمان بسياربسيار مهم است. در حقيقت ايمان يكي از جنبههاي برجسته زندگي آدم است. لازم نيست هر هفته در صف همسرايان كليسايي قرار بگيرم، من هر روز دست به دعا برداشته و شكرگزار خداوند ميشوم. خداوند به من اين زندگي و سلامت را بخشيده و سپاسگزارش هستم.
هيچ كس كامل نيست
همه ما اشتباه ميكنيم. نكته كليدي بازنگري خود از پرده همان اشتباه و لغزش است. هيچ كس كامل نيست، هيچ كس. در فوتبال ميتوانيد از مسيرهاي متفاوتي به توفيق دست يابيد. ولي هرگز نميتوانيد ديداري به ديدار ديگر را با اقتدار فتح كنيد. چرا؟ چون كامل نيستيد. مثل سايرين.
همه احساساتي هستيم
همه ما احساساتي هستيم، ولي احساساتمان در اشكال مختلف بروز ميكند. گاهي در انظار اشك ريختهام. در روز وداع با بايرنمونيخ و طرفدارانش گريه كردم. نميتوانستم احساساتم را مهار كنم. حضور در آليانز آرهنا در آن روز آخر مرا منقلب كرد. خودم را بيرون ريختم. همه آن خاطرهها به سرعت در ذهنم تداعي ميشدند. پيروزيها، شكستها، خندهها، گريهها، روزها، هفتهها و ماهها. در آن روز احساساتم را با تمام وجود بروز دادم.
خدايش بيامرزد