-
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
مصاحبه روزنامه خبر ورزشی با استاد گلپا: من حاضرم یک کنسرت بگذارم و تمام درآمد آن را صرف ساخت یک مدرسه فوتبال حرفه ای بکنم
چاپ شده در روزنامه خبر ورزشی - جمعه 16 تیر 1385 - شماره 2597 - صفحه 8 - اکبر گلپایگانی نامش به نیکی در تاریخ موسیقی این مرز و بوم حک شده و شاید قرن ها باید منتظر ماند تا حنجره طلایی دیگری که حداقل بتواند کمی شبیه به او باشد، متولد شود. گپ و گفتگوی ما با استاد موسیقی ایران چهار ساعت به طول انجامید. آوازه خوان دیروز و امروز صحنه موسیقی آنقدر حرف های ناگفته در دل داشت که برای چاپ تمام آن باید یک ویژه نامه 50 صفحه ای در می آوردیم. گلپا به شدت فوتبالی است و حتی عضویت افتخاری کمیسیون پیشکسوتان ورزش کشور را با حکم دبیر کل قبلی کمیته ملی المپیک در کارنامه ورزشی اش ثبت کرده است. او سال ها پیراهن تیم های فوتبال تهرانجوان، دارایی و سرباز را بر تن می کرد و یک بغل چپ خوش تکنیک بود. وقتی وارد خانه اش شدیم بی ریا در حال تست گرفتن از چند جوان اهل گلپایگان بود و داشت درس آواز می داد. بر روی دیوارهایی که نقش ستون های خانه اش را بازی می کنند و در گوشه و کنار منزلش پر بود از افتخارات مختلف، عکس، جایزه های متعدد و چند مدرک دکترای افتخاری داخلی و خارجی.
بر روی قفسه کتاب های اکبر گلپایگانی عکسی خودنمایی می کرد، عکسی که او و جهان پهلوان تختی شانه به شانه هم دوردست ها را به نظاره نشسته بودند. گلپایگانی امروز استاد منتخب سازمان یونسکو محسوب می شود و قرار است به زودی جایزه پیکاسو را به عنوان یکی از برترین خوانندگان کلاسیک جهان دریافت کند. جایزه ای که تاکنون تنها 9 نفر آن را دریافت کرده اند. او به شوخی گفت: هنگام دریافت جایزه باید از پله بازیکن محبوبم اجازه بگیرم چون او همیشه شماره 10 را می پوشید و حالا من دهمین خواننده ای هستم که جایزه پیکاسو را خواهم گرفت.
آن موقع فوتبال مردمی تر بود اما الان شده صنعت.
الان فوتبالیست ها حرفه ای شدند و باید مواظب ساق هایشان باشند تا منبع درآمدشان از دست نرود اما آن زمان با توجه به اینکه بازیکنان در زندگی اجتماعی خود تامین نبودند ولی برای دلشان توپ می زدند. اگر آن زمان یکی می شد همایون بهزادی، حشمت مهاجرانی یا حمید شیرزادگان و غیره به خاطر همین فرهنگ بود. آن زمان فقط عشق بود و بس. حرفی از پول نبود.
این روزها فوتبال ما نا امید کننده است؟
بله، می دانید چرا؟ برای پیدا کردن جوابش یک سری به باشگاه های بزرگ اروپا و دنیا بزنید. در بایرن مونیخ و آژاکس از رده کودکان تیم فوتبال دارند و در مدرسه فوتبال استعدادها کشف می شوند اما ما صبر می کنیم هر وقت یک استعداد خودجوش درخشید می رویم سراغش. باید برویم قهرمان تربیت کنیم نه اینکه منتظر باشیم قهرمان ظهور کند.
از شکست تیم ملی در جام جهانی چه احساسی دارید؟
ورزش برد و باخت دارد و نباید گریه و زاری کرد. اگر مدرسه فوتبال داشتیم و کار زیربنایی چند ساله با برنامه ریزی هدفمند و دقیق انجام دهیم فوتبال ما در جام جهانی شکست نمی خورد.
شکست در جام جهانی 2006 خیلی مردم را آزار داد.
توانایی ما همین بود. افتخار مردم باید همین قدر باشد که تیم ملی توانست به جام جهانی راه پیدا کند. ما بیشتر از این توانایی نداشتیم، ایران کشور ثروتمند و پر استعدادی است. باید سرمایه گذاری کرد آن وقت به طور حتم پنج، شش سال دیگر موفقیت را با چشم خواهیم دید.
یعنی به هیچ عنوان جای امیدواری نبود پرتغال یا مکزیک را بتوانیم شکست دهیم؟
با پنج، شش قهرمانی که خودشان ظهور کرده اند نمی توان مکزیک و پرتغال را برد.
نتایج بد تیم ملی از علاقه شما به فوتبال کم نکرد؟
نه علاقه من به فوتبال کم نشده، اندازه ما در جام جهانی 2006 آلمان همین بود که دیدید. نباید توقع بیش از اندازه داشت.
امروز باید چه کار کنیم؟
ریشه یابی صحیح. علت شکست را باید پیدا کرد. چرا علی کریمی با حالت عصبانی بعد از تعویض به لوازم پزشکی کنار نیمکت لگد می زند؟ دلیل آن باید مشخص شود. برای موفقیت در جام جهانی بستر مهیا نبود.
دیدگاه کارشناسانه ای است.
برزیل، انگلیس و آرژانتین هم حذف شدند اما هیچ وقت از سوی خود اعضای تیم یکدیگر را زیر سوال نمی برند. بازیکنان پشت سر مربی و مربی پشت سر بازیکنان مصاحبه نمی کنند. ما همه چیز را احساسی پیش می بریم و توقع داریم علی کریمی مقابل آلمان 6 گل بزند.
از دست استاد گلپایگانی برای این فوتبال چه کاری بر می آید؟
من حاضرم یک کنسرت بگذارم و تمام درآمد آن را صرف ساخت یک مدرسه فوتبال حرفه ای بکنم.
مقصر اصلی باخت تیم ملی در جام جهانی چه کسی بود؟
دایی، میرزاپور، دادکان و برانکو فقط وسیله هستند. به نظر من توقع زیاد مردم موجب شد شکست اینقدر به چشم بیاید. به نظر من مقصر باخت توقع زیاد بود.
یعنی برانکو به عنوان سرمربی و مسئول اول فنی تیم ملی مقصر نیست؟
برانکو هم مقصر است. دیگر اعضای تیم هم مقصر هستند. فدراسیون هم تقصیر دارد اما فراموش نکنید این بضاعت ما بود چون کار زیربنایی، اصولی و پایه ای انجام ندادیم.
به نظر شما بر کنار کردن ها و تغییر یا تحول ها در فوتبال و فدراسیون، تیم ملی را متحول می کند؟
تغییر و تحول ها مسکن مقطعی است. باید درد را تشخیص داد و آن را درمان کرد. با استخدام کاپلو، هیتسفلد و مورینیو هم فوتبال ما موفق نمی شود. مگر اینکه فوتبال را از پایه متحول کنیم.
از عملکرد کریمی و لگد زدنش در اعتراض به تعویض مقابل پرتغال به عنوان یک ایرانی دلگیر نشدید؟
از آقای کریمی دلگیر نیستم. از مسببین اصلی این اتفاق دلگیرم. به کریمی در جام جهانی ظلم شد. ما او را خرد کردیم.
نظرتان در مورد علی دایی باید جالب باشد.
مرحوم تختی با من دوست بود. هنگامی که قهرمان المپیک و جهان بود رسید به نقطه ای که دیگر نباید می رفت روی تشک. تختی خود ساخته بود و با پول توجیبی های پدرش جهان پهلوان شده بود. مردم عاشقش بودند و او سال های آخر به خاطر عشق ایرانی ها فشار تمرینات را و مسابقه را تحمل می کرد. اما هر قهرمانی چه علی دایی، چه هر کس دیگر باید در اوج خداحافظی کند نه اینکه به روغن سوزی بیفتد و خود را خراب کند. چنین کاری زحمات قبلی را بر باد می دهد.
قبول دارید دایی سال ها برای تیم ملی زحمت کشید؟
مگر می شود منکرش شد؟ او 15 سال برای فوتبال ایران درخشیده اما اگر او به موقع فوتبال را کنار نگذارد به خود ظلم کرده.
چرا رکورد دار گل های زده ملی جهان در جام جهانی بعد از 450 دقیقه حضور در 5 بازی نتوانست گلی بزند؟
برای اینکه توانایی نداشت در جام جهانی و مقابل تیم های قدرتمند دنیا گلزنی کند. شما ببینید پوشکاش به چه تیم هایی گل زده و دایی بیشتر گل هایش را در چه قاره ای به ثمر رسانده است. ما احساسی هستیم و موضوعات را به علاقه خود تعبیر می کنیم.
به نظر من برانکو شجاعت تعویض نداشت؟
اصلا شجاعت تعویض نداشت. وقتی مربی می بیند بازیکنی بد بازی می کند باید او را عوض کند. سر مربی باید شجاعت داشته باشد و اگر باخت بگوید من تیم را اشتباه برای این بازی انتخاب کردم. چرا مهدوی کیا در هامبورگ بهترین است اما در تیم ملی کارایی اش افت می کند؟ چون بازیکنان کناری وی به درستی انتخاب نمی شوند. برانکو شجاعت و انگیزه هدایت تیم ملی در جام جهانی را نداشت. مگر ما با حشمت مهاجرانی در جام جهانی 78 آرژانتین بد بازی کردیم یا همین جلال طالبی و نتایج 98 فرانسه.
طرفدار چه تیمی در جام جهانی بودید؟
هر تیمی که خوب بازی می کرد از آن لذت می بردم اما روی تیم خاصی تعصب نداشتم. به بازی فرانسه مقابل برزیل نگاه کنید. مگر می شود فرانسه را دوست نداشت؟ آنها برزیل را با تمام بزرگانش فلج کردند. دلیلش هم مهره چینی مربی فرانسه بود. با این بازی دوست دارم فرانسه قهرمان جهان شود. البته به شرطی که مقابل پرتغال و ایتالیا هم در همین سطح بازی کند.
فرانسه تیمی بود که هیچ کس از آن توقع زیادی نداشت؟
هنری ترین بازی جام جهانی 2006 تا اینجا عملکرد فرانسه مقابل برزیل بود و باید گفت زیدان رهبر ارکستر فرانسه بود.
چه کسی باید جانشین محمد دادکان رئیس قبلی فدراسیون فوتبال شود؟
هر چند آقای دادکان خودش فوتبالی بوده اما نمی تواند معجزه کند. این بهتر است که رئیس فدراسیون از خانواده فوتبال باشد اما برای تحول باید کسی را انتخاب کرد که بیشتر از فوتبالی بودن مدیر باشد. مثل صفایی فراهانی، فوتبال مدیری می خواهد که به پایه و بچه ها توجه کند.
شنیده ام شما خودتان فوتبالیست بوده اید؟
فوتبال را به صورت جدی از مدرسه بدر با غلامحسین نوریان، حسین فکری، ناصر سلطانی، داود حیدری و ... شروع کردیم. بعد از تهرانجوان رفتیم تیم دارایی. در آنجا با تیمسار نوآموز و چند نفر دیگر همبازی بودم تا اینکه راهی مدرسه نظام و دانشکده افسری شدم و عضو تیم سرباز.
در چه پستی بازی می کردید، گلزن هم بودید؟
بغل چپ بازی می کردم چون چپ پا بودم. اگر توپ به ما می رسید و عزیز اصلی هم کنار می کشید شاید گلی هم به ثمر می رساندم (استاد می زند زیر خنده)
به ورزش دیگری علاقه نداشتید؟
چرا، کشتی را خیلی دوست داشتم و به همین دلیل با کشتی گیرها خیلی دوست بودم. خودم را مرید آقا تختی می دانستم و با هم دوستی دیرینه ای داشتیم. تختی مرد خدا بود.
ورزش های دیگر هم انجام می دهید؟
به صورت تفریحی شنا، اسکی و تنیس بازی می کنم اما به همراه همسرم هر روز می رویم کوهنوردی و صبح ها برنامه روزانه ما کوهنوردی در پارک جمشیدیه است و حتی آلرژی همسرم که بهترین پزشک های دنیا هم از درمان آن عاجز بودند با پیاده روی در کوه برطرف شد.
اهل تماشای فوتبال هستید؟
بله، همه کارهایم را این روزها به خاطر تماشای جام جهانی کنسل کرده ام. در بین لیگ های باشگاهی اروپایی نیز بوندس لیگای آلمان را به خاطر حضور بازیکنان ایرانی خیلی دوست دارم اما هر وقت هم فرانسه باشم لیگ این کشور را کامل دنبال می کنم و جدا از اینها به دیدن بازی های لیگ باشگاه های اروپا و جام ملت ها هم علاقه مندم.
به چه تیم هایی علاقمندید؟
از قدیم رئال مادرید را خیلی دوست داشتم اما الان بازی بارسلونا را می پسندم. در آلمان بایرن مونیخ در انگلیس منچستر یونایتد و آرسنال در ایتالیا آث میلان و اینتر میلان را دوست دارم.
چه مربیان و بازیکنانی را می پسندید؟
قبل ها پله، او مرد فوتبال و اقتصاد بود. از بازی گرد مولر و فرانس بکن باوئر هم خوشم می آمد. در بین مربیان کاپلو و فرگوسن عالی هستند.
از بین بازیکنان حال حاضر جهان چی؟
زیدان، او هنوز هم جا دارد تا از فوتبال خداحافظی نکند اما باید به هوشش تبریک گفت که می خواهد در اوج برود تا همیشه بماند.
در بین بازیکنان ایرانی به بازی چه کسانی علاقه داشتید و دارید؟
همایون بهزادی (سرطلایی فوتبال ایران)، پرویز دهداری، نوریان و خیلی های دیگر بهترین بودند. علی پروین را هم خیلی دوست دارم. کریمی، دایی، مهدوی کیا، زندی، کعبی. همه این بازیکنان بهترین هستند. فراموش نکنید علی دایی در زمان خودش بی نظیر بود.
با این بازیکنانی که نام بردید باید پرسپولیسی باشید؟
نه، من طرفدار تیم خاصی در ایران نیستم. هر تیمی بهتر فوتبال بازی کند طرفدار آن تیم هستم.
دوران علی پروین در پرسپولیس به سر آمده است؟
نه، علی پروین باید در پرسپولیس باشد. حالا اگر سرمربی نباشد می تواند مدیر باشد. می تواند برای ساختن آینده پرسپولیس تیم های نونهالان، نوجوانان و جوانان را به عنوان مدیر زیر نظر بگیرد.
تعریف موسیقی از نگاه شما؟
موسیقی یعنی عشق، محبت، دوستی و صمیمیت. البته این تعریف از نگاه من است.
اولین بار که آواز خواندید یادتان هست؟
اولین بار 5 یا 6 ساله بودم ولی نخستین بار که به صورت رسمی آواز خواندم در منزل استاد مرتضی محجوبی پدر پیانوی ملی این مملکت بود آن هم با ساز استاد علی تجویدی و ضرب استاد حسین تهرانی. آن زمان 16 ساله بودم. یک آواز ابوعطا خواندم که هنوز نوار آن موجود است. در آن جمع آقای رهی معیری و علی دشتی هم بودند.
نام خواننده محبوب تمام عمر استاد باید برای مردم جالب باشد؟
خواننده محبوب من در تمام عمر استاد ادیب خوانساری بود.
در بین خوانندگان نسل امروز چی؟
هر گلی یک بویی دارد. در بین صداهای امروز هم آقایان شجریان، افتخاری و اصفهانی. البته صدایی که خیلی دوستش داشتم و اکنون دیگر در میان ما نیست، ایرج بسطامی بود که در زلزله بم به دیار باقی شتافت.
در مورد موسیقی پاپ امروز ایران چه نظری دارید؟
این هم یک سبک موسیقی است که اگر بر مبنای پایه و اساس درستش پیش برود خیلی زیباست. باید بگویم وقتی مایکل جکسون می خواند من لذت می برم.
آخر خط اکبر گلپایگانی کجاست؟
آخر خط من همانطور که اول خطم با عشق شروع شد با عشق تمام می شود. آخر خط من در این بیت نهفته است: به خدا قطع کند خصم اگر سر ز تنم به جهانی ندهم ذره خاک وطنم
اکبر گلپایگانی چه جور آدمی است؟
گلپا دنباله روی راه تختی بود. زود می بخشد و کینه ای نیست چون کینه مثل خوره آدم را می خورد. سعی می کنم مردمدار باشم. اگر اینچنین نبودم می رفتم و خارج از ایران زندگی می کردم. من با این مردم بزرگ شده ام و نمی توانم از آنها دل بکنم.
حضور شما در سینما و بازی در فیلم جالب است.
من یک فیلم بازی کردم به نام مرد حنجره طلایی و در یک نمایشنامه رادیویی به نام آتشی بر دل هم حضور داشتم.
بهترین فیلم ایرانی که دیده اید؟
سوته دلان، از این فیلم خیلی خوشم می آید.
بازیگران ایرانی مورد علاقه شما؟
از قدیمی ها فردین، بهروز وثوقی، جمشید مشایخی، عزت ا... انتظامی، نصیریان و از جدیدی ها هم محمدرضا فروتن، فریبرز عرب نیا، هدیه تهرانی و نیکی کریمی. به خسرو شکیبایی و پرویز پرستویی هم باید اشاره کنم. اکبر عبدی هم جای خود را دارد. او توانایی بازی در هر نقشی را دارد و آن را به بهترین شکل انجام می دهد. در بین کارگردان ها هم تهمینه میلانی را دوست دارم.
دغدغه امروز؟
هیچ دغدغه ای ندارم. واقعا آنقدر راحتم که باور نمی کنید اما منتظرم ببینم سرنوشت موسیقی ملی و کلاسیک این کشور به کجا می رسد. آیا باید باز هم بنشینیم و بگوییم 3 ضربدر 4 می شود 12 یا اینکه می رویم دنبال خلاقیت؟!
برای خودتان چه آینده ای متصور هستید؟
اینکه سلامتیم را حفظ کنم و جواب همه را با خوشرویی بدهم. دوست دارم تا آنجا که از دستم بر می آید برای جوانان بدون ذره ای چشمداشت مالی قدم بردارم.
استاد با این هم شاگرد ساعتی چقدر هزینه کلاس های شماست؟
اگر ریا نشود باید بگویم من از شاگردانم پول نمی گیرم. گلپایگانی، گلپا نشده تا از علاقمندانش پول بگیرد. به قول شما فوتبالی ها، فوتبال 90 دقیقه است و الان من در وقت اضافی زندگی هستم. پول گرفتن من از دوستدارانم کار صحیحی نیست.
پس از چه راهی پول در می آورید؟
من کارشناس بانک مسکن بودم و یک رستوران به نام ساقی در ایران داشتم. اکنون هم در شهر اشتوتگارت آلمان یک هتل دارم به نام شاهین و در کنار آن از کنسرت هایم در سراسر دنیا هم منبع درآمد دارم.
اگر منبع درآمدتان دیگر پولی برایتان به همراه نیاورد از چه راهی گذران زندگی می کنید؟
از پس اندازی که دارم استفاده می کنم و با دوستانم می نشینیم و شکر خدا می کنیم.
اگر بخواهید از یک نفر معذرت خواهی کنید آن یک نفر کیست؟
همسرم. او مدت 35 سال است که مرا تحمل می کند. من خیلی کارها را می توانستم انجام دهم اما به خاطر عشقم به هنر از بسیاری از توانایی هایم گذشتم.
بدترین ساعات زندگی شما؟
وقتی می خوابم. چون خواب دوستانم را می بینم که از دست رفته اند مثل فردین و تختی.
منفورترین آدم دنیا؟
هیتلر، مگر می شود یک انسان اینقدر آدم بکشد و منفور نباشد؟
دوست دارید همین الان روح چه کسی را ببینید؟
انیشتین، در آلمان به تازگی با همسرم کلی گشتیم تا خانه اش را پیدا کنیم. دوست داشتم خانه کسی را که اینقدر به علم دنیا کمک کرد ببینم.
تا به حال عاشق شده اید؟ چندبار؟
بله، همان یک بار که ازدواج کردم.
سال تولد؟
دهم بهمن 1312 در سر چشمه تهران متولد شدم.
در کجاهای تهران زندگی کرده اید؟
خیابان 17 شهریور کنونی، چهار راه آب سردار، دربند و الان هم در فرمانیه.
چند فرزند دارید؟
دو دختر به نام های ساقی و ساغر که هر دو به خوبی پیانو می نوازند و در فرانسه پزشک هستند. دو نوه دارم که یکی در فرانسه و دیگری در آمریکا زندگی می کند. شوهر یکی از دخترانم فرانسوی است و جراح قلب و شوهر دیگری یکی از نویسندگان معروف ایران به حساب می آید. او هم دکتر است و هم خلبان.
تحصیلات؟
دیپلم طبیعی و فارغ التحصیل از دانشگاه نقشه برداری، دانشگاه افسری و کارشناسی بانک مسکن.
دوست دارید چه طوری بمیرید؟
دوست دارم مریض نشوم. برخی مرگ ها نعمت است. مثل آن کسی که شب می خوابد و صبح بلند نمی شود.
روی سنگ قبرتان چی می نویسید؟ چرا؟
گلپا، در خانه اگر کس است یک حرف بس است
از چه چیزی در دنیا بیشتر از همه چیز می ترسید؟
از شایعه و دروغ. برای هنرمندان شایعات بی پایه و اساسی می سازند که وحشتناک است.
کمترین مبلغ قرار داد شما در کل زندگی؟
دستمزد من هیچ وقت کم نبود. چهل سال قبل در خیابان ایرانشهر زمین متری 11 تومان بود من آن موقع شبی 2250 تومان دستمزد می گرفتم.
دوست دارید چه اتفاقی هیچ وقت در دنیا نیفتد؟
جنگ
-
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
مهستی از ارکستر گل ها تا موسیقی پاپ
محمد ضرغامی: مهستی خواننده ايرانی ساکن آمريکا، سرانجام پس از چهار سال دست و پنجه نرم کردن با بيماری سرطان روز دوشنبه ۲۵ ژوئن در سانتا رزا در شمال ايالت کاليفرنيا درگذشت. پيکر اين هنرمند روز جمعه ۲۹ ژوئن پس از انجام مراسم مذهبی اسلامی با حضور برخی چهره های ايرانی ساکن آمريکا و هوادارنش، در گورستان وست وود شهر لس آنجلس، در کنار خواهر بزرگترش هايده به خاک سپرده شد. خانم مهستی که ۴۰ سال پيش کار خوانندگی را با ارکستر گل ها آغاز کرده بود و در ايران به خواننده دل ها مشهور بود، به هنگام مرگ ۶۱ سال داشت. افتخار سالار پور (دده بالا) نام هنری خود را از مهستی گنجوی، بانوی شاعری که در سده دوم هجری در شهر گنجه می زيسته الهام گرفته بود.
او فعاليت هنری خود را در يکی از طلايی ترين دوران های حيات موسيقی در ايران، با اجرای ترانه آن که دلم را برده خدايا اثر پرويز ياحقی، ترانه بيژن ترقی و تنظيم جواد معروفی آغاز کرد و اين بخت را داشت که در ادامه فعاليت هنری خود، با آهنگسازان و ترانه سرايان سرشناسی چون علی تجويدی، همايون خرم و تورج نگهبان همکاری کند.
بنا به گفته ناصر چشم آذر، آهنگساز و تنظيم کننده ای که با مهستی همکاری نزديک داشته، او به خواندن تصنيف های نزديک به موسيقی سنتی - اصيل ايرانی متمايل بود ولی فعاليت هايش را در زمينه های گوناگونی دنبال کرد.
آقای چشم آذر می گويد: فعاليت خانم مهستی در قيد حياتشان تقريبا به سه دوره تقسيم می شود؛ دوره اول ملودی های اصيل ايرانی را برای گل ها می خواند، بعد مقداری با اجرای ملودی هايی از آقای جهانبخش پازوکی مثل بچه نشو ای دل که با ارکسترهای سنتی ايرانی اجرا می شد وارد موسيقی مردمی شد. در بخش سوم تقريبا وارد حيطه پاپ ايرانی شد که از سازبندی مدرن تری استفاده می شد. در آن مقطع من تعدادی از کارهای آقای جهانبخش پازوکی رابرای خانم مهستی تنظيم کردم و تعدادی هم ملودی برايشان ساختم.
ترانه راز خلقت ساخته ای از انوشيروان روحانی بر روی شعری از رحيم معينی کرمانشاهی که با صدای مهستی منتشر شد، لقب شورانگيزترين ترانه سال را به خود اختصاص داد. اين ترانه که با مطلع دارم سئوالی ای خدا... آغاز می شد در مدت زمان کوتاهی تعداد ۱۵۰هزار صفحه آن به فروش رفت که در نوع خود بی سابقه بود.
به اعتقاد بسياری از جمله عارف خواننده هم دوره مهستی، سبک ويژه او را بايد در دوران همکاری اش با برنامه گل ها جست و جو کرد. عارف می گويد: صدای خانم مهستی با مشخصاتی که داشت برای خودش استثنا بود. سبک خواندنش را اجرای ترانه های موسيقی اساتيدی مثل آقای تجويدی، آقای بديعی و آقای پرويز ياحقی شکل داده بودند. ايشان خطشان مشخص بود و با خط خانم گوگوش، من، آقای ويگن و بقيه فرق داشت. ما ترانه های پاپ روز ايرانی را می خوانديم اما آن ها تصنيف هايی را اجرا می کردند که به موسيقی سنتی متمايل بود.
با اين حال مهستی در سبک پاپ هم کوشيد از فضای موسيقی سنتی دور نشود و رد پای موسيقی سنتی ايرانی، هر چند گاه بسيار کمرنگ، در بخشی از آثار دوران واپسين فعاليت هايش ديده می شود.
ناصر چشم آذر درباره تاثير صدای مهستی بر بافت آثاری که او برايش ساخته بود، می گويد: اگر بخواهم به کارهای خودم با زنده ياد مهستی اشاره کنم، ارادت، علاقه و تمايلم نسبت به تناژ صدای او، کارايی و تکنيک اجراييشان به همراه کارهايی که از آقای پازوکی خوانده بودند و من برايشان تنظيم کرده بودم، برای آغاز همکاری کافی بود. ضمنا ديدم خانم مهستی با تسلط، صدای خودشان را با هارمونی های جديدی که روی ملودی های آقای پازوکی گذاشته بودم وفق می دادند.
افسانه دو خواهر
پنج سال پس از ظهور مهستی در موسيقی ايرانی، هايده پا جای پای او گذاشت. ظهور دو خواهر در موسيقی روز ايرانی و محبوبيت هر دو، سال ها به سوژه جذاب نشريات عامه پسند بدل شد و تا مدت ها، مقايسه اين دو در ميان هوادارنشان، شرايطی کمتر تجربه شده را برای کسانی پديد آورد که به شکلی جدی خوانند های عامه پسند را تعقيب می کردند. برخی معتقدند که در داوری ميان دو خواهر، خواهر کوچکتر - مهستی- بارها در سايه خواهر بزرگتر قرار می گرفت.
عارف که زمانی ترانه نگاهم کن را به همراه هايده در سال های پيش از انقلاب اجرا کرده است، اين مقايسه را ناشی از تفاوت صدای اين دو خواهر می داند.
عارف می گويد: آنچه که هست شادروان خانم مهستی پيشکسوت بودند و زودتر از خانم هايده به شهرت و محبوبيت رسيدند. خانم هايده حنجره توانای داشتند و کاليبر حنجره شان يک استثنا بود ولی خانم مهستی از صدايی لطيف و مخملی برخوردار بودند. گاهی وقت ها به دليل توانايی های حنجره خانم هايده، او جلوتر می ايستاد.
اما به اعتقاد ناصر چشم آذر صدای مهستی در قياس با صدای ساير همکارانش، ويژگی های خود را آشکار می کرد و تکنيک و جذابيت را توامان به نمايش می گذاشت.
او معتقد است: از ويژگی های صدای خانم مهستی، جذابيت و گرمای صدايش بود. من خواننده را هيچ گاه به دليل وسعت صدا انتخاب نمی کنم، برای من تلفيق، دکلمه و ادای شعر با ملودی اهميت دارد. خواننده بايد با تسلطی که دارد گرمای شعر و معنای آن را با گرمای ملودی تلفيق کند که خوشبختانه از چند کاری که برای خانم مهستی ساختم راضی هستم. شايد در کار من اشکالی بوده باشد ولی در کار ايشان نقصی نبوده است.
معدل هنری
مهستی پس از انقلاب در ايران ابتدا به بريتانيا مهاجرت کرد و پس از مدتی به دعوت ناصر چشم آذر که آن زمان در ايالات متحده آمريکا به سر می برد و پرويز قريب افشار، مجری معروف برنامه های تلويزيونی، به لس آنجلس رفت و در آنجا ماندگار شد.
او پيش از مرگ آلبومی را با همکاری شادمهر عقيلی آهنگساز، خواننده و نوازنده ويولن ضبط کرد.
مهستی معتقد بود که اين آلبوم بازگشتی است به فضای کار های گذشته اش. از خواننده دل ها تا مرز ۶۱ سالگی، ۳۵ آلبوم منتشر شده است که از آن ميان می توان به گل های رنگارنگ، بزم، آشفته، بيگانه و هوای يار اشاره کرد.
او که در طول حيات هنری اش دوره های متفاوتی را سپری کرد و اين موضوع ارايه تصويری يکدست از اين خواننده را دشوار می کند. با اين حال ناصر چشم آذر نيم نگاهی دارد به آثار اين هنرمند و طلوع و غروب او را چنين به تصوير می کشد:
دوره اول فعاليتشان که به همان اواسط دهه ۴۰ و اواخر آن باز می گردد، دوره ای الماسی و بسيار درخشان است. در دوره دوم که ايشان به اجرای ملودی های مردمی روی آوردند و با ارکستر های يک خطی کار کردند، باز هم کارهای موفقی داشتند. ولی در يک ارزيابی کلی بخش سوم فعاليت هايشان که بيشتر به پس از انقلاب و در غربت مربوط می شود، کار های فاخر به دليل جوی که هست، آنچنان ديده نمی شوند. بنابراين روی معدل دوره سومشان نمی توان حساب کرد.
-
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ناهيد دايي جواد خواننده برنامه گلها
ناهید می گوید دانشجوی تربیت معلم بودم و در نتیجه معلم و در نتیجه قبل از این که لیسانس بگیرم، معلم شدم. از همین رو رفت و آمدم به تهران خیلی مشکل بود. چهارشنبه ها به تهران می آمدم، پنجشنبه ها در استودیوی رادیو ضبط داشتم و جمعه مجددا به اصفهان بر می گشتم. در رادیو اصفهان نیز هفته ای دو روز برنامه داشتم. می بایست ماهی یک آهنگ به رادیو تحویل می دادیم. در این زمان حسن کسایی نیز به جمع ما اضافه شده بود. در کنار ترانه ها و خواندن مثنوی های مختلف در رادیو تهران، گوشه های مختلف ردیف را نیز کار می کردم. وی نزد تاج اصفهانی و حسن کسایی تلمذ کرده و در تهران نیز از وجود حبیب الله بدیعی بهره گرفته و در کنار حسین قوامی نیز فعالیت کرده است. یادگار این همکاری تعدادی برنامه ی گل هاست که با آواز قوامی و ترانه ی ناهید ضبط شده است.
ناهید در سال 1348 هـ.ش از رادیو تهران بیرون آمد و از رادیو اصفهان نیز که نواب صفا آن زمان مدیرکل آن بود، استعفا داد و دیگر به اجرا نپرداخت. او در این باره می گوید: زمانی که رادیو را ترک کردم موقعیت طوری بود که برنامه ها کم کم دستوری و فرمایشی شده بود. من اهل این طور برنامه ها نبودم و می دانستم اگر بمانم غرق آنها خواهم شد. در صورتی که دلم می خواست تشکیل خانواده بدهم و این کار در فضای رادیو ممکن نبود و عموما زندگی های خانوادگی آن هنرمندان سست پایه و لرزان بود. از آن سال تا پیروزی انقلاب من به صورت خصوصی تک تک برنامه هایی اجرا کردم و بعد در کوران زندگی و ازدواج افتادم.
ترانه اشكم دونه دونه را اولين بار ناهيد در دهه 40 خواند و پس از آن پوران اين ترانه را خوانده است، كه البته خانم پوران علاوه بر اين ترانه 6 يا 7 ترانه ديگر كه مربوط به ناهيد بود خوانده است، كه گويا پوران در آخرين روزهاي عمر خود در بيمارستان كه ناهيد به ديدارش آمده بود از اينكه بدون اجازه وي ترانه هايش را خوانده حلاليت مي طلبد. ناهيد در مجموع 92 ترانه خوانده كه بسياري از آنها در راديو اصفهان بوده كه بر روي كاست و صحفه به بازار نيامد
-
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
مصاحبه با معين : شروع ، حال آينده
در اتوبان لس آنجلس بودم که تلفن موبایلم زنگ خورد و صدای
سلام معین رو شنیدم! واقعاً انتظارش رو نداشتم چون دو روز
بعد داشتم از لس آنجلس میرفتم و امید گفتگو با معین رو با
خودم میبردم لندن!
نمیدونم پیام تلفنی آقای جمالی از تلویزیون تپش به تلفن
آقای معین باعث شد که این اتفاق بیافته یا اینکه واقعاً
بغض آخرین پیام تلفنیم باعثش شد؟ هر چی بود دیگه قرار
مصاحبه رو روز آخر که شنبه بود گذاشتیم.
تا لحظه ای که ماشین جیپشون دم در هتل من توقف کرد من
امیدی به این مصاحبه نداشتم چون میدونستم که اون روز خارج
از شهر رفته بودن تا که یه ویدیوی جدیدی رو فیلمبرداری کنن.
خسته و خوش قول ، ساعت ۵ سلام و علیک کردیم. وقتی با معین
حرف میزدم خاطرات سفر تاجیکستان و بی تابی اون مردم برای
دیدنشون جلوی چشمم آمد و صحنه هائی از دوران نوجوانیم که
برای اولین بار آهنگ "یکی را دوست میدارم" رو از ضبط صوت
دوستم شنیدم.
همه این فاصله های ۲۵ سال سابقه هنری و خاطره های زندگی رو
با معین درمیون گذاشتن کارلذت بخش و بسیار سختی بود. منم
که اصلا از قبل سوالی تعیین نمیکنم که! ولی بعد از اولین
جمله ها سوالها تو ذهنم روشن خاموش شد.
در عین حال بطور زنده اینترنتم رو وصل کرده بودم و از طریق
وبلاگ داشتم از بچه های ایران که ۱۱ ساعت از ما جلوتر بودن
و دیگه حدودای چهار صبحشون بود نظر و پیام دریافت میکردم و
برای معین می خوندم.
معین: من سلام می کنم به همه هموطنانم در دنیا و امیدوارم
در تمام کارها و زندگیشون موفق باشند.
من خبردار شدم که آهنگ های جدیدتون رو با بچه های داخل
ایران به طور جدی کار کردید، درسته؟
آهنگی بود که آقای بابک زرین ساخته بودند و شعر اون رو هم
خانم ترانه مکرم سرودند که خیلی ازشون تشکر می کنم. وقتی
این آهنگ رو برای من فرستاند من اون رو خیلی دوس داشتم.
این کار در ایران به صورت زنده ضبط شده و من هم روی اون
ترانه رو خوندم. الان در ایران موسیقی دانان، شاعران و
آهنگ سازان خیلی خوبی داریم، جوان ها خیلی فعالند و سلیقه
خوبی هم دارند.
نکنه وسوسه آهنگ هایی که از ایران میاد آلبوم شما رو به
تاخیر انداخته؟
نه. اتفاقاً کارها از قبل انتخاب شده و همگی خوب هستند.
بیشترش هم کارهای لوس آنجلس هست. البته زمانی که آلبوم
بیاد مردم باید خودشون قضاوت کنند. من نزدیک چهار سال هست
که آلبومی بیرون ندادم. اون هم به خاطر مشکلاتی بود که در
اوایل کار داشتم. به همین خاطر دو سالی اصلاً کار نکردم.
من اصولاً آهنگ هام با روحیه خودم سر و کار داره و باید با
اون سازگار باشه.
پس شما لطفاً روحیه خودتون رو همیشه خوب حفظ کنید!
( با خنده ) وقتی که مسئولیتی پیش بیاد که با مخاطبین
روبرو بشم روحیه من خوب میشه. چه در کنسرت، چه موقع خوندن
و مصاحبه مثل امروز!
یکی از بچه ها به اسم حامد کا عاشق کارهای شماست گفته که
چرا شما وب سایتی برای هواداران ندارید؟
اتفاقاً یکی از کارهای جدیدی که می خواهم انجام بدم همین
ساختن وب سایته. بعضی از دوستان خودشون وب سایت درست کردند
اما وب سایت خودم نیست. فکر کنم با اومدن آلبوم جدید، وب
سایتمون هم راه می افته.
شما ترجیح میدین لس آنجلس زندگی کنید یا تا به حال به فکر
زندگی در کشورهای دیگه هم افتادید؟
الان ۲۷ ساله من اینجا زندگی می کنم و یک جورایی عادت
کردم. ولی آرزوی دیرینه همه ما اینه که توی وطن خودمون
باشیم. هیچ جا وطن خود آدم نمیشه.
یعنی تصمیم دارید اینجا بمونید یا توی فکر یک تنوعید،
مثلاً بعضی از خواننده ها الان به اروپا میان و اونجا
زندگی می کنند.
اتفاقاً به این فکر بودم که شاید چند وقتی اروپا یا دبی
زندگی کنم.
زندگی شما اینجا به چه صورته؟ دوست دارین تنها باشین یا
معاشرت کنید؟
من معاشرتی هستم. عاشق فامیلم و با اونها زندگی می کنم.
اما اکثراً در مسافرت هستم.
دوست دارم از آلبوم جدیدتون صحبت کنم که یکی از آهنگ هاش
به نام "طلوع" بیرون اومده. یک ویدئوی دیگه هم بیرون
دادید، درسته؟
بله، "طلوع" و "خوشبین" که شعر و آهنگ اون از بابک رادمنشه
که کار بسیار خوبی شده.
علت اصلی تاخیر این آلبوم چیه؟
به خاطر جدا شدنم تصمیم گرفتم دو سالی روی این آلبوم کار
نکنم. چون گفتم هر آهنگی بخونم دم از جدایی میزنه! چون
روحیه ام اینطوری بود. در حقیقت از دو سال پیش تصمیم به
شروع کار کردم و همه چیز خیلی هم خوب پیش رفت.
من میدونم که شما عود می زنید و خودتون آهنگ سازی هم می
کنید. مثل آهنگ "کعبه"، "بی قرار" یا "یکی را دوست می
دارم" که معروفتون کرد و خانم هایده هم اون رو خوندند. پس
چرا کل آلبوم رو خودتون نمی سازید و از آهنگ سازان دیگه
استفاده می کنید؟
چون آلبوم یکنواخت میشه. باید سلیقه های مختلف توی یک
آلبوم به کار برده بشه که مردم دوست داشته باشند.
اسم آلبوم جدیدتون رو انتخاب کردید؟
هنوز نه. ولی یا "ملاقات" یا "طلوع" میشه.
آیا این آلبوم حس این چند ساله شما رو توی خودش داره؟
مسلماً برداشته شده از حس خودم هست.
حال و هوای این آلبوم چطوره؟
غیر از کارهای خودم، کاری بسیار خوب از آقای فضل الله توکل
دارم و شعر و آهنگ خوبی از آقای کاظم عالمی که میگه "راستی
چی شد، چه جوری شد، اینجوری عاشقت شدم"، شعر اون از خانم
ژاکلین و تنظیم آقای کاظم عالمی. دو سه تا از کارهام هم از
آقای بابک رادمنش و بابک بیات هست. یکی از اونها رو هم
آقای فرد میرزا تنظیم کرده که الکترونیک هست.
تصمیم ندارید به کشورهای همسایه ایران برین؟ مخصوصاً
تاجیکستان که عاشق کارهای شما هستن!
پارسال قرار بود این کار انجام بشه اما به دلایلی نشد. اما
شنیدم اونجا مردم با محبتی داره و خودم خیلی دلم میخواد
اونها رو ببینم. همین طور دعوتی هم شده از ازبکستان. شاید
نزدیک های عید این کار انجام بشه.
شما روزهای تعطیل در هفته هم دارین یا فقط کار؟
کار من جوریه که اگر مشغول هم نباشم، مغزم ملودی ها رو
مرور می کنه! ولی خوب چرا تعطیلات هم دارم.
شما از اون خواننده هایی هستید که شب زنده داره؟
نه، من همیشه صبح ها زود بیدار میشم و پیاده روی می کنم.
شب ها ساعت دوازده یک می خوابم!
من از آلبوم قدیمیتون هم خیلی خوشم میاد، مخصوصاً از آهنگ
"لحظه ها".
این کار رو آقای شماعی زاده ساختند و شعر اون هم از خانم
مریم قاضیه. یک روز آقای شماعی زاده داشت این آهنگ رو با
پیانو می زد. من گفتم چقدر این ملودی قشنگه و ایشون هم
تصمیم گرفت آهنگ رو تکمیل بکنه. ملودی ساختند و بعد روی
اون شعر گذاشتیم.
آقای معین، دوست دارم یادآوری کنید که چی شد به حرفه
خوانندگی روی آوردین و به لس آنجلس آمدین؟
من خوانندگی رو در اصفهان شروع کردم. در جایی به نام "هزار
و یک شب" قبل از انقلاب هر شب اونجا برنامه داشتم. اون
موقع آهنگ خواننده های مختلف رو می خوندم ولی اون موقع می
گفتند که من شبیه خود خواننده اصلی نمی خونم، به همین خاطر
اولین آهنگ خودم که همون "یکی را دوست می دارم" رو ساختم.
بعد از انقلاب همون آهنگ را خوندم. اتفاقاً آهنگ اصلی اون
رو با بچه های فرهنگ و هنر در تهران ضبط کرده بودیم. این
آهنگ دست به دست گشت و گل کرد. من آهنگ " یکی را دوست می
دارم" را ساختم، و این آهنگ هم مرا ساخت! بعد از خارج شدن
از ایران یک سال در اسپانیا زندگی می کردم و منتظر ویزای
آمریکا بودم. بالاخره به لوس آنجلس اومدم. وقتی اینجا
اومدم خیلی ها از جمله شادروان هایده، عارف، ابی آهنگ من
رو می خوندند. بنابراین خیلی ها از طریق این آهنگ من رو
شناختند.
از امروز به بعد چی میشه؟
لطف خدا و هر چی او بخواد.
من شما رو توی کنسرت ها دنبال می کنم. شما جزو معدود
خواننده هایی هستنید که شفافید و همیشه از اجرای زنده
استفاده می کنید که معمولاً تعداد افراد هم زیادن، درسته؟
بله. بستگی به کنسرت تعداد فرق می کنه. الان بیشتر خواننده
ها از کامپیوتر استفاده می کنند. به عقیده من وقتی مردم به
کنسرت میان باید برنامه زنده رو ببینند. کنسرت های من
همیشه با هم فرق دارند. یک شب ممکنه وسط یک آهنگ بخواهم
آواز بخونم، یا دو بیتی بخونم.
شما همدم عشق و عاشقی خیلی از بچه ها هستید. چه درس عشقی
براشون دارید؟
نصیحت من اینه که زندگی بدون عشق اصلاً به درد نمیخوره !
اتفاقاً من یک شعر و آهنگ از آقای بابک رادمنش دارم که
میگه "چه ویرانگر ولی شیرینی ای عشق، گهی شاد و گهی غمگینی
ای عشق ..."
بهزاد: آخر کار هم هر چی اصرار کردم فایده نداشت اقای معین
پول نوشیدنی و خوراکی رو که ۹۰ درصدش رو خودم خورده بودم
حساب کردن و رفتن. ولی اونچه که در اون سه ساعت گذشت اینجا
نوشته شده بود. عکسها هم از کامران هستش که نیمساعت آخر
وقتی که هوا تاریک شده بود رسید.
منبع : بي بي سي
-
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
قدر بانو حمیرا را بدانیم
هنرمند مرگ ندارد و با این کلمه بیگانه است. مهستی نمرده بلکه تولدی دوباره یافته است. تنها چیزی که دوستداران و عاشقان عزیزانی مانند مهستی را آزار می دهد این است که اینان بی جانشین هستند. حتی اگر 200 سال دیگر بانوی آوازی بسان مهستی ظهور کند با آنکه من دیگر زنده نیستم ولی در گور خود راضی هستم. قدر هنرمند را باید در زمان حیاتش دانست. قدر بانو مرضیه را بدانیم. قدر بانو الهه را بدانیم. قدر بانو عهدیه، قدر بانو حمیــرا را بدانیم. بانوی آوازه خوانی که دیگر (به اعتقاد اکثر موسیقیدانان) صدایی به رسایی او ظهور نخواهد کرد. کمتر خواننده ای پیدا خواهد شد که صدای او مانند صدای حمیرا 6 اکتاو باشد. پروانه امیر افشاری هنگامی که 16 سال بیش نداشت نزد زنده یاد استاد علی تجویدی می رود تا موسیقی بیاموزد. علی تجویدی متوجه استعداد ناب این دختر جوان می شود و به مدت 2 سال او را تحت آموزش های خود قرار می دهد که حاصل آن بانوی آوازه خوانی می شود که زنده یاد تجویدی نام هنری حمیــرا (به معنای بانوی سپید) را برای او انتخاب می کند.
حمیرا در 18 سالگی با آهنگ صبــرم عطا کن از ساخته های استادش علی تجویدی معروف و مشهور شد. هنگام ضبط این آهنگ در رادیو ایران، زنده یاد استاد بنان در آنجا حضور داشته است. پس از اتمام ضبط ترانه زنده یاد بنان می گوید: تا 100 سال دیگر صدایی مانند حمیرا ظهور نخواهد کرد.
هنگامی که ترانه صبرم عطا کن از رادیو ملی ایران پخش شد مورد استقبال وسیع مردم قرار گرفت. پدر حمیرا با شنیدن این ترانه از رادیو صدای دختر خود را می شناسد. یکی از کمپانی های آن زمان امتیاز این آهنگ را می خرد و این ترانه با تیراژ بالا در صحفحات 45 دور می شود. پدر حمیرا بدلیل مخالفتش با آواز خواندن دخترش تمام صفحات صبرم عطا کن موجود در فروشگاه ها را خریداری می کند بطوری که کمیاب می شود و به همین دلیل در آن زمان بیش از 40 سال پیش قیمت این صفحه تا 25 تومان در بازار سیاه بفروش می رسید. دیگر از آن زمان پدر حمیرا با دخترش صحبت نکرد و او را مورد غضب خود قرار داد تا جایی که حمیــرا را از ارث محروم کرد.
این خلاصه ای از چگونگی ورود حمیــرا به عالم هنر و موسیقی بود. با دنیایی از عشق وارد دنیای موسیقی شد و با نغمه ها و ترانه های خود دنیایی از عشق را تقدیم مردم کرد. بهترین کارهای حمیــرا دز زمان زندگی مشترکش با زنده یاد پرویز یاحقی خلق شد. در بین ترانه هایی که بانو حمیرا در برنامه گلهای زنده یاد پیر نیا خواند، به عقیده من گلهای شماره 460 و گلهای شماره 538 از ماندگار ترین و زیبا ترین کارهای حمیــرا هستند که هر دو از ساخته های زنده یاد پرویز یاحقی است.
-
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
قمرالملوک، در نهايت فقر و تنگدستى مرد
قمر بزرگترين بانوى موسيقى ايران مدت ها بر تارك آسمان زمانش درخشيد. بسيارى از زنان در طول تاريخ و امروزه تلاش كرده و می كنند اين عنوان را به خود اختصاص دهند. اما آنچه قمر را از همه ى زنان هنرمند امروز كه در پى اين عنوانند متفاوت می سازد اين است كه قمر در طول زمان به چنين مقامى رسيد و تاريخ عنوان بانوى آواز ايران را به او اهدا كرد. باشد كه زنان هنرمند امروز خود را وارث قمر، قمر ثانى و قمر زمانه تلقى نكنند و بگذارند آنچه قمر را در آسمان موسيقى ايران درخشنده ساخت، آنان را نيز جاودانه سازد. قمرالملوك در سال 1284 خورشيدى در تهران به دنيا آمد و در چهارده مرداد 1338 درگذشت و در مقبرة ظهيرالدوله به خاك سپرده شد. پدر قمر قبل از تولد او فوت كرده و زمانيكه مادرش را در سال هاى كودكى از دست داد تحت سرپرستى مادر بزرگش قرار می گيرد.
مادر بزرگ او خيرالنسا در مجالس زنانه ى سوگ دربار ناصرى مداح بوده و قمر از طريق او با شركت در مجالس در سنين پائين به وجود صداى استثنائى خود پى می برد.
قمر بر خلاف ديگر خوانندگان دوره قاجار راه خود به موسيقى را از ميان دسته ها و مطرب هاى زنانه باز نكرد. او دخترى بود با صدايى جادوئى كه همراه با مادر بزرگش كه در مجالس روضه ى زنانه می خواند، شركت كرده بود. آشنائى وى با مرتضى نی داوود سبب آشنائى وى با موسيقى جدى شد. او تحت تعليم استادان موسيقى قرار گرفت و به همين جهت است كه او را جزو معدود زنانى می دانند كه تنها ترانه خوان و ضربى خوان نبود و موسيقى آوازى را می شناخت و به نيكوئى می خواند.
نى داوود در باره آشنائى اش با قمر می گويد: اين ديدار قبل از سال 1300 ه.ش در محفلى پيش آمد كه من هم به آن دعوت شده بودم. يكى از حاضران ساز می زد ولى من از طرز نواختنش هيچ خوشم نيامد. اما همين كه قمر شروع به خواندن كرد به واقعيت عجيبى پى بردم پى بردم كه صداى اين خانم جوان به اندازه اى نيرومند و رساست كه باوركردنى نيست و در عين حال به قدرى گرم كه آن هم باور كردنى نبود. چون صفات گرم و قوى به ندرت ممكن است در صداى يك نفر جمع شود. هر صداى نيرومندى ممكن نيست خشونتى نداشته باشد و هر صداى گرمى ضعفى. اما نه قوى بودن صداى قمر آزاردهنده بود نه در گرم بودنش ضعفى وجود داشت. منظورم از گرم بودن آن حالت صداست كه جذابش می كند و اين حالت در صداى قمر فوق العاده بود. از صاحبخانه ساز خواستم و با صداى قمر شروع به نواختن كردم. به او گفتم صداى فوق العاده اى داريد. چيزى كه كم داريد آموختن گوشه هاى موسيقى ايرانى است. قمر به كلاس موسيقى نى داوود رفت و بيش از دوسال به آموختن دستگاه هاى موسيقى ايرانى، آوازها، نحوه ى خوانندگى و درآمدها، گوشه ها، تناسب اشعار، قطعات ضربى ... پرداخت.
ساسان سپنتا می نويسد: سبك صداى قمر صاف و داراى جاذبيت و درخشنده بود. او از عهده ى خواندن آواز و تصنيف به خوبى بر می آمد. وسعت صداى قمر در اجراى تحريرها در بم و اوج نشانه ى توان او در خوانندگى بود. طنين صداى قمر خاص خود او بوده است. چون از اول با ساز پرده دار (تار) تمرين كرده بود نت هاى گام را به خوبى ادا كرده و بر اثر نوع بازتاب مطبوع صوت در حفره هاى صوتى فوق حنجره ى آواز او زنگ و درخشندگى خاصى داشت. برخى خوانندگان بعدى كه در راديو به اجراى برنامه مى پرداختند اكثر بر اثر وجود ميكرفن و دستگاه هاى تقويت كننده كمبود دامنه ى صداى خود را با نزديك خواندن در ميكرفن جبران می كردند، در حاليكه صداى پردامنه قمر گاه در هواى آزاد و سكوت شب تا فواصل زياد شنيده مى شد.به هنگام آواز دهان او كمى باز بود و به آرامى و متانت با قيافه اى آرام می خواند و صداى آهنگين و درخشان و خوش طنين او بر شنونده تاثير می نهاد.
قمر كه تا كنون فقط در مجالس خصوصى و خانوادگى و جمع دوستان و آشنايان خوانده بود در سال 1303 خورشيدى در سالن گراند هتل نخستين كنسرت خود را برگزار می كند.خودش در اين مورد می گويد: يكى از خاطره انگيزترين حوادث زندگى من كه هيچ گاه فراموش نخواهم كرد آن شب بود. جمعيتى در راه ايستاده بودند. برخى قيافه هاى عصبانى و ناراحت را هم می ديدم. ترسى مرموز سراپايم را فرا گرفته بود. من با تاج گل زيبايى روى صحنه ظاهر شدم. حاضران با كف زدن و شور و هيجان ورودم را به صحنه گرامى داشتند و اين همه استقبال از يك زن تنها و بدون پشتيبان به من اميد و اعتماد به نفس داد. بى اختيار اشك شوق در ديدگانم آمد، نواى تار مرتضى خان نى داوود به دادم رسيد، فرصتى يافتم كه حنجره ام را كه بر اثر فشار گريه ى شوق منقبض شده بود استراحت دهم. بتدريج آن هيجان اوليه جاى خود را به آرامش داد و سالن را سكوت فرا گرفت. آب دهانم را فرو بردم و چشم از جمعيت برگرفتم و به آرامى به مرتضى خان نگاه كردم. پس از لحظه هايى او با سكوت آخرين جمله هاى درآمد آواز با نيم اشاره اى چشم و سر خود به من فهماند كه درآمد را شروع كنم و من خواندم.
ساسان سپنتا در مورد كنسرت قمر می نويسد: در اولين كنسرتى كه داد به كلانترى جلب شد و به او تاكيد كردند و التزام گرفتند كه بى حجاب ظاهر نشود و بدون اجازه ى شهربانى صفحه ضبط نكند.
متجاوز از دويست اثر قمر بر روى صفحه گرامافون ضبط گرديده كه اولين آن تصنيف جمهورى از عارف در ماهور بود. سپس صفحه هاى گريه كن كه دگر، اى دست حق و چند تاى ديگر از عارف. از صفحه هاى خوب قمر در تصنيف يكى نگار من در بيات ترك است، ديگر ماه من در اصفهان می باشد كه سازنده آن نی داوود است. تصانيف عارف و چند تصنيف از جاهد، عشقى و درويش و قطعه هاى ضربى از جمله آهنگ هايى است كه قمر ضبط كرده. يكى از آنها ضربى معروفى است كه با اين شعر شروع می شود: شبى ياد دارم كه چشمم نخفت، شنيدم كه پروانه با شمع گفت و خاطره پروانه نيز آنرا باز خوانى كرده است.
ضمنا صفحاتى از آواز قمر ضبط شده اند از جمله صفحه ى افشارى با ويلن موسى خان، صفحه شور، صفحه ى ابو عطا، صفحه دشتى، صفحه ترك و قطار كه در آن يعقوب خان رشتى شاگرد اكبر فلوتى با قمر همراهى كرده است، بيداد بختيارى تار مرتضى خان، صفحه ى بيات اصفهان با تار نى داوود.
لازم به تذكر است كه علاوه بر مشكلات فنى ضبط صفحه در آنزمان مشكلات ديگرى نيز دامنگير هنرمندان و هنردوستان مي شد (و كماكان هنوز در مملكت ما می شود) از جمله مشكلى كه بعد از ضبط تصنيف جمهورى عارف قزوينى كه قمر خوانده بود. قمر می گويد: روز بعد، كنسرت در همدان خاتمه يافت به فكر افتادم جواني را كه از همدان برايم نامه مي فرستاد و به آوازم اظهار علاقه كرده بود ملاقات كنتم، معلوم شد بعلت اينكه يكي از صفحات مارش جمهورى مرا كه خوانده بودم نزدش يافته اند و او را به جرم جمهورى خواهي زندانى كرده اند. در آن موقع دستور داده بودند صداى جمهورى خواهى را خاموش كنند و صفحه اى را هم كه خوانده بودم جمع كردند و هر كس آن صفحه را نگه مي داشت تحت تعقيب قرار مى گرفت. بعد قمر مى گويد كه چگونه دادن كنسرت را در همدان موكول به آزاد كردن آن جوان كرده بود و از رئيس شهرباني وقت خواسته بود كه جوان مذكور را كه تا آن زمان نديده بود و به جرم اينكه در قهوه خانه اش، صفحه مارش جمهورى را گذارده بود، به زندان افكنده بودند، آزاد كنند و آنها نيز به مناسبت آنكه قمر كنسرت خود را موكول به اين شرط كرده بود چنين كردند و شب روز بعد، آن جوان كه بنام فتحعلي قهوه چى شهرت داشت با چشمان اشكبار جزو حاضران در كنسرت شركت داشت. عارف قزوينى نيز در كنسرت شركت كرد و قمر گلدان نقره بزرگى كه به او هديه شد به عارف هديه كرد كه عارف دوباره ان را به قمر برگرداند.
بعد از تاسيس راديو تهران در سال 1319 خورشيدى قمر از جمله اولين خوانندگانى بود كه با راديو همكارى می كرد. در مقاله ى حسينعلى ملاح در مجله پيام نوين آمده است: نخستين ترانه اى كه قمر در سال 1319 در راديو اجرا كرد تصنيفى است كه آهنگ آن را موسى معروفى و شعرش را دكتر نير سينا ساخته اند. ترانه ى ديگرى كه قمر در راديو خواند و شهرتى يافت، تصنيفى است كه آهنگ آنرا مرتضى نی داوود ساخته و شعرش را دكتر نير سينا سروده است. مطلع شعر اين ترانه ى زيبا نيز چنين است: زدختر زيبا، به جز حسن و دلبرى مخواه / شنيده اى هرگز، كسى خواهد به جز روشنى زماه؟
همكارى با راديو ادامه داشت تا زمانى كه قمر متوجه شد ديگر صدايش شكسته شده و آن لطف و جذابيت روزگار جوانى را ندارد. براى اين كه به محبوبيت خود لطمه وارد نكند از اين زمان همكارى با راديو را ترك گفت و گوشه ى عزلت گزيد.
قمر با اكثر آهنگسازان و اركسترهاى راديو همكارى داشت.
ساسان سپنتا می نويسد: در مواقعى كه با اركسترهاى فوق همكارى می كرد راديو قدر او را نشناخت. از اين دستگاه دل خونى داشت. ناملايمات به اندازه اى بود كه او را آزرده می كرد و مجبور بود براى امرار معاش در كافه ها نيز بخواند. بعد از كسالت ديگر هيچگاه نتوانست بخواند. متاسفانه نوارهاى سابق او با اركستر معارفى را راديو پاك كرد و با اين خيانت بزرگترين لطمه را به گنجينه ى هنر آواز فراهم آورد.
قمر در آخرين سال هاى عمر خويش در سال 1330 در فيلم مادر ساخته اسماعيل كوشان شركت كرد و در صحنه اى آوازى در چهارگاه خواند. ديگر بازيگران فيلم عبارت بودند از دلكش، آلك بيجانيان، جمشيد مهرداد، عبدالله بقايى، حبيب الله مراد، زينت نورى. قمر براى اين فيلم تنها دو هزار توان دريافت كرد كه آن هم خرج تهيه لباسش شد. اين فيلم بعدها به ادعاى پارس فيلم در آتش سوزى از بين رفت.
به گفته اغلب كسانى كه قمر را از نزديك می شناختند وى شخصيتى متكى به خود و جسور داشته و عليرغم مشكلاتى كه براى يك زن هنرمند در آن دوره وجود داشت، با اتكا به نفسى شديد خود را بى نياز از حامى و پشتيبان احساس می كرد. شايد از دست دادن والدين در كودكى و ازدواج ناموفق در سنين خيلى پايين و تنهايى تاثير زيادى در شكل گيرى شخصيت وى گذاشتند. همه ى كتاب ها و مقاله هايى كه درباره ى قمر نوشته شده با اين جمله پايان می گيرد كه: قمر در نهايت فقر و تنگدستى مرد
-
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ناصر مسعودی: فعالیت در زمان ما بیشتر بر مبنای رفاقت بوده تا دخالت!
سجاد پورقناد، علی نجفی ملکی: این روزها بحث در مورد معضل خواننده سالاری، موضوع بسیاری از نشریات موسیقی است. همیشه یکی از دلایل وجود این مشکل در ایران و خود بزرگ بینی خوانندگان موسیقی ما، بی اطلاعی این گروه از دیگر رشته های موسیقی شمرده شده است چرا ه در موسیقی کلاسیک غربی که خوانندگان ارتباط تنگاتنگی با دیگر موسیقیدانان دارند و بر خلاف خوانندگان موسیقی ایرانی همچون دیگر موسیقیدان ها از تحصیلات زیادی بهره مند هستند، این مشکل وجود ندارد و خوانندگان مانند دیگر سولیست ها و موسیقیدان ها از اعتباری معقول برخوردارند. هر چند خوانندگان زیادی در ایران داشته ایم که آثار زیادی با ارکستر ضبط کرده اند ولی بخاطر کمبود تحصیلات موسیقی و جو بیمار مخاطبان موسیقی و البته غرور زیادشان، دچار مشکل خود بزرگ بینی شده اند.
در این میان گاه چهره هایی در آواز، ظهور کردند که با وجود اینکه از داشتن تحصیلات آکادمیک موسیقی بهرمند نبودند ولی کار با استادان موسیقی، آنها را به جایگاه های عالی رسانده است. یکی از این خوانندگان ناصر مسعودی است که غیر از اینکه اقبال همکاری با استادانی مانند مرتضی حنانه، مصطفی کسروی، فریدون ناصری، حسن یوسف زمانی و ... را داشت به حس خلق نیکو هم آراسته بود.
در یکی از روزهای خرداد ماه شبی در منزل یکی از دوستانش با او دیداری داشتیم تا از جو موسیقی در آن روزگاران و هنرمندان با خبر شویم. مسعودی با فروتنی غیر قابل وصفی از نوع نوازندگی نوازندگان ارکسترهای آن دوره گرفته تا ترکیبات سازی آن ارکسترها برایمان گفت که قسمتی از آن را با هم می خوانیم.
قطعه آلا تی تی یکی از آثار ماندگار شما محسوب می شود درباره این اثر و موفقیت های این اثر موسیقایی توضیح دهید؟
تم اصلی این کار مربوط به زادگاه من است. کلام آن از یک شاعر لنگرودی گرفته شده است. آن دوران من بدون اینکه تکنیک آهنگسازی بدانم، موسیقی در خون و رگ من جریان داشت این اثر جزو آثار فولکلور به حساب می آید. اصل ملودی این اثر را من ارائه داده ام و تنظیم و پرداخت آن را مرحوم حنانه انجام داده و انوشیروان روحانی نت آن را نوشته است. در ساخت این اثر مرحوم فریدون ناصری و حنانه دخالت زیادی داشته اند. نظیر این تجربه را اخیرا در قطعه شوشتری آلبوم پرچین که از کارهای مرحوم جهانگیرخان سرتیب پور هم تکرار شد. ملودی این اثر متعلق به من است و در آن گریزی به حصار چهارگاه داشتم.
ارکستر باربد و نکیسا از چه ترکیب سازی برخوردار بودند؟
در این ارکسترها سازها تلفیقی بود از سازهای مضرابی و زهی و تعدادی سازهای کوبه ای. مایستر در این دو ارکستر ابتدا فرهاد فخرالدینی بود و بعد که ایشان سرپرستی ارکسترها را به عهده گرفتند، دیگران این کار را به عهده گرفتند نظیر آقای محمود ذوالفنون
ارکستر فارابی چگونه بود؟
ارکستر فارابی یکی از بزرگترین ارکسترهایی بود که مرحوم مرتضی حنانه سرپرستی آن را بر عهده داشت البته فریدون ناصری هم با ایشان همکاری می کرد. در واقع ارکستر فارابی نوازنده های زیادی داشت. در این ارکستر سازهای ایرانی وجود نداشتند. در این ارکستر، مایستر فرید فرجاد بود.
سابقه فعالیت شما برای اجرای آثار ارکسترال زیاد است تا کنون چند اثر با ارکستر بزرگ ضبط کرده اید؟
بیش از 50 اثر با ارکستر باربد و نکیسا ضبط کرده ام. رهبری این ارکسترهای را هنرمندانی نظیر مصطفی کسروی، فریدون ناصری، سیروس شهردار به عهده داشتند و در بعضی مواقع مرحوم حنانه برآنها نظارت می کرد. اما با ارکستربزرگ فارابی فقط الاتی تی را با رهبری مرحوم حنانه ضبط کردم.
تاکنون چند اثر موسیقایی داشته اید و چند مورد از اینها به نظر خودتان جزو آثار موسیقی مانا محسوب می شود؟
در حدود 400 اثر دارم که فکر می کنم یکصد اثر جزو کارهای ماندگار من خواهد بود. زمانی که یک کاری ضبط و عرضه می شود، متاسفانه دیگر هیچ نظارتی بر آنها وجود ندارد. به طور یقین اگر تضمین برای حقوق مولفان وجود داشته باشد، همه هنرمندان آثار خود را عرضه می کنند. به طور یقین اگر یک سرمایه گذار دلسوز دراین عرصه وجود داشته باشد که بدون کم و ماست یک اثر را منتشر کند هم به نفع من است، هم به نفع جامعه و نسل آینده و هم خود سرمایه گذار. البته باید بگویم متاسفانه وقتی کار به بازار عرضه شد دیگر نمی توانی بر چگونگی پخش آن دخالت یا نظارت داشته باشیم چرا که اثر بعد از عرضه شدن بلافاصله کپی شده و در بازار پخش می شود.
همانطور که می دانید در حال حاضر تکثیر غیر مجاز خود تبدیل به یک ابزار تبلیغاتی شده است! حتی بسیاری از سایت های خارجی سمپل آلبوم های موسیقی را برای مخاطب می گذارد و از این طریق آمار فروش خود را بالا می برند. به فرض مثال شاهدیم که برخی از خوانندگان در زمان بسیار کوتاهی شناخته می شوند و برخی دیگر با وجود گذشت سالیان سال، بازهم از جایگاه ویژه ای که باید برخوردار نیستند.
این موضوع شاید برای خوانندگان جوان ابزاری خوب باشد اما برای خوانندگانی چون من که بیش از 50 سال سابقه حضور در این عرصه را دارم تجربه جالبی نخواهد بود و در شان و جایگاه ما نیست. چرا که ما امتحان خود را در روزگاری که فقط رادیو بود و معیار خوبی و بدی یک خواننده فقط صدای وی به شمار می رفت پس داده ایم . به فرض مثال من در این سن و سال از این رده بالاتر کجا می خواهم بروم در واقع ما با صدای خود با مردم آشنا شده ایم چرا که در زمان ما تصویر وجود نداشت و زمانی که صدایی پخش می شد مدتی طول می کشید تا شنونده صدا را تشخیص داده و خواننده آن را بشناسد، اما سیما به راحتی با مخاطب ارتباط برقرار کرده و مخاطب را جذب می کند. به طور یقین اگر به ما از سوی مردم اظهار لطفی شده به دلیل داشتن حداقلی از صدا بوده است. هر اثری که ما منتشر کرده ایم به خاطر مردم بوده و بدون شک اگر این مردم نبودند ما مطرح نمی شدیم.
پیشنهادهای زیاد برای انتشار آثارم شده و من هم بسیار مایل به انتشار آثارم هستم. این آثار متعلق به مردم است و نمی خواهم آنها را با خود به زیر خاک ببرم! بیشتر آثار من به صورت ریل است که این آثار به مرور زمان خراب می شود. اگر یک نهاد و یا فرد قابل اعتماد و امین وجود داشته باشد من این آثارم را به طور کامل برای انتشار در اختیار وی قرار می دهم.
در آلبوم الا تی تی یک مدلاسیون در چهارگاه وجود دارد. آیا این روش در موسیقی گیلکی سابقه اجرایی داشته است؟
در تصنیف کرجی به دریا مدلاسیونی است که موسیقی از شوشتری به چهارگاه می رود. آن مدلاسیون را در آلاتی تی استاد حنانه خیلی دوست داشت. یک آهنگ هم در موسیقی فولکلور است با ناممیر علی چوپان به گویش شرق گیلان که ملودی آن متعلق به مسعود لاهیجی است، زمانی که رحمت الله بدیعی این قطعه را شنیدند آنرا خیلی ستودند. من یک اثر پاپ فارسی به نام لیلای من ای نورسحرم/رفتی و شکست ازغم کمرمدر ارکستر پاپ به سرپرستی مارسل استفانیان و تنظیم میلان گومزی ایتالیایی دارم است. نکته بسیار مهم در این قطعه بخش اوج آن یعنیپریشان، جگر خون، نشستم که بیایی ... است که به ظاهر برگرفته از موسیقی افغانی است، اما مرحوم حنانه یکی از نکات زیبا آن اثر را همین قسمت اوج برشمارد.
اکنون من یک کار جدید با ارکستر دوستان گیلانی خوانده ام و عنوان آنگاره سری است و ملودی آن بسیار شبیه الا تی تی است. اشعار این اثرمتعلق به علی شفیعی لنگرودی است و مفهوم از مادری می گوید که گهواره فرزند خود را تکان می دهد.
از چگونگی آشنایی خود با استاد احمد عبادی بگویید؟
در سال 1339 با ایشان آشنا شدم. در منزل یکی از دوستان مهمان بودم که از من خواسته شد تا آواز بخوانم. استاد عبادی با شنیدن صدای من این توان را در من تشخیص داد و از آنجا که این استاد عزیز فرزندی نداشت، هنرمندانی مانند استاد حسن ناهید، استاد شجریان، استاد محمودی، شهرام ناظری و خود من که مانند فرزندان وی بودیم، به او سر می زدیم. استاد بسیار مرد متواضع و وارسته ای بودند. در واقع استاد عبادی مرا به برنامه گلها بردند و به آقای پیرنیا معرفی کرند.
البته در دوران 10 ساله کاری که من در برنامه گلها بودم هر از چند گاهی نزد استاد می رفتم واستاد از من می خواستند که بخوانم، همزمان با این خواندن نکاتی را به من گوشزد می کردند. خود ایشان همیشه می گفتند که من چیز زیادی به تو یاد ندادم و تو خود به خود استعداد و گوش قوی در زمینه موسیقی داری. همچنین با این هنرمند نام آشنا پنج برگ سبز ضبط کرده ام.
با کدام یک از هنرمندان همکاری داشته و اثر موسیقی ارائه داده اید؟
با استاد حسن کسایی کارهای محلی زیادی دارم. با فرهنگ شریف، استاد جلیل شهناز، استاد رضا ورزنده، محمد موسوی، استاد علی اصغر بهاری و... کار کرده ام وهمه آنها را به صورت کامل در آرشیو دارم.
اساتید شما در زمینه آواز چه کسانی بوده اند؟
من و محمودی جزو کسانی بودیم که استاد مستقیم نداشتیم و بیشتر خودمان به صورت تجربی کار کرده ایم و خود دنبال کار خود را گرفته ایم. در واقع موسیقی از درون ما می جوشید. آن زمان با محمودی می رفتیم طرف خانه ما که سمت خیابان شهباز و نزدیک دروازه دولاب بود، هنگام شب حسین صبحدل و حبیب وزیری با یکدیگر جمع می شدیم و صدای اساتیدی مانند ظلی، بدیع زاده، عبدالعلی وزیری، ملوک ضرابی، سعادتمند و قمرالملوک وزیری و همایون پور را که قبلا گوش داده ایم را می خواندیم و از آنها الگو می گرفتیم. البته از محضر هنرمندانی نظیر استاد علی اکبرخان شهنازی، حسن یکرنگی کسب فیض کردم و یادم هست در همان زمان استاد پیرنیا، صدای مرا برای هنرمندانی چون شهیدی، ادیب، گلپایگانی می گذاشتند...
چند اثر با ارکستر مهدی مفتاح خوانده اید؟ ایشان بیشتر ویلن می زدند یا قانون؟
ایشان ابتدا ویلن می زدند و بعد قانون. درارکستر ایشان بیشتر سازهای ایرانی استفاده می شد. من چند آهنگ ساخته حسن یوسف زمانی، عباس شاپوری، محمد میرنقیبی و چندین کار از علی اکبرپور و کردبچه خواندم که وی در آن زمان بیشتر سرپرستی ارکستر را عهده دار بودند.
با استاد جواد معروفی نیز همکاری داشته اید؟
با ایشان هم در ارکستر کوچک گلها کار کرده ام. نوازنده تار آن ارکستر استاد نصرالله زرین پنجه بود. در آن زمان هنرمندانی مانند افلیا پرتو، سیمن آقارضی و دختر آقای زرین پنچه (مهین زرین پنجه) با این ارکستر همکاری می کردند. البته این نوازندگان هم با فرهنگ و هنر همکاری می کردند و هم با رادیو.
تحریر آواز شما از جنس خاصی است و با تحریر خوانندگان دیگر فرق دارد. به گونه ای که شیوه تحریرتان متعلق به خودتان است. آیا زمان شروع فعالیت کسی شما راهنمایی و یا شما را تشویق به اجرای این تحریر خاص می کرد؟ یا اینکه آیا این نوع تحریر را کسی قبل از شما داشته یا اجرا کرده است؟
نه کسی با این روش نخوانده است. این نوع خواندن متعلق به حنجره خود من و ذاتی است به این دلیل که اساتید، همیشه مرا تشویق کرده و منع نمی کردند و توانستم انواع موسیقی را تجربه کنم و در کار خود موفق شوم. حتی من با گروه استاد همایون خرم و استاد پرویز یاحقی، استاد علی تجویدی، استاد بزرگ لشکری و... همکاری داشتم، اما هیچکدام از اینها نگفتند که تحریر را به نوعی دیگر بزن.
سابقه آشنایی شما با استاد روح الله خالقی به چه زمانی برمی گردد و چه فعالیتی با این هنرمند داشته اید؟
این هنرمند در برنامه گلها فعالیت مستمر داشت و بیشتر کارهای برنامه گلهای جاویدان را تنظیم می کرد. وی کسی بود که من را به همراه خانم الهه و مهدی خالدی انتخاب کرد و برای اجرای موسیقی به اتحاد شوروی فرستاد. در واقع این اولین سفر خارج من با استادان مهدی خالدی، فرهنگ شریف، جهانگیر ملک و الهه در آذربایجان شوروی بود. بعد از این اجرا 10 روز طول کشید که به باکو رفتیم و در آنجا نیز به اجرای برنامه پرداختیم. در همین اجرا ترانه آمد نوبهار را با هم خواندیم.
تاکنون در گیلان با ارکستر بزرگ به صحنه رفته اید؟
زادگاه من یک محیط کوچک است و کار کردن در این فضا آسان نیست. همیشه مسائل حاشیه ای فراوان وجود دارد که مرا را از انجام این کار منع کرده است و چون من همیشه سعی کرده ام از حاشیه ها به دور باشم به فکر انجام این کار هم نبوده ام. اما اگر برای برنامه ای یا کنگره و یا همایشی از من دعوت شود با کمال میل پذیرفته و کاری که در توان داشته باشم را ارائه داده ام.
در ایران کنسرت داشته اید؟
در ایران نه! اما در خارج از کشور اجرا داشتم. در اروپا به زبان لری و گیلکی اجرا کردم که در ترکیب گروه بیشتر از سازهای ایرانی مثل کمانچه، نی، سه تار، عود، دف، نی و تمبک استفاده شده بود.
آیا با ارکستر بزرگ تاکنون اجرا زنده داشته اید؟
غیر از ارکستر ملی که حدودا هفت یا هشت سال پیش بود، خیر.
بیشتر علاقه مندید با چه ارکستری به روی صحنه روید؟
در حال حاضر برای من فرقی نمی کند. به هر حال ارکستر ملی ترکیبی از سازهای ایرانی است و هر چه بر وسعت آن افزوده شود تنظیم موسیقی باید قوی باشد تا بتواند جوابگو باشد. مکمل سازهای ایرانی در ارکستر ملی سازهای زهی، بادی و ... است به فرض مثال یک ارکستر بزرگ بدون کنترباس صدای خوبی ندارد.
در زمینه کارهای محلی با چه کسانی همکاری کرده اید؟
با ویسان لو در گیلان همکاری داشتم که ایشان جزو نوازندگان ارکستر حنانه هم بودند. در واقع هم خوب ساز می زدند و هم خوب آهنگ می ساختند یکی دوتا کار محلی برای من ساختند که با ایشان خواندم.
در زمینه انتشار آثار گذشته خودتان تا به حال کاری انجام داده اید؟
کارهای من بیشتر روی ریل است که تصمیم دارم این آثار را برای حفظ بیشتر تبدیل به سی دی کنم. از طرفی هم تصمیم دارم با شرکتها وارد مذاکره شوم تا کارها با همان کیفیت گذشته منتشر شود و در صورت بازسازی فقط بازسازی صوتی (پالایش) شود و برخی از این آثار در صورت نیاز بازنویسی، ضبط مجدد و شاید تنظیم دوباره شود.
در حال حاضر این خواننده ها هستند که آهنگ و شعر را انتخاب می کنند. آیا فعالیت موسیقی در زمان شما هم بدین صورت بوده است؟ اصولا در زمان شما خواننده سالاری وجود داشت؟
فعالیت در زمان ما بیشتر بر مبنای رفاقت بوده تا دخالت! موزیسین وقتی ملودی به ذهنش می رسید نت آن را یادداشت می کرد. حتی مرحوم خالدی قطعه را به صورت نت در می آورد و آن را به شاعر می داد تا شاعر ملودی آن را گوش کند و برای آن شعر بگوید. در واقع آثار برجسته ای که از دلکش و مرضیه و دیگران به جا مانده به دلیل هماهنگی بین آهنگساز، شاعر و خواننده بود. در صورتی که در حال حاضر اول شعر ارائه می شود و حتی ممکن است این شعر از شاعران معروف نظیر حافظ و سعدی باشد و بعد بر اساس شعر آهنگ ساخته می شود. در واقع ارتباط بین آهنگساز و شاعر تنگاتنگ نیست و آهنگساز مطیع آن شعر است. در حالی که در زمان ما شاعر مطیع آهنگ بود. البته اکنون فضا تغییر کرده و حوصله مخاطبان بسیار کم شده است. گویی موسیقی هم مانند زندگی ماشینی باید به طور دائم بدود. آن زمان 5 دقیقه اورتور اجرا می شد اما اکنون 30 ثانیه که اورتور زده می شود باید تصنیف اجرا شود چون مخاطبان دیگر حوصله ندارد...
چه پیشنهادی برای این مشکل دارید؟
باید نسل جوان همزمان با تبعیت از قدما، ابتکار عمل نیز داشته باشند و مطالعه بیشتر بر روی آهنگها داشته باشند و جزییات آن را تشریح کنند و خود نبوغ و ابتکار عمل نشان دهد.
یکی از حسن های آواز شما ویبراسیون و غلت های شماست که با دیگران متفاوت است نظر خود شما در این زمینه چیست؟
این ویژگی ذاتی صدای من است و بسیاری از دوستان هم این موضوع را تایید می کنند که حسن نیت دوستان را می رساند. مرحوم پیرنیا و عبدالوهاب شهیدی، عبدالعلی وزیری می گفتند یک چیزی در صدای تو هست که در صدای هیچ کس وجود ندارد. این ویبراسیون ذاتی است.
با بازخوانی آثار گذشته موافقید و چه کسانی دراین زمینه موفق عمل کرده اند؟
بازخوانی آثار برای ماندگار شدن و فراموش نشدن اثر در صورت اجرایی خوب مفید است. افتخاری و اصفهانی از کسانی هستند که برای اجرای خوب کار سعی خود را کرده اند.
آیا شما از کار خود در کار خوانندگی راضی هستید؟ کارهای خود را چگونه ارزیابی می کنید؟
هیچ خواننده ای صد در صد از کارخود راضی نیست. من هم تمام تلاش خود را در طی این سالها کرده ام خوب یا بد بودن صدایم را از طریق مردم درک کنم. ما هنوز شاگرد این مکتبیم و من خود را در آن حد نمی دانم که لقب استاد را به خود بدهم و فکر می کنم که در موسیقی ایران همیشه یک دانشجو هستم. چراکه موسیقی ایرانی دامنه اش آنقدر وسیع است و آنقدر رموز زیبا در خود نهفته دارد که غیر قابل بیان است. من هرگز مدعی نبوده و کار بزرگی انجام نداده ام.
همیشه خود را مدیون مردم می دانم و تا جایی که در توان داشتم کار کرده ام که تاریخ و آیندگان آن را نشان خواهند داد. اگر قرار است در این سن و سال بخوانم باید با توجه به جنس صدا بخوانم. به فرض مثال اگر الان از من بخواهند که الاتی تی را دوباره بخوانم باید آن را یک اکتاو پایین تر بخوانم تا بتوانم حق مطلب را ادا کنم...
تا چه زمان قصد خواندن دارید؟
زندگی ما مملو از فراز و نشیب هاست با کوچکترین مسئله ای فرو می ریزیم و با کوچکترین چیز به اوج می رسیم، این هم ارادی نبوده و دست خود ما نیست، اما آرزو دارم تا روزی که در توان دارم بخوانم و زمانی که این توانایی را در خود احساس نکردم، بدون شک دست از کار می کشم تا مخاطب را مورد رنجش خویش قرار ندهم.
-
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ماهیگیر گوشه های ایرانی
جواد بیژنی: بعضي خوانندهها فقط با يك كارشان جاودانه ميشوند و با همان يك اثر ميتوانند نسلهاي مختلف را درگير كنند. ترانه ايران ايران مازيار نمونه خوبي براي اين جور قطعههاست و در اهميت آن همين بس كه حسين زمان - كه خود اين ترانه را دوباره اجرا كرده - گفته است كه وقتي سال 59 براي تحصيل در آمريكا به سر ميبرده، با شنيدن اين آهنگ منقلب شده، به ايران برگشته و به جبهه رفته است. جالب است كه اجراي اين قطعه به سال 57 و 26 سالگي مازيار باز ميگردد. در چند سال 4 آلبوم گل گندم، كودك قرن، كبوتر و ماهيگير از او در دسترس بود كه اولي بدون اجازه او و دومي پس از مرگ مازيار، تازگيها آلبوم تنهايي از او به بازار آمده است. شك نكنيد من يك روز خواننده معروفي خواهم شد اين جمله را سالها پيش در نيمه دوم هه 40، عبدالرضا كيانينژاد - دانشآموز دبيرستاني در بابل - در جمع دوستانش گفته بود.
چند روز بعد وقتي آشناي آهنگساز يكي از همين بچهها، سراغ جوان لاغري را گرفت كه جلوي دوچرخه دوستانش نشسته بوده و با صداي مبهوت كنندهاي ميخوانده، همه به اعتماد به نفس دوستشان ايمان آوردند.
مسابقات هنري دانشآموزان فرصت خوبي براي عرض اندام اين نوجوان خوش صدا بود؛ طوري كه در يكي از اين مسابقات كه به داوري استاد محمد نوري برگزار ميشد، او توانست رتبه اول را بين دانشآموزان سراسر كشور از آن خود كند. اما اينها براي رسيدن به معروفيت كافي نبود. تهران مثل هميشه شهري وسوسهانگيز براي استعدادهاي جوان بود؛ براي همين جوان شهرستاني به تهران سفر كرد تا در فضاهاي حرفهاي خودي نشان دهد. بالاخره جهانبخش پازوكي- آهنگساز و ترانهسرا- تصادفا در يكي از اجراهاي او حضور داشت و با شنيدن صدايش پيش قدم شد و به اين هنرمند جوان پيشنهاد همكاري داد. نكته جالب اينكه حتي اسم هنري مازيار را همين آهنگساز براي او انتخاب كرد. اولين كار جهانبخش پازوكي و مازيار با عنوان آرزوي فردا (... همه گفتن، همه رفتن اما من/ با يه دنيا آرزو جا موندم...) تهيه و منتشر شد. استقبال فراوان مردم از اين ترانه، افق تازهاي از فعاليت حرفهاي در برابر مازيار جوان گشود.
حاصل همكاري پازوكي و مازيار، ترانههاي ماندگاري مثل ماهيگير و كبوتر شد كه حتي پس از گذشت بيش از 3 دهه از زمان ساختشان، هنوز شنوندگان از پخش آنها در صدا و سيما استقبال ميكنند. بعدها براي او زمينه مساعدي براي همكاري با اساتيد آهنگساز آن دوران همچون بابك بيات، محمد شمس، عماد رام، ناصر چشمآذر، تورج شعبانخاني و...فراهم شد. ديگر مازيار خواننده معروفي شده بود و ادعاي آن نوجوان ديروز به واقعيت پيوست. جالب اينكه تحقق رؤياي نوجواني براي او آزردگي خاطر به همراه داشت؛ اين معروفيت هم خيلي دست و پا گير شده، آدم حتي در يك جاي عمومي هم نميتواند با خيالي آسوده و به دور از چشمهايي كه به او خيره شدهاند، غذا بخورد.
اما در اوج شهرت انگار دل خواننده جوان جاي ديگري بود. يكي از دوستان قديمي مازيار خاطرهاي نقل ميكند كه بازگو كننده دلتنگيهاي او هنگام سفر به پايتخت است؛ باهم در پارك دانشجو روي نيمكتي نشسته بوديم. مازيار كه ظاهرا غم غربت بر دلش سنگيني ميكرد ناگهان با صداي پرطنينش شروع كرد به خواندن آواز كتولي (از آوازهاي مقامي منطقه مازندران) هر لحظه بر تعداد رهگذراني كه در برابر چشان بهت زده من توقف ميكردند، اضافه ميشد. مازيار كه ديگر خود را از مكان جدا كرده بود بيتوجه به جمعيت مقابلش همچنان ادامه ميداد.
در پايان اين آواز چيز جالبي كه به چشمم خورد، چشمان خيس بسياري از رهگذراني بود كه آواز مازيار را گوش ميدادند. يكي از افراد ضمن تشكر از مازيار گفت: ما كه چيزي از اشعار نميفهميم ولي هر چه كه هست، غم عجيبي هست در صدايت، مرد!
گذشته از تعلق خاطر او به شهرش، صداي مازيار اصالت و رگ و ريشهاي ايراني داشت. كارشناسان يكي از دلايل موفقيت او و تمايزش از خوانندگان پاپ مطرح زمانش را آشنايي او با رديفهاي ايراني و حتي موسيقي مقامي منطقه مازندران ميدانند.
رامين فيروزفر، يكي از دوستان مازيار كه خود از نوازندگان و آهنگسازان شمالي است ميگويد: مازيار كاملا به رديفهاي آواز ايراني و نواهاي مقامي مناطق شمالي كشور آگاهي و گرايش داشت و آگاهانه و با هوشمندي خاصي مانند يك كدبانو از آنها براي تزئين اثرش استفاده ميكرد. او از يكي از ملاقاتهايي كه در روزهاي اوج مازيار با او داشته ياد ميكند و ميگويد: مازيار با شوق و شعف خاصي از تصميمش براي تلفيق گوشههاي آواز ايراني، تحريرهاي موسيقي مقامي مازندران و شيوه خوانندگي پاپ در اثر جديدش صحبت ميكرد. پس از شنيدن گوشه كوتاهي از اين اثر كه برايم خواند، فهميدم اثر در خور توجه و ارزشمندي در حال تولد است. بعدها اين ترانه با عنوان من و شمع منتشر شد؛ من و شمع نيمه جان، امشب بس كه باريديم شب به تنگ آمد.
روزهاي پركار مازيار يكي از پيديگري ميگذشت تا سال 1357 كه مصادف بود با پيروزي انقلاب اسلامي. مازيار بعد از بهمن 57 همچنان، فعاليت ميكرد و حتي در سال 58، همصدا با مردم كشورش ترانه بسيار زيباي شهيد را روي آهنگي از زنده ياد بابك بيات در سوگ شهيدان خواند ولي اوضاع كمكم تغيير كرد و يكباره كليه فعاليتهاي موسيقي پاپ متوقف شد. با اين حال خواننده 26 ساله در اوج جواني و توانايي هنر حاضر به ترك وطن نشد.
همسر مازيار درباره دلبستگي مازيار به سرزمين مادرياش ميگويد: مازيار همواره معتقد بود آثاري كه پيش از انقاب توليد كرده، كاملا قابل دفاع و ارزشمندند و لزومي بر ترك كشور نميديد. او چنان علاقهاي به سرزمين مادرياش داشت كه با وجود فراهم بودن شرايطش براي اقامت در خارج از كشور، تمايلي به مهاجرت نداشت. نكته جالب ديگر اين بود كه ما در زندگي خود برنامه ثابتي داشتيم و آخر هفتهها را در زادگاه مازيار - بابل- سپري ميكرديم. مازيار در دوراني كه بحث اقامتمان در خارج مطرح بود به من ميگفت اگر هر هفته هواي بابل را استشمام نكنم ميميرم! عشق عجيبي به زادگاهش داشت. شايد برايتان عجيب باشد كه حتي در منزل كه براي خودش ميخواند، هميشه آوازها و نغمههاي مازندراني چون كتولي و اميري بر لبانش بود.
پس از گذشت سالها، با فراهم شدن زمينه براي فعاليت در زمينه موسيقي پاپ، مازيار براي گرفتن مجوز دست به كار ميشود. همسرش از اصرار او براي گرفتن مجوز ياد ميكند و اينكه با وجود رفت و آمدهاي زياد، هميشه لبخندي بر لب داشت و ميگفت: بالاخره يك روز مجوز ميگيرم.
نهايتا در سال 77 آلبوم گل گندم منتشر شد و ظاهرا دومين جمله تعيين كننده زندگي مازيار هم به واقعيت پيوست. اما پخش اين آلبوم، اتفاق ناگواري در زندگي مازيار بود. مازيار هيچ اطلاعي از انتشار آلبومش نداشت و هيچ نفع مادياي از آن نبرد. همسر مازيار فضيه انتشار اين آلبوم را اين طور روايت ميكند: در همان روزهايي كه همسرم مراجعات بينتيجه و مكرري به ارشاد براي اخذ مجوز داشت، فردي به نام منطقي كه سابقه آشنايي با همسرم داشت به او مراجعه كرد و ضمن اظهار تنگناهاي مالي شديدي كه برايش پيش آمده بود، از او خواست كه كارهايش را در اختيار او قرار دهد تا با توجه به روابطي كه دارد مجوز ترانهها را بگيرد. مازيار هم به خاطر تنگناي مالي او و همچنين بينتيجه بودن پيگيريهايش به اين درخواست پاسخ مثبت داد. چند وقت گذشت و از منطقي خبري نبود تا اينكه يك روز با كمال تعجب از بلندگويي در پارك صداي مازيار را شنيدم. به كيوسكي كه اين ترانه را پخش مي كرد مراجعه كردم و با حيرت فراوان كاست جديدي ديدم با نام گل گندم و با صداي مازيار!
گذشته از كلاهبرداري و فروش بياجازه اثر، اين سكه روي تلخ ديگري هم داشت؛ ارشاد فقط به يكي از كارها مجوز داده بود و همين براي او دردسر ساز شد.
با وجود ضربه روحي شديد ناشي از اين اتفاق، مازيار به تلاشهايش ادامه داد و پس از مذاكرات مجدد با مسئولين ارشاد، دوباره به اخذ مجوز- البته براي كارهايي جديد- اميدوار شد.
مازيار در مراحل اوليه توليد كار تازهاش بود و توانسته بود يك برداشت ابتدايي از ترانههاي اين كاست تهيه كند اما اين بار سايه مرگ به مازيار فرصت نداد و در 16 فروردين 76، در حالي كه انتشار اين آلبوم را به چشم نديده بود، به علت سكته قلبي و مغزي در گذشت. به هر حال با تلاش بسياري از اطرافيان، كاست مازيار با عنوان كودك قرن بعداز مرگش و از روي همان نسخه ضبط شده ابتدايي روانه بازار شد و داستان هنرمند نوجواني كه سوداي خواننده شدن در سر داشت، كارهايش ادامه پيدا كرد.
مازيار از نگاه اهالي موسيقي
وقتي از اهالي موسيقي و آهنگسازاني كه در دورههاي مختلف با مازيار كار كردهاند درباره او ميپرسيم، علاوه بر تاكيد بر قابليتهاي هنري، از اخلاق فردي و شخصيت او به نيكي ياد ميكنند.
محمد نوري، خواننده
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
لطيف و ظريف، بدون مدرسه
اولين آشنايي من با زنده ياد مازيار، مربوط به زماني بود كه او سن كمي داشت و در مسابقات هنري دانشآموزان كشور شركت كرده بود. در آن دوران من داور اين مسابقات بود كه مازيار از من رتبه بسيار خوبي گرفت.
مازيار با اينكه مدرسه صدايي را نگذرانده بود ولي صدايش لطافتها و ظرافتهايي داشت كه آن را بسيار دوست داشتني ميكرد. او جوان با شخصيت و مهربان و با اخلاقي بود كه برايش احترام زيادي قائل بودم.
به نظر من آنچه هنرمندان امروز بايد مدنظر داشته باشند، اخلاقيات اجتماعي و انساني است كه مازيار اين را در حد عالي دارا بود. از رفتن مازيار خيلي متاثر شدم و هرجا كه باشم از او به احترام ياد ميكنم.
ناصر چشمآذر، آهنگساز
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
حيف كه زود رفت
اولي بار حدود سال 54، 55 در تلويزيون وقتي براي اجراي اولين كارشان يعني آرزوي فردا حاضر شده بودند. با هم آشنا شديم و صداي دلنشين، گرم و جذابش به دلم نشست و بعدها تنظيم چندين كار ايشان بر عهده من بود. اين همكاريها باعث شد تا سالهاي متمادي دوستان خوبي براي هم باشيم. از لحاظ خوانندگي در زمان خود مهره بسيار با ارزشي بود براي موسيقي ما و از نظر جنس و توناليته صدا، صداي گرم، دوستداشتني و دلنشيني داشت. تنكيك صداي خوبي داشت و از لحاظ وسعت صدا تا آنجا كه من با ايشان كار كردهام، حداقل يك اكتاو و نيم را ميخواند و از آن دسته خوانندگاني بود كه صداي بالا را بسيار خوب اجرا ميكرد. بر دكلمه شعر خيلي تسلط داشت و حتي اگر اشعارش معاني پيچيدهاي داشت، آن چنان خوب و گويا تلفظ و ادا ميكرد، كه آن اشعار پر رمز و راز عميق هم براي هر شنوندة سادهاي قابل استفاده بود. مازيار انسان بسيار شريفي بود، كار خودش را ميكرد، اتكا به كار خودش داشت و اهل حسادت نبود. اين اواخر صحبتهايي با مرحوم مازيار براي كارهاي گروهي داشتيم اما حيف كه زود از بين ما رفت، حيف.
تورج شعبانخاني، آهنگساز
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
كاملاً مخملي بود
همكاري من و مازيار بر ميگردد به سال 56 در آن زمان 2 كار از ساختههاي خود را در اختيارش قرار داده بودم؛ يكي ترانهاي با نام باغچه و كار ديگر مربوط به موسيقي متن فيلم بيگناه بود كه تو كه نيستي نام داشت.
صداي مازيار يك صداي كاملا مخملي بود و خود او هم در خوانندگي جا افتاده و مسلط بود و بين خوانندههاي آن دوره كلاس خاصي داشت.
نكته گفتني ديگر اين است كه در آواز براي گوش ما شرقيها، غلتها و تحريرهاي يك صدا تاثير گذار است كه صداي مازيار با داشتن اين پارامترها آن احساس لازم را به زيبايي به شنونده ميداد.
جهانبخش پازوكي، آهنگساز، ترانهسرا
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
با يك بار تمرين، كار را تمام ميكرد
در اولين برخوردي كه به صورت اتفاقي با ايشان داشتم، فهميدم صداي بسيار بسيار پخته، قوي و پر تحريري دارد و ميتواند يك صداي تازه و فرم جديدي را در خوانندگي ارائه بدهد. به ايشان پيشنهاد شروع كار حرفهاي را دادم. وقتي اولين كار مشترك كه عنوانش آرزوي فردا بود را با نام مستعاري كه خودم برايش انتخاب كرده بودم. يعني همان نام مازيار، ارائه كرديم، بسيار استقبال شد و به نقطه شروع خوبي براي ادامه همكاريهاي بعديمان تبديل شد. اگر در مورد صداي مازيار بخواهم حرف بزنم بايد بگويم كه صدايش صداي خود مازيار بود. تحريرهاي بسيار مطلوبي داشت، اوج صداي بسيار خوبي داشت، يعني نه آن طور بود كه فرياد گوشخراش شود و نه آن چنان كه صداي پاييني داشته باشد. ضمنا به قدري با استعداد بود كه تنها پس از يك بار تمرين و يك اجراي تمريني در استوديو، برداشت نهايي را ضبط ميكرديم.
هر چند كه فعاليت مازيار به ناگاه متوقف شد ولي به نظر من او در همان زمان به پلكانهاي بالايي رسيده بود اما اگر مازيار همچنان فعال در بين ما بود، اوج خوانندگي او تداوم پيدا ميكرد و سبك مخصوصاش بيشتر شناخته ميشد و مورد استقبال قرار ميگرفت. صداي مازيار در چندسال اخير، صداي بينظيري بود. در كنار همه اينها، مازيار جواني بسيار مؤدب، مهربان و خانواده دوست بود.
-
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
خاطرات شما با زنده یاد نعمت الله آغاسی
نعمت الله آغاسی، خواننده محبوب مردم کوچه و بازار ايران، در سن 66 سالگی در گذشته است. او پس از انقلاب اسلامی از اجرای برنامه در داخل ايران منع شده بود و تنها يکبار در سال های اخير اجازه يافت تا در تهران به روی صحنه برود و آواز بخواند. آغاسی، اخيرا تنها به کمک صندلی چرخدار قادر به حرکت بود و نهايتا بيماری قلبی به زندگی او پايان داد. وی، که در خانواده ای فقير در آبادان به دنيا آمده بود، با خواندن آهنگ های آمنه و لب کارون در سالن های موسيقی لاله زار تهران دوستداران زيادی پيدا کرد و شيوه اجرا و رقص بندری خاص او که با چرخاندن دستمالی سفيد در دست همراه بود، در مدتی کوتاه نشان شاخص اين هنرمند مردمی شد. فعاليت هنری آغاسی به لاله زار محدود نشد و وی اولين هنرمند کوچه و بازار بود که صدايش از راديو و تلويزيون ملی ايران پخش شد.
مهدی ذکائی گفت: آغاسی حرف دل مردم را می زد، حرف دل عاشقان ساده و بی ريای کوچه و بازار خيلی ساده می خواند و خيلی ساده روی صحنه بود. با گذشتن چند دقيقه از برنامه او مردم را به روی صحنه می کشيد يا خود به ميان آنها می رفت و مردم در آواز خواندن او شريک می شدند.
آغاسی از دو ازدواج خود، هفت فرزند و دو نوه داشت که يکی از پسران او، عليرضا به خوانندگی روی آورده و کما بيش به همان سبک و سياق پدرش می خواند.
متن هایی که در زیر می خوانید خاطراتی در مورد آغاسی هستند که به بی بی سی ایمیل شده است.
مجيد اميرآبادی زاده – مشهد: برای امثال من که تا پیش از انقلاب در دوران کودکی بسر می بردیم این صدا یادگار آرامش خاطر والدینمان و یک محیط گرم و آرام خانوادگی در کنار راديو و تلوزیون بود یا حتی شب های شنبه و دوشنبه در سینمای باشگاه افسران. بهر تقدیر آغاسی پاره ای از وجود و فرهنگ دوران خوش زندگی ایرانیان بشمار میرفت که تنها همچون یک خواب سحری لذت مزمزه آن برای همه باقی مانده است.
نريمان – تهران: در مراسم خاک سپاری آغاسی مردم غوغا کردند و هزاران هزار انسان در روز وسط هفته حضور بهم رساندند. شدت جمعيت بحدی بود که تمام فضای داخل امامزاده طاهر پر شده بود و تمام بلوار اطراف در تصرف جمعيت بود. ماشين ها تا فاز چهار مهرشهر يعنی فاصله ۴ کيلومتری ايستاده بودند و اتوبان تهران کرج برای بيش از ۴۵ دقيقه مسدود شده بود. دختر آقای آغاسی هم بعد از چندين سال به ديدار واپسين با پدر شتافته بود. در اين مراسم ترانه های آغاسی را خواندند و همچنين ياد همه هنرمندان خفته در امامزاده را گرامی داشتند. مزار آغاسی در فاصله ۱۵ متری مزار بانو دلکش و ۲۵ متری بانو پوران است. در هنگام غروب هم که دوباره به آنجا سرزدم ديدم مردم با شمع ايستاده اند و ترانه هايش را مي خوانند.
مينا فروزش – تهران: در مراسم او روز دوشنبه شرکت کردم و انبوه جعميتی که طرفدارش بوند را ديدم هيچ کس باورش نمی شد که آغاسی رخت از جهان بربسته مثل اين بود که برای ديدن کنسرت او آمده باشند و زير لب آهنگ هايش را زمزمه مي کردند. جا دارد از همة هنرمندانی که در خاکسپاری آغاسی مايه گذاشته بودند و با حضور فعال در مراسم شرکت کرده بودند تشکر نمايم.
امير – تهران: يادم مي آيد ۱۵ سال داشتم يک روز پدرم دعوای مفصلی با من کرده بود و من غصه دار در بيرون از خانه و خيلی دور از ان در گوشه ای غمگين نشسته بودم و ناراحتی تمامی چهره ام را در بر گرفته بود. به يکباره پدرم که از خانه خارج شده بود به نزديکم آمد و در حالتی که مي خواست از دلم بيرون بياورد گفت خب حالا با من بيا ببرمت يک جای خوب هر چه گفتم پدر به کجا مي رويم هيچ نگفت تا آنکه با تاکسی مرا سوار کرده به شهر رفتيم. به هر حال به مقصد رسيديم که بعد ها متوجه شدم خيابان لاله زار و همان کاباره ای که در آن آغاسی مي خواند بوده است. وارد آنجا که شديم پر از جمعيت بود و من و پدرم در يکی از صندلی های آنجا نشستيم و مشاهده کردم که به سرعت سالن در حال پر شدن بود بطوريکه صندلی های اضافی مرتبا وارد سالن مي شد تا عده بيشتری بتوانند جای بگيرند. برای من در سنی که قرار داشتم ديدن آن همه مشتاق در سالن خيلی جالب بود. پس از مدتی که ديگر جای سوزن انداختن در سالن نبود آغاسی در ميان جيغ و فرياد فوق العاده حضار در حاليکه دستمالی را بدست داشت وارد شد و شروع به اجرای برنامه کرد. تقريبا از ساعت ۶ تا ۱۱ شب آغاسی به تنهايی مجلس را گرم و پر حرارت اداره کرد و من و پدرم با خاطراتی اين چنينی با وی که تمامی بدنش از عرق خيس بود از نزديک خداحافظی و سالن را ترک کرديم.
عباسی – تهران: او به پول هيچ بها نمی داد! رفاقت و انسانيت برايش بی نهايت مهم بود، پول را (يک تومانی) اگر برايش می انداختند بر می داشت ومی بوسيد نه برای پول، که برای احترام به فرد و نعمت خدا! بسيار با خدا و جوانمرد بود، نمازش ترک نمی شد! به حج رفته بود و هرگز مشروب نمی خورد. درباره او می گويند: کوه انبار نامه هايش را چندين کارمند هم نمی توانست بخواند، ناچار می گفت: تنها نيازمندان را که نوشته اند بايد جواب بگويم، و همينطور دست مي کرد نامه را برمی داشت و ميداد و می گفت اين نيازمند است! با تعجب می خوانديم تا نوشته: بی کارم، مريضم، و عيالوار و آغاسی دستور می داد برايش چرخ خياطی بخريد و بفرستيد! آری اين سخنان افراد نزديک به اوست. در صدا، مهربانی، صداقت، عشق به مردم، راستگويی، وفای به عهد، و... بی همتا بود. و ای از زمانه که چه گلهايی را پرپر می کند!.
سعيد – تهران: سال ۱۳۷۳دانشجوی تعهد دبيری رشته جغرافيا بوديم اولين گردش علمی که رفتيم هيچکس جرات نکرد نوار موسيقی بياره بعد از چند ساعت سفر استادمان که خيلی آدم با حالی بود گفت موسيقی آزاد يک نوار بذاريد دلمون گرفت. تازه اون موقع بود که آه از نهاد همه دانشجوها بلند شد که نوار نياورده بودند. اما ناگهان آقای راننده گفت تنها يک نوار داره و اون نوار آغاسی بود که يک هفته گوش داديم و رقصيدم يادش به خير.
مهين – آبادان: آغاسی خواننده معروف که صدای گرم او نشانگر صداقت و محبت و خونگرمی آبادانی بودنش را مي رساند. او تنها خواننده کوچه و بازار نبود بلکه صدای گرمش شادی را در هر دسته و قشری شعله ور می کرد. يادم بچه بودم برادرم خدمت سربازی تهران بود با دوست های آبادانی خود به کنسرت آغاسی ميرن وقتی بطرفشون مياد دست دراز مي کنه که پول بگيره همه يکدست کبريت روشن مي کنند ميگن آبادانی هستيم. اون هم ميگه ايوالله شروع به خوندن مي کنه. روحش شاد و يادش گرامی باد.
خسرو – جده: مرحوم آغاسی رو برای اولين بار و آخرين بار در کلوپ ايرانيان دوبی در مراسم شب شام غريبان سال ۱۳۷۷ ديدم. اون موقع تازه از ايران (اشتباه نکنم از کرج) اومده بود به دوبی و يادم که مي گفت در هتل کارلتون دوبی برنامه داره. من از کودکی اسم آغاسی رو شنيده بودم و فقط زمزمه آهنگهاشو از مردم به ياد دارم. توی کلوپ ايرانيان دوبی يک لحظه دور و برش را رو خالی نمی گذاشتن مردم اونو خيلی دوست داشتن. خدايش بيامرزد.
