مگه با میم نبود؟
من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم
لطف ها می کنی ای خاک درت تاج سرم
Printable View
مگه با میم نبود؟
من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم
لطف ها می کنی ای خاک درت تاج سرم
عجب شیر تو شیری شده!
محرم راز دل شیدای خود
کس نمیبینم ز خاص و عام را
با دلارامی مرا خاطر خوش است
کز دلم یک باره برد آرام را
از آن زمان که بر این آستان نهادم روی
فراز مسند خورشید تکیه گاه من است
گناه اگر چه نبود اختیار ما حافظ
تو در طریق ادب باش و گو گناه من است
تو نیک و بد خود هم از خود بپرس
چرا بایدت دیگری محتسب
و من یتق الله یجعل له
و یرزقه من حیث لا یحتسب
بنده طالع خویشم که در این قحط وفا
عشق آن لولی سرمست خریدار من است
The post reedited by NOKIA_n95
واعظ مکن نصیحت شوریدگان که ما
با خاک کوی دوست به فردوس ننگریم////
تاپیک مسخره بازی شده؟ : دینقل قول:
شما باید نفر قبلی رو نگاه کنی نه 20 نفر قبلی
دوستان به نظر من اين تاپيك خوبيه و خودم چندين بيت از اشعار حافظ كه يادم نبود رو با اين مشاعره ها به خاطر آوردم.
بيايد خرابش نكنيم.
نقل قول:
واعظ مکن نصیحت شوریدگان که ما
با خاک کوی دوست به فردوس ننگریم////
مرا تا عشق تعلیم سخن کرد
حدیثم نکته ی هر محفلی کرد
مگو دیگر که حافظ نکته دان است
که ما دیدیم و محکم جاهلی بود
در مجلس ما عطر میامیز که ما را
هر لحظه ز گیسوی تو خوش بوی مشام است
از چاشنی قند مگو هیچ و ز شکر
زان رو که مرا از لب شیرین تو کام است
تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم
تبسمی کن و جان بین که چون همی سپرم///
مرغ خوشخوان را بشارت باد کاندر راه عشق
دوست را با ناله شبهای بیداران خوش است
تو مگر بر لب جویی به هوس بنشینی
ور نه هر فتنه که بینی همه از خود بینی///
یا رب آن شاهوش ماه رخ زهره جبین
در یکتای که و گوهر یک دانه کیست
تو خانقاه و خرابات در میانه مبین
خدا گواه که هر جا که هست با اویم
مرغ خوشخوان را بشارت باد کاندر راه عشق
دوست را با ناله شبهای بیداران خوش است
تو که کیمیا فروشی نظری به قلب ما کن
که بضاعتی نداریم و فکنده ایم دامی
یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجب
کز هر زبان که میشنوم نامکرر است
دی وعده داد وصلم و در سر شراب داشت
امروز تا چه گوید و بازش چه در سر است
تو را که هر چه مراد است در جهان داری
چه غم ز حال ضعیفان ناتوان داری
بخواه جان و دل از بنده و روان بستان
که حکم بر سر آزادگان روان داری
یا رب این شمع دلفروز ز کاشانه کیست
جان ما سوخت بپرسید که جانانه کیست
تو پنداری که بدگو رفت و جان برد
حسابش با کرام الکاتبین است
مشو حافظ ز کید زلفش ایمن
که دل برد و کنون دربند دین است
تو و طوبی و ما و قامت یار
فکر هر کس به قدر همت اوست
گر من آلوده دامنم چه عجب
همه عالم گواه عصمت اوست
تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت
تا باز چه اندیشه کند رای صوابت
تو خود وصال دگر بودی ای نسیم وصال
خطا نگر که دل امید در وفای تو بست
تو و طوبی و ما و قامت یار
فکر هر کس به قدر همت اوست
گر من آلوده دامنم چه عجب
همه عالم گواه عصمت اوست
آقا یه 2 تا پست بالاتر همین شعر رویت میشه :31:نقل قول:
==
تا عاشقان به بوی نسیمش دهند جان
بگشود نافهای و در آرزو ببست
تحصیل عشق و رندی اسان نمود اول
اخر بسوخت جانم در کسب این فضایل///
دیدم چقد آشناست :31:نقل قول:
لب چو آب حیات تو هست قوت جان
وجود خاکی ما را از اوست ذکر رواح
حدیث حافظ و ساغر که میزند پنهان
چه جای محتسب و شحنه پادشه دانست
بلندمرتبه شاهی که نه رواق سپهر
نمونهای ز خم طاق بارگه دانست
The post reedited by NOKIA_n95
الان ه بدم یا م
هاتفی از گوشه میخانه دوش
گفت بخشند گنه می بنوش
لطف الهی بکند کار خویش
مجده رحمت برساند سروش
The post reedited by NOKIA_n95
باید ت میدادی.نقل قول:
کارین رو خبر کنیم پستهای این آقا رو پاک کنه
==
من با ش ادامه میدم.
شاه ترکان سخن مدعیان میشنود
شرمی از مظلمه خون سیاووشش باد
در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز
چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود///
دلا ز رنج حسودان مرنج و واثق باش
که بد به خاطرامیدوار ما نرسد
The post reedited by NOKIA_n95
نقل قول:
دوست عزیز NOKIA_N95 لطفا نظم تاپیک رو به هم نزنید....
ببینین میتونین کاری کنین این تاپیک هم بسته شه؟!!!!
نقل قول:
در مکتب حقایق پیش ادیب عشق
هان ای پسر بکوش که روزی پدر شوی