در ازل هر کو به فیض دولت ارزانی بود
تا ابد جام مرادش همدم جانی بود
من همان ساعت که از می خواستم شد توبه کار
گفتم این شاخ ار دهد باری پشیمانی بود
خود گرفتم کافکنم سجاده چون سوسن به دوش
همچو گل بر خرقه رنگ می مسلمانی بود
Printable View
در ازل هر کو به فیض دولت ارزانی بود
تا ابد جام مرادش همدم جانی بود
من همان ساعت که از می خواستم شد توبه کار
گفتم این شاخ ار دهد باری پشیمانی بود
خود گرفتم کافکنم سجاده چون سوسن به دوش
همچو گل بر خرقه رنگ می مسلمانی بود
تو را از خاره چون آتش به تاب است
مرا دل از چه رو هر دم کباب است
نمک در چشم مست تست دایم
روان از چشم من آب از چه باب است
داريه و دمبك مي زنننقل قول:
مي رقصن و مي رقصونن
غنچه خندون مي ريزن
نقل بيابون مي ريزن
هاي مي كشن
هوي مي كشن:
� - شهر جاي ما شد!
عيد مردماس، ديب گله داره
دنيا مال ماس، ديب گله داره
سفيدي پادشاس، ديب گله داره
سياهي رو سياس، ديب گله داره � ...
هم امروز است پنداری که بود آن ماهرو با من
پرستاران به گرد او و او بر طرف جو با من
ز هر در گفتگو میرفت و روی گفتگو با من
درون خیمه مست عشق, من با او و او با من
نمي دانم ولي اين ابر باراني ست ، مي دانم
ببار اي ابر باراني ! ببار اي ابر باراني
شكايت مي كنند از من لبان خشك عطشانم
شما را ، اي گروه تشنگان ! سيراب خواهم كرد
صداي رعد آمد باز ، با فرياد غول آسا
ولي باران نيامد
پس چرا باران نمي آيد ؟
سر آمد روزها با تشنگي بر مردم صحرا
گروه تشنگان در پچ پچ افتادند
آيا اين
همان ابر است كاندر پي هزاران روشني دارد ؟
و آن پير دورگر گفت با لبخند زهر آگين
فضا را تيره مي دارد ، ولي هرگز نمي بارد
ديدي كه حال و روز دلم خوش نيست
تصويري از پرنده و بارانم
خون من است در همه سو جاري
هر شام روي شيشه نرقصانم
*
فرعون خويش باش و خدايي كن
من تا قيامت آسيه مي مانم
ما دو قطب منفی آهن ربا
تو مرا می رانی و من هم تورا
اگر جسمم بسوزی سوته خواهم ..... اگر چشمم بدوزی دوته خواهم
اگر باغم بری تا گل بچینم .... گلی همرنگ و همبوی ته خواهم
ميان مهربانان کی توان گفت
که يار ما چنين گفت و چنان کرد
عدو با جان حافظ آن نکردی
که تير چشم آن ابروکمان کرد
در هجوم ظلمت تردیدها
با تو ام دیگر ز دردی بیم نیست
هست اگر ، جز درد خوشبختی م نیست
این دل تنگ من و این بار نور؟
های و هوی زندگی در قعر گور؟