مرتضی – فرديس: انگار همين دو روز قبل بود که تو روزنامه خوندم که فردين رفت. انگار همين ديشب بود که ماهواره اعلام کرد که بيک ديگه در بين ما نيست و حالا هم که اعلام شد آغاسی هم رفت آره اين همون آغاسی بود که يه روزی به خاطر اينکه بتونه يه لقمه نون دربياره آمده بود تهران چون از غم خودشو و مردم مي خوند زود مشهور شد مردم خيلی خوشحال ميشدن وقتی می ديدن يکی از بين خودشون بلند شده و داره بدبختياشونو در غالب شعر ميگه خوب اين هم مرد و مطمئن باش که فردا هم خبر مرگ يکی ديگرو بهت ميدن و يه روز هم مي رسه که خبر مردن خودتو مردم به هم ميدن پس يخورده به خودمون بيايم و به فکر جايی که قرار خونه ابدی ما باشه فکر کنيم.
رضا – کرج: امروز به مراسم خاکسپاری آغاسی رفتم. قيامتی به پا شده بود. خيلی يا اومده بودن. تمام خيابونا ترافيک بود. حتی تو اتوبان هم ماشينا پارک کرده بودن. روحش شاد.
محمد رضا – همدان: من ۳۲ سال دارم اينطوری که آشنايان و فاميل ميگن شب تولد من که فرزند چهارم خانواده هستم و پس از ۳ دختر به دنيا آمدم پدرم که بسيار اهل موسيقی است آهنگ مياد امشب مي دونم رو با صدای آغاسی و توسط گرامافون چندين بار پخش کرده. در واقع مي خوام بگم وقتی من به دنيا آمدم اولين موسيقی که شنيدم با صدای خواننده محبوب مردم ايران آغاسی بوده!
مهدی ديلمقانی و اکرم کرامتی: در يکی از شب های تابستان مرحوم آغاسی در جشن تولد کودکی بی بضاعت در کوچه پشتی مان برنامه اجرا مي کرد و اکثر مردم به روی بام ها رفته بودند و با وی همنوائی مي کردند. بله انسانيت يعنی اين. يعنی اينکه لازم نبود که حتما تو پول داشته باشی تا يکی از موفقترين خواننده گان آن روزگار به ميهمانيت بيايد! من به عنوان کسی که از کودکی با موسيقی غربی بزرگ شدم و امروز نيز با آن زندگی مي کنم عاشق آغاسی بوده هستم و خواهم بود.
پروانه – گرگان: من که بچه بودم خانه ما در يک روستای اطراف گرگان بود. يک دختر دايی داشتم به نام آمنه. در همسايگی آنها يک خانواده خيلی فقير زندگی می کردند که سه پسر بودن با پدرشون. اغلب غذاشان نان و چايی بود. مادرشان را از دست داده بودند. قنبر پسر بزرگ خانواده می رفت بالای درخت توت بزرگی که در خانشون بود و با صدای بلندی شعر آمنه ی آغاسی رو می خواند و دختر دايی من به شدت عصبانی می شد. هميشه با دختر داييم که حالا در تهران زندگی می کنيم ياد خاطرات آن موقع می افتيم و می خنديم. چند وقت پيش که برادرم از گرگان آمده بود، ازش خبر قنبر را گرفتم. او گفت که حالا زن و بچه دارد و زندگی مرتب. او فروشنده دوره گرد شده و با وانت اجناس مورد نياز کارگران کشاورزی را می فروشد. گاهی هم از کنار زمين های ما رد می شود. هنوز هم گاهی از پشت بلندگوی وانت آهنگ آمنه آمنه را می خواند. وقتی خبر درگذشت آغاسی را توی اين سايت خواندم برای برادرم SMS زدم و پرسيدم آيا قنبر را ديده و اگر ديدش بهش خبر مرگ آغاسی را بگويد.
امير – چابهار: به مردم ايران و به جامعه فرهنگی و هنری ايران تسليت می گويم. وقتی اين خبر را در اينترنت خواندم، بسيار متاثر شدم. خدايش بيامرزد. ملت ايران ملتی با فرهنگ و هنر می باشد و قدمی به بلندی حضور تاريخ. اگر تاريخی وجود دارد آن را گذشته ما و نياکان ما بوجود آورده اند که تک تک آثار هنرمندان ايران زمين چه مرد و چه زن در آن تنيده شده است. از خداوند آرزو می کنم که شرايط را به گونه ای برای فرهنگيان و هنرمندان ما محيا کند که اگر هنرمندی را از دست داديم در فراقش ناراحت و از دست پرودگانش بهره مجدد ببريم. من او را همانند سوسن - مهوش - پوران - ويگن - هايده - فردين و دیگر بزرگان قديمی و هنری ايران که اکنون در ميان ما نيستند، می دانم. ترانه ايشان زمزمه غم ها و شاديهايمان است. من دوستش داشتم. بايد به گونه ای رفتار کنيم که خاطره خوش بياد بماند. دولت ها رفتنی هستند، اما ملت ها ماندنی.
پرهام – تهران: آمنه چشم تو جام شراب منه. يادش بخير ۳ يا ۴ سال داشتم يک دستمال سفيد دستم مي گرفتم و مثل مرحوم آغاسی دستمال را تکان مي دادم. اين شعر را می خواندم و از آن موقع ها به اين مرحوم علاقه مند بودم. يادم می آيد که می گفتند آغاسی خيلی مرده و خيلی به ديگران کمک می کند و مردم خيلی دوستش داشتند. می دانيد مردم هيچوقت کسی را از يک زاويه نمی بينند. وقتی جمع کثيری از افراد به يک شخص علاقمند می شوند حتما آن شخص از نقاط قوت متعددی برخوردار است. آغاسی هم حتما همين جور بود. ای کاش از هنر نمايی اش جلوگيری نمی شد. روحش شاد.
حميد رضا – تهران: نمی دانم چطور تاثر خود را عنوان کنم. به هر حال اين پرنده خوش الحان هم از جمع خوانندگان پرواز کرد. ولی با سوز وجود اين را می گويم که چرا در ايران يک خواننده خوب، بايد يک خواننده مرده باشد. پس از اين همه سال بالاخره اسم او را در رسانه های ايران ديديم و يا شنيديم ولی در صفحات ترحيم و تسليت و يا فقط اعلام خبر مرگ. اين مسئله زجر آور است همچنين در خصوص ويگن، ايرج بسطامی، سوسن و غيره نيز اين زخم بر دل نيمه جان ارباب هنر بخصوص موسيقی وارد آمد. تاسف هم دردی را دوا نمی کند. به هر حال روح همه اين صاحبان نغمه های دلنشين شاد.
علی – يزد: من آغاسی را از وقتی که نوجوان بود و در يک فروشگاه کوچک نفت فروشی نبش سيمتری در خيابان پهلوی (امام) شهر اهواز کار می کرد، می شناختم. ما بچه های آن روز دوستش داشتيم و همواره منتظر آمدنش به کوچه و محله مان بوديم. ابتدا در عروسی ها می خواند بعد به تهران رفت و صدای گرمش بر روی صفحات گرامافون ميهمان دل و گوش همه ايرانيان گشت و هميشه به عنوان يک خواننده مردمی در يادها خواهد ماند. چون برای مردم زندگی کرد و برای مردم خواند و اينک يادش گرامی.
محمد عرب - شاهين شهر: من واقعا متاثر شدم و به خانواده ايشان تسليت می گويم. من خودم از ايشان خاطره ای ندارم بخاطر سن کم، ولی مادر من که حالا هم در قيد حيات نيست در يکی از فيلم های ايشان بازی کرده بود و برای همين ايشان را می شناسم و اميدوارم روحش همچون مادرم شاد باشد.
اين جانب فوت هنرمند مردمی را به خانواده ايشان تسليت می گويم. من خودم يک آبادانی هستم و جوانييم را با ترانه های ايشان گذراندم کسی که عمری مردم را شاد کرد تا ابد در دل مردم کوچه بازار زنده خواهد ماند. روحش شاد.
محسن – هلسينکی: آغاسی شادی بخش اوقات اکثريت مردم عامی در سال های ۱۹۶۰ و ۷۰ بود. حتی هنوز که هنوز در کنسرت های خارج از ايران آهنگ هايی که به سبک او بوده را می خوانند در حاليکه تماشاچيان با رقص و پايکوبی شان مجلس را بيش از پيش گرم می کنند. من بخوبی بياد می آورم که در آن سال های قبل از انقلاب، در بلوار شهر کرمان، مردم کوچه و بازار تا دير وقت، به شادی و خوشحالی آهنگ های او را می نواختند و به سبک آغاسی وار با لرزش بدنشان و دستمالی در دست مي رقصيدند. ايکاش در زمان حيات اين هنرمندان نامی به آنها اهميت بدهيم و لااقل بدين ترتيب از ابتکارات آنان در راه هنر قدردانی نماييم، زيرا به عنوان مثال موزيک و رقص بندری ايران در قلب مردم جای دارد و بخشی از سرمايه فرهنگی اين سرزمين بشمار می آيد.
فرامرز – زاهدان: به ياد دارم که در دوران کودکی (۱۵ - ۱۶ سال پيش) ترانه های مرحوم آغاسی و جواد يساری به دليل کثرت طرفداران، مرتبا از راديو کويت پخش می شد. هنوز هم آهنگ لب کارون آغاسی و ترانه مادر جواد يساری برايم خيلی زيبا هستند. ياد مرحوم آغاسی را گرامی داشته و برای جواد يساری آرزوی طول عمر می کنم.
ناديا – شيراز: نعمت الله آغاسی يکی از خوانندگان مردمی، خاکی، خونگرم و بسيار خوش صدای ايران است و هميشه تا ايران و ايرانی زنده است. آغاسی نيز در قلب و روح ما زنده خواهد بود. من و خانواده ام اين مصيبت بزرگ را به خانواده محترم آقای آغاسی و همه دوستداران وی صميمانه تسليت می گوييم. يادم هست دقيقا سال ۵۱ بود که ما تلويزيون خريده بوديم و من هم چهار پنج سالم بود. خاله من که همسايه نه چندان نزديک ما بود هميشه از من خواهش می کرد که هر وقت آغاسی برنامه اجرا می کرد صداش کنم تا با ما تماشا کند. (هنوز همه خانواده ها تلويزيون نداشتند) خلاصه هر وقت آغاسی به تلويزيون می آمد، با اکراه تمام و به زور می دويدم به سمت خانه خاله تا بگويم که آغاسی دارد می خواند. خودم هم دوست داشتم تمام برنامه را بی کم و کاست ببينم. ولی متاسفانه تا برمی گشتم به خانه می ديدم که برنامه تمام شده و تا چند روز غصه می خوردم. روحش شاد و خداوند حافظ خانه و خانواده اش باشد.
-
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
به نظر سیاوش قمیشی بهترین آهنگش پاییز است
مادر سیاوش پیانو میزده و معلمی داشته به اسم اُلگا که روسی تبار بوده و سیاوش که در اون زمان ۶ سال داشته از شنیدن صداهای پیانو لذت می برده و سعی می کرده که به پشت پیانو بره و با پیانو و صداهاش خودشو سرگرم کنه در حالی که پاهاش به پدال پیانو نمی رسیده. وقتی مادر سیاوش و خانواده اش علاقه ی سیاوش و به موسیقی و پیانو می بینن دست به کار می شن و معلمی رو استخدام می کنن تا طریقه نواختن پیانو رو به سیاوش آموزش بده و سیاوش از اینجا به دنیای موسیقی وارد میشه و در سن ۱۴ سالگی اولین آهنگش رو برای ضیا با نام قایقران می سازه و به فعالیتش در زمینه موسیقی ادامه میده تا وقتی که برادر و خواهرش از انگلستان به ایران می یان و وقتی برادر سیاوش شوق سیاوش رو در موزیک می بینه به سیاوش پیشنهاد میده که به انگلستان کوچ کنه و اونجا تحصیل کنه.
که سیاوش هم این پیشنهاد رو قبول و به انگلستان کوچ می کنه و در اونجا با موسیقی روز آشنا میشه و تحصیل در دانشگاه های معتبر موسیقی رو ادامه میده گویا بعد از مدتی بین سیاوش و برادر و خواهرانش اختلاف پیش میاد. سر همین رفتن تو کفه موسیقی و کلاب و اینجور چیزا و بعد هم مدرکه ساز بندی یا تنظیم موزیک رو از Royal Academy Of Art و بعد گروهی به نام Rebels رو تشکیل میده که در اون سیاوش آهنگای آهسته می خونده و شهرام شب پره آهنگ های تند. ( بهزاد: فکر کنم منظور گروهیه که در ایران تشکیل دادن)
نکات جالب در مورد سیاوش
سیاوش به شدت از سوسک می ترسه، در کلاس پنجم دبستان با کوروش یغمایی دوست صمیمی بوده و بعضی وقت ها هم با هم می زدن و می خوندن! حداکثر تا ۵ سال دیگه به خوانندگی ادامه میده، از غذاهای شیرین خوشش نمیاد، بهترین آهنگش از نظر خودش فصل پاییزیه، سیاوش از رنگ آبی خوشش میاد، به جمع کردن و موزیک گوش دادن علاقه داره و در کامپیوتر همراهش صد و چند گیگ موزیک داره، از موسیقی سنتی خوشش نمیاد، بزرگترین آرزوش بازگشت به ایران، بهش پیشنهاد خواندن آهنگ در جزیره کیش رو دادن اما سیاوش قبول نکرد.
زمستون و بهار و پاییز سیاوش قبل از کنسرت ها این شکلیه. کلاه و لباس پشمی که سرما نخوره. توو کنسرتهاش حداقل دو تا آهنگشو خارج میخونه، یه بار شب قبل از کنسرت دوبی زنگ زد که من مریضم کنسرت منتفیه، فرداش رو صحنه بود و زودتر هم برنامه رو اجرا کرد. دوست نداره بیشتر از ۴۰ دقیقه کنسرت بده. تلفنهاشو جواب نمیده بعد یه دفه بی وقت زنگ میزنه و احوالپرسی میکنه! وقتی آدمو میبینه بقل میکنه و فشار میده و ماچ میکنه. کمتر شده با عسل گیسوئی نباشه!
حدود ۵۰ تا آهنگ قدیمی داره که در جوانی با گیتار زده و ضبط کرده که آهنگ های پاییز و پیچک که توسط ابی بازخونی شدن، سیاوش قمیشی تا به حال ۱۵ آلبوم به بازار داده که عبارتند از:
۱.فرنگیس ۲. حکایت ۳. تاک ۴. خواب بارون ۵. قصه ی گل و تگرگ ۶. شهر خورشید ۷. قصه ی امیر ۸. هوای خانه ۹. قاب شیشه ای ۱۰. شکوفه های کویری ۱۱. حادثه ۱۲. نقاب ۱۳. بی سرزمین تر از باد ۱۴. روزهای بی خاطره ۱۵. غروب تا طلوع ( ریمیکس کارهای قدیمی )، سیاوش قمیشی عاشق بارونه، سیاوش فقط برای سه نفر یک آلبوم کامل آهنگ سازی کرده: ابی، لیلا فروهر و فیروزه.