در این شب یلدا ز پی ات پویم
به خواب و بیداری سخنت گویم
تو ای پری کجایی ؟!
مه و ستاره درد من می داند
که همچو من پی تو سرگرداند
شبی کنار چشمه پیدا شو
میان چشم من هویدا شو
تو ای پری کجایی
که رخ نمی نمایی
از آن بهشت پنهان
دری نمی گشایی
Printable View
در این شب یلدا ز پی ات پویم
به خواب و بیداری سخنت گویم
تو ای پری کجایی ؟!
مه و ستاره درد من می داند
که همچو من پی تو سرگرداند
شبی کنار چشمه پیدا شو
میان چشم من هویدا شو
تو ای پری کجایی
که رخ نمی نمایی
از آن بهشت پنهان
دری نمی گشایی
ياد داري ماه من
كه روزگاري جانم كه روزگاري
عنان نازت ماه من
عنان نازت ماه من
به نيسواري جانم به نيسواري
به كف گرفتم ماه من خدا دلم به عجز گفتم شاه من
به كف گرفتم ماه من خدا دلم به عجز گفتم شاه من
قدم به چشمم ماه من
قدم به چشمم ماه من
تو كي گذاري جانم تو كي گذاري
قدم به چشمم ماه من
تو كي گذاري شاه من
نه اینکه نخواهم نه!
دلم با توست
اما چه کنم که تیری مرا
به درختی که به آن تکیه کرده بودم
دوخته
خواستم بیایم
اما حیف
دیگران
خواسته ام را
نخواستند....
به نظرم شعر خیلی خوبیه
بازم دارم بچه ميشم مثل قديماي قديم
مثل همون روزي كه ما به اين محله اومديم
دورهء هف سنگ سه قاپ دورهء شوت يه ضرب و گل
رقص عزيز تيله ها طلوع هف رنگ يه پل
آخ ! اگه تو مونده بودي دنيا يه جور ديگه بود
كوچه به اون قشنگي كه همين ترانه ميگه بود
تنهاتر از هميشه ام به تو نميشه راس نگفت
نميشه اين حقيقت رو راحت و بي هراس نگفت
تنها تر از هميشه ام از نفس افتاده ترين
بچهء بچه ام هنوز ساده ترين ساده ترين
آخ ! اگه تو مونده بودي دنيا يه جور ديگه بود
كوچه به اون قشنگي كه همين ترانه ميگه بود
اینا همش بهونه هست:دی
در دل سرد سنگ تو نگرفت
آتش اين سخنسرايی ها
چشم شوخ تو طرفه تفسری ست
آشكارا به بي حيايی ها
مهر روي تو جلوه كرد و دميد
در شب تيره روشنایی ها
قبول دارم بهونه است
الا ای پیر فرزانه مکن عیبم ز میخانه
که من در ترک پیمانه دلی پیمان شکن دارم
خدا را ای رقیب امشب زمانی دیده بر هم نه
که من با لعل خاموشش نهانی صد سخن دارم
چو در گلزار اقبالش خرامانم بحمدالله
نه میل لاله و نسرین نه برگ نسترن دارم
به رندی شهره شد حافظ میان همدمان لیکن
چه غم دارم که در عالم قوام الدین حسن دارم
خوبه نگفته "میخوام درسمو ادامه بدم"!!
ما همه سرباز توییم خمینی
گوش به فرمان توییم خمینی
میکشیم میکشم آنکه برادرم کشت
:31::31::21:
تو هم برو ای بی وفا
مبر بر لب نام مرا
دلم تنگم بیگانه شد
نمی خواهد دیگر تو را
نشان من دیگر مجو
حدیث دل دیگر مگو
دلم شکسته زیر پا
نمی خواهد دیگر تو را
نمی خواهد دیگر تو را
امشب وداع یار ز مرگم علامت است
شام وداع نیست ، كه صبح قیامت است
تنهای کشتگان همه در خاک و خون نگر
سرهای سروران همه بر نیزهها ببین
آن سر که بود بر سر دوش نبی مدام
یک نیزهاش ز دوش مخالف جدا ببین
آن تن که بود پرورشش در کنار تو
غلطان به خاک معرکهی کربلا ببین