-
دور از نگاه گرم تو بی تاب گشته ام
بر من نگاه کن که تب و تابم آرزوست
تا گردن سپید تو گرداب رازهاست
سر گشتگی به سینه ی گردابم آرزوست
تا وارهم ز وحشت شبهای انتظار
چون خنده ی تو مهر جهان تابم آرزوست
نظر خود اقا جلال هم مهمه
پرستاری بیشتر دوست داری ؟
یا سواد اموزی ؟
یا زبان آموزی ؟
-
تا درون سنگ و آهن تابش و شادی رسید
گر تو را باور نیاید سنگ بر آهن بزن
بنگر اندر میزبان و در رخش شادی ببین
بر سر این خوان نشین و کاسه در روغن بزن
عقل زیرک را برآر و پهلوی شادی نشان
جان روشن را سبک بر باده روشن بزن
حالا من مسافرم شما هی به جا روحیه دادن مسخره کنید
-
نه ذوق نغمه، نه آزادی فغان دارم
چه سود از آنکه به شاخ گل آشیان دارم
نه زیب محفل انسم، نه زینت جمعم
من آن گلم که نه گلچین، نه باغبان دارم
زماجرای دل آتشین خود چون شمع
بسی حکالیت ناگفته بر زبان دارم
ز دور عشق، که چون ابر نوبهار گذشت
به یادگار همین چشم خون فشان دارم
هنوز یاد تورا، ای چراغ روشن عشق
چون شمع مرده به خلوت سرای جان دارم
نصیب دشمنم از گردش زمانه مباد
غمی که من به دل از جور دوستان دارم
متاع صدق و صفا را، به هیچ نستانند
از آن د کان که به بازار عاشقان دارم
شکوه صبح سعادت قرین یک نفس است
من این پیام، به دل های کامران دارم
جزآنکه تازه کند درد و داغ دیرین را
دگر چه حاصلی از گردش زمان دارم
-
من امشب خلوتی با یار دارم
که از سودای جنت عار دارم
سراپا کارم اوباشی و رندیست
کجا از کار خود انکار دارم
شب خوش
سفر خوبی داشته باشی جلال جان
-
ما قدم از سر كنيم در طلب دوستان
راه به جايي نبرد هر كه به اقدام رفت
همت سعدي به عشق ميل نكردي ولي
مي چو فرو شد به كام عقل به ناكام رفت
شب خوش
ممنون
-
تو نیستی که ببینی
چگونه عطر تو در عمق لحظه ها جاری است
چگونه عکس تو در برق شیشه ها پیداست
چگونه جای تو در جان زندگی سبز است
جای عزیزی پیش کسی امیدوارم خالی نباشه
-
تا حال منت خبر نباشد
در کار منت نظر نباشد
تا قوت صبر بود کردیم
دیگر چه کنیم اگر نباشد
آیین وفا و مهربانی در
در شهر شما مگر نباشد
آمین!
-
دوباره يك شب ديگر دوباره تنهايي
دوباره اين من و اين امتداد يلدايي
سلام دوستان خوبيد؟
آقا جلال كجا به سلامتي؟
شب خوش
-
ميدانم
حالا سالهاست که ديگر هيچ نامهاي به مقصد نميرسد
حالا همه ميدانند که همهي ما يکطوري غريب
يک طوري ساده و دور
وابستهي ديرسالِ بوسه و لبخند و علاقهايم.
آن روز
همان روز که آفتاب بالا آمده بود
دفتر مشق ما
هنوز خوابِ عصر جمعه را ميديد.
ما از اولِ کتاب و کبوتر
تا ترانهي دلنشين پريا
ريرا و دريا را دوست ميداشتيم.
سلام پایان.
هیچی الکی خودمونو زدیم به مظلومیت تا کمی نازمون بکشن:دی
-
مرا زیبا پرستی داده عشق و ذات مستی
رنج هستی برده از یادم
ندارم ترسی از غم ..چون که هردم می رسد عشقش به فریادم
--------
سلام همگی
می بینم اینجا کسی داره رل امام حسین را بازی می کنه
یزید نداریم؟دی: