دلتنگ مشو كه دلگشايي آمد
دل نيك نواز با نوايي آمد
غم را چو مگس شكست اكنون پر و بال
كز جانب قاف جان همايي آمد
Printable View
دلتنگ مشو كه دلگشايي آمد
دل نيك نواز با نوايي آمد
غم را چو مگس شكست اكنون پر و بال
كز جانب قاف جان همايي آمد
تا صورت و پیونـــــد جهـــان بود علی بود
تا نقش زمیـــن بود و زمان بود علی بود
شاهی که ولی بود و وصی بود علــــی بود
سلطان سخـــا و کرم و جـــود علی بود
مسجـــــــود ملایک که شد آدم زعلی شـــد
آدم چـو یکی قبلــــه و معبـــــود علی بود
آن معنی قرآن که خــــــدا در همــــه قرآن
کردش صفت عصمت و بستــود علی بود
جبــــــریل که آمــــــد ز بر خالق یکتــــــا
در پیش محمـــد شد و مقصـــود علی بود
آن قلعه گشـــــــــا که در قلعـــه ی خیــــبر
برکند به یک حملـــه و بگشـــود علی بود
عیسی به وجود امد و فی الحال سخن گفت
آن نطق و فصاحت که در او بود علی بود
چنــــــــدان که در آفاق نظــر کردم و دیدم
از روی یقین در همه موجـــــود علی بود
این کفـــــر نباشد سخــــن کفر نه این است
تــا هست علــــی باشد و تا بــود علی بود
سِـــر دو جهان جمله ز پیــــــدا و ز پنهان
شمــــــس الحق تبریز که بنمـــودعلی بود
ديريست كه از خانه خرابان جهانم بر سقف فرو ريخته ام چلچله اي نيست
در حسرت ديدار تو آواره ترينم هر چند كه تا منزل تو فاصله اي نيست
ده دقيقه سكوت به احترام دوستان و نياكانم
غژ و غژ گهواره هاي كهنه و جرينگ جرينگ زنگوله ها
دوست خوب من
وقتي مادري بميرد قسمتي از فرزندانش را با خود زير گل خواهد برد
ما بايد مادرانمان را دوست بداريم
وقتي اخم مي كنند و بي دليل وسايل خانه را به هم مي ريزند
ما بايد بدويم دستشان را بگيريم
تا مبادا كه خداي نكرده تب كرده باشند
مابايد پدرانمان را دوست بداريم
برايشان دمپايي مرغوب بخريم
و وقتي ديديم به نقطه اي خيره مانده اند برايشان يك استكان چاي بريزيم
پدران ‚ پدران ‚ پدرانمان را
ما بايد دوست بداريم
مثل این است که یک پرسش بی پاسخ
بر لب سرد زمان ماسیده است
تند بر می خیزم
تا به دیوار همین لحظه که در آن همه چیز
رنگ لذت دارد آویزم
آنچه می ماند از این جهد به جای
خنده ی لحظه ی پنهان شده از چشمانم
و آنچه بر پیکر او می ماند
نقش انگشتانم
ملک عیش محتشم یارب چرا شد سرنگون
گشت بختش واژگون اقبالش چه شد
اگر چه هيچ گل مرده دوباره زنده نشد اما
بهار در گل شيپوري مدام گرم دميدن بود
چه سرنوشت غم انگيزي كه كرم كوچك ابريشم
تمام عمر قفس مي بافت ولي به فكر پريدن بود
حاجی د بده!!!
***
عوضش تو شهر ما... [ آخ ! نمي دونين پريا!]
در برجا وا مي شن، برده دارا رسوا مي شن
غلوما آزاد مي شن، ويرونه ها آباد مي شن
هر كي كه غصه داره
غمشو زمين ميذاره.
قالي مي شن حصيرا
آزاد مي شن اسيرا.
اسيرا كينه دارن
داس شونو ور مي ميدارن
سيل مي شن: گرگرگر!
تو قلب شب كه بد گله
آتيش بازي چه خوشگله!
هیچ میگویی اسیری داشتم حالش چه شد
خستهی من نیمه جانی داشت احوالش چه شد
هیچ میپرسی که مرغی کز دیاری گاه گاه
میرسید و نامهای میبود بربالش چه شد
هیچ کلک فکر میرانی بر این کان خسته را
جان نالان خود برآمد جسم چون نالش چه شد
در ضمیرت هیچ میگردد که پار افتادهای
مرغ روحش گرد من میگشت امسالش چه شد
پیش چشمت هیچ میگردد که در دشت خیال
آهوی من بود مجنونی به دنبالش چه شد
بی تو سکوت و گریه
بی تو شبا گلایه
با تو سفر به بوسه
منو بگیر از سایه
دلم فقط تو رو میخواد
دلم فقط تو رو میخواد
ای کاش که مال من بشی
دلم فقط تو رو میخواد
ای عشق بی بهونه
ای حرف عاشقونه
برای تو میمیرم
بذار دنیا بدونه
ای لاله بهاری
تو عشق موندگاری
منو بچین از غصه
هر لحظه بیقراری
دلم فقط تو رو میخواد
دلم فقط تو رو میخواد
ای کاش که مال من بشی
دلم فقط تو رو میخواد
از شب نمیهراسم
اگه رویا تو باشی
میرم به جنگ دنیا
اگه از من جدا شی
دلم فقط تو رو میخواد
دلم فقط تو رو میخواد
ای کاش که مال من بشی
دلم فقط تو رو میخواد
دلم فقط تو رو میخواد
دلم فقط تو رو میخواد
ای کاش که مال من بشی
دلم فقط تو رو میخواد
...