در حیرتم از مرام این مردم پست
این قافله زنده کش مرده پرست
تا هست به ذلت ببرندش به جفا
تا مرد به عزت ببرندش سر و دست
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
در حیرتم از مرام این مردم پست
این قافله زنده کش مرده پرست
تا هست به ذلت ببرندش به جفا
تا مرد به عزت ببرندش سر و دست
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
تو را در دلبـــــری دستی تمامست
مرا در بی دلــــی درد و سقامست
بجز با روی خوبـــت عشـــقـــبـازی
حرامست و حرامست و حرامست
همه فانـــی و خوان وحــــــدت تـو
مدامست و مدامست و مدامست
.
.
:40:
پ.ن. مولانا، دیوان شمس ...
سکوت میکنم
تنها به احترام عشق ...
سلام...
يه نزاع دروني دارم... اما ميدونم ميتونم اين نزاع رو با تكيه بر اين شعر پيروز بشم:
با خدا باش پادشاهي كن / بي خدا باش هرچه خواهي كن !!!
نه بسته ام به کَس دل !
نه بسته کَس به من دل..
چو تخته پاره بر موج..
رها.. رها.. رها ..من!
ز من هر آنکه او دور
چو دل به سینه نزدیک!
به من هر آنکه نزدیک
ز او جدآ ..جدآ ..من!
نه چَشم دل به سویی..
نه بآده در سبوویی..
که تَر کنم گلویی به یاد آشنا من!
ستاره ها نهفتم..در آسمان ابری
دلم گرفته ای دوست!
هوای گریه با من..
هوای گریه با من!
دلم گرفته ای دوست...
هوای گریه با من..
نه بسته ام به کَس دل ..
نه بسته کَس به من دل..
از من هر آنکه او دور
چو دل به سینه نزدیک
به من هر آنکه نزدیک
از او جدآ..جدآ..من.. [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
زندگی باید کرد. گاه با یک گل سرخ ، گاه با یک دل تنگ.
گاه باید رویید در پس یک باران ، گاه باید خندید با غمی بی پایان...
همسفره ام خواندی به نان ، در سفره ات نانی نداري
گفتی که دردت را بگو افسوس ! درمانی نداري
گفتی بیا چرخی بزن در وسعت چشمانم امّا ،
در شهر حاصلخیز چشمانت، خیابانی ندیدم
نالیدی و گفتی به من: یک نارفیق نیمه راهی
باشد ولی ای ساده