تا با تو ممكن است دلم سرخ بشكفد
انصاف نيست اگر بي تو زرد بشكند
سلام عزيزان
Printable View
تا با تو ممكن است دلم سرخ بشكفد
انصاف نيست اگر بي تو زرد بشكند
سلام عزيزان
دردا دگر چه مانده از آن شب، شب شگفت
آن شاخه خشك گشته و آن باغ مرده است
با آنكه رفته ئی و مرا برده ئی ز ياد
می خواهمت هنوز و به جان دوست دارمت
تو را ترك گفته ام
و زير آسمان نگونسار كه از جنبش هر پرنده تهي است و
هلالي كدر چونان مرده ماهي سيمگونه
فلسي بر سطح موجش مي گذرد
به باز جست تو برخواستم
تا در پايتخت عطش
در جلوه ئي ديگر
بازت يابم
اي آب روشن!
ترا با معيار عطش مي سنجم
*-*-*
سلام
میشتابند از پی هم بی شکیبب
روزها و هفته ها و ماهها
چشم تو در انتظار نامه ای
خیره میماند به چشم راهها
هر شب فزايد تاب وتب من
واي از شب من واي از شب من
یا من رسانم لب بر لب او
يا او رساند جان بر لب من
استاد عشقم بنشين و بر خوان
درس محبت در مكتب من
رسم دورنگي آيين مانيست
يكرنگ باشد روز و شب من
گفتم رهي را كامشب چه خواهي ؟
گفت آنچه خواهد نوشين لب من
ناگهان ابری برامد و بپوشاند شب را
تیره شد آسمان و ندیدم ماه را
حال من بودم شب
حال من بودم و این تاریکی
باز من بودم و دنیای خموش
باز من بودم قصهء سکوت
و کنون می فهمم که چرا مسکوتم
و چرا هیچ کسی نشناخت این فریادم
من همه فریادم من همه آوازم
در دل فریاد ها چه سکوتی اینجاست....
تو از شراب بوسه من مستی
من سر خوش از شرابم و پيمانه
چشمان من هزار زبان دارد
من ساقيم به محفل سرمستان
تا كی ز درد عشق سخن گوئی
گر بوسه خواهی از لب من، بستان
سلام.شب بخير.عبادات قبول
ننشسته اي بر سرير سپهر
به دست اندرت رشته ي چند و چون ؟
شبي جبه ديگر كن و پوستين
فرود آي از آن بارگاه بلند
رها كرده ي خويشتن را ببين
زمين ديگر آن كودك پاك نيست
پر آلودگيهاست دامان وي
كه خاكش به سر ، گرچه جز خاك نيست
گزارشگران تو گويا دگر
زبانشان فسرده ست ، يا روز و شب
دروغ و دروغ آورندت خبر
كسي ديگر اينجا تو را بنده نيست
درين كهنه محراب تاريك ، بس
فريبنده هست و پرستنده نيست
تو يه کجاوه ي بلور
به سير باغ و راغ ميرفت
دور و ورش گل ريزون
بالاي سرش نور باران
شايد که از طايفه ي جن و پري بود ماهيه
شايد که از اون ماهياي ددري بود ماهيه
شايد که يه خيال تند سرسري بود ماهيه
هرچي که بود
هرچي که بود
علي کوچيکه
محو تماشاش شده بود
واله و شيداش شده بود
دلا مباش چنين هرزه گرد و هرجايی
که هيچ کار ز پيشت بدين هنر نرود
مکن به چشم حقارت نگاه در من مست
که آبروی شريعت بدين قدر نرود
سلام همه