من امشب خواب را در دیدگانم ره نخواهم داد
من امشب خواب را در دیدگانم ره نخواهم داد
من امشب سینه ام پر نور و در جانم چراغانیست
من امشب هستی ام در انتظار موکب فرداست
شب چشمان من امشب سراپا بی قرار روی خورشید است
چه فردایی چه فردای خیال انگیزو زیبایی تو فردا باز می گردی
دوباره لحظه های سرد و خاموشم
پر از گل خوشه های نور می گردد
وجود بی امید من ز دیدارت سراپا شور می گردد
چه شبهایی که با یادت درون موج غم خود را رها کردم
تو را ای خوب خوب من تمنا از خدا کردم تو فردا باز می گردی
وهمراهت بهار شعرهایم خنده هایم باز می گردد
وعشقت با هزاران شعله سرخش
درون معبد دل اوج می گیرد تو فردا باز می گردی
و من بهر تو می گویم
تمام قصه آن روزهایی را که
دور از شهد چشمانت در دروازه های زندگی را بسته می دیدم
تو فردا باز می گردی
زبانحال امام زمان (عجل الله فرجه الشريف)
من عزادار تو ام جد غريب
گل گلزار تو ام جد غريب
مهدي ام نور خدا روي زمين
محو انوار تو ام جد غريب
پي اجراي وصاياي تو ام
محو گفتار تو ام جد غريب
ساکن کرببلا، کعبه دل
من حرمدار تو ام جد غريب
کار تو کار خدايي است حسين
مانده در کار تو ام جد غريب
کشته امر به معروف شدي
روح افکار تو ام جد غريب
غم مخور کشته علمدارت شد
من علمدار تو ام جد غريب
اشک اگر خشک شود خون گِريم
ياد رخسار تو ام جد غريب
مي دهم پاسخ هل من ناصر
تا ابد يار تو ام جد غريب
اکبرت حيدر تف را کشتند
ياد سردار تو ام جد غريب
مخفي از چشم همه مي گيرم
من عزادار تو ام جد غريب
آه اي دل غمگين، كـه به اين روز فكندت؟
آه اي دل غمگين، كـه به اين روز فكندت؟!
فريـاد كـه از يـاد برفت آن هـمه پندت
اي مرغـك سرگشـته، كداميـن هوسآموز
بي بال و پَرَت ديد و چنيـن بست به بندت؟
اي آهـوي تنهـاي گـريـزانِ پـريشـان
خون ميچكـد از حلقـهي پيچان كمندت
اي جـام بـه هـم ريختـه، صد بار نگفتم:
بـا سنـگـدلان يـار مشـو ميشكننـدت
آه، اي دلِ آزرده، دريـن هستـي كـوتـاه
آتـش بـه سـرم مـيرود، از آه بلنـدت
جـان در صدف شعر، گُهر كردي و گفتـي
صـاحبنظراننـد، پشـيـزي بِـخـرندت
ارزانتـرت از هيـچ گـرفتنـد و گذشتنـد
امـروز ندانـم كه فـروشنـد به چنـدت؟
جـان دادي و درسي به جهـان يـاد گرفتي
ارزانتـر از ايـن، درس محبـت ندهنـدت!
شیطان در کپنهاگ در پاسخ به توهین برخی جراید اروپایی به نبی مکرّم اسلام(ص)
آن شنیدستم که شیطـــــان لعیــــــــن
با خــــودش می گفت یکشب اینچنین:
بسکه شیطان زاد ازجـــور و فســـــاد اینزمــــان
گشته است بازارم کســاد!
اینطرف "بوش" آمده مــــا را رقیب
آن طرفتـــــــــر صهیونیست نانجیب!
جملگی با شیطنت هـای خفـــــــــن!
گشته اند استـــــاد مــن در فوت وفن!
من به خــــــود باید دهم قدری تکان
بگذرم از خیـــــل شیطان زادگــــــان!
رفت و از دجّال خر را قرض کرد!
درگمـــــــان خویش طیّ الارض کرد!
تا خرش را در اروپــــا پارک کرد!
رو به ســـوی کشـــــوردانمارک کرد!
یافت آنجـــا یک گـــــــــروه نابکار!
ظاهراً انســــان ودر باطن حمــــــار!
عـدّه ای گمــــــــــــــراه از روزازل
جملـه "کالاَنعام"..نه..."بَل هُم اَضَـل"!
چونکه شیطان رفت تـــوی جلدشان
یافت آنجــــــــا از رقیبانش نشـــــــان
دید کــــــه یک ساعت از او زودتر
گشته اند آنجــــــــــــا رقیبان مستقر!
یکسوآمریکا و یکســــو صهیونیست
گفت با خود :جز تعامل چــاره نیست!
گفت: یاران بنـــــده را مـــاوا دهید!
در کنار خود مـــــــرا هم جـــا دهید !
من به اِغـــوا وشماهـــا با "کرون" (1)
دین حـــــق را برکنیم از بیــــخ وبن!
پاسخش دادند : بهــر قلــع و قمــع -
آمدی وجمــــــع ما گردید جمـــــــــع!
تا که دین احمــــدی گردد تبــــــاه
جملـــــــه همدستیم اینک یا اَبــــــاه(!)
جلـــــد آن عدّه مقـــــرّ هر سه شد
ازسه شیطان وضعشان آخــر؛سه شد!
فـــــارغ از افعــــــال انسانی شدند
عامـــــــــل افکـــــــــارشیطانی شدند
ذاتشان بی بتــــــّه و بی ریشــه بود
جنسشـــــان لبریز خــــرده شیشه بود!
پخته در ســـر این خیال خـــــــام را
تـــــــــــا بکوبند اینزمـــــــان اسلام را
آن گــــروه نابکـــــــــــــارو اجنبی
جملـــــه رو کردند بر هجــــــــو نبی
از مسلمانـــان بیـــــــــدار وبهــــوش
در زمان آمـــــد بسی بانگ و خروش:
کای خسان! این نور نور سرمدی است
این فروغ شمـــــع شرع احمـدی است
سالش افزون از هزاروچــــار صـد
نارسیده تاکنــــــــــونش چشــــــــــم بد
شمــــــع را خواهید اینک پف کنید؟
ای الهی چون جنــــــــازه پف کنید!!
سوخت گرامروزه زین پف ریشتان
هم بسوزد زآتش حــــــــق ریشه تان!
سوق لعل و"من یزید" خـــاروخس؟
عرصه ی سیمـــــرغ وجولان مگس؟
شب پره بر هـــــــــور هتّـاک آمده!
بـــــــوی شیطــان از"کپنهاک" آمده!
ابلهان! ای ابلهـــــان کلّــــــه پوک!
دست آمریکـــا شما را کرده کــــوک!
داده اسرائیلتــــــان بر کف قلــــــم
ای که دستان شمـــــــا گردد قلـــــــم!
هجمه تان، بر جمله ی ادیان جفاست
"نام احمـــــــــــــد نام جمله انبیاست"
هم زسوی رهــــــرو عیسی شنــــو
هم ز ســــــوی پیروموسی شنـــــــو -
یکصـــــــــدا گویند با بانگ فصیح:
بر شمــــــا نفرین موسی و مسیــــح!
تــــــــا که دستان شما قـــــــوم پلید
بشکنــــــد ای "بولهب" هـــای جدید!
کی جواب ابلهــــان خاموشی است؟
گـــاه پاسخ یک عدد تو گوشی است!
بردهان مشتی و زیر گــوش چک !
نیست گـــــاهی یک دو تیپا هم بدک!
تــــــا که دریابند این اشبـــاح دون
طعم توهین بر نبی ، بی چند وچون
تــــــا بدانند این اراذل یکســـــــره
از سه کیلو ماست میــــــــزان کره(!)
***
بوالفضولا! یک" مَثل" داریم توپ
پُست کــــن آن را به اربـــاب یوروپ
در جراید تـــــا کنند اینگونه چاپ :
مه فشاند نـور وسگ هم هاپ هاپ...!!
در منزلت حضرت زينب (س) زینب
این صبره النساۀ
از کوره راه زخم
دل کرده ریش عشق
مو کرده خوی راه
چشمش دو جام خون
مصداق عالم است
این صبر ناتمام
این شیر بیشه ها
الگوی کربلاست.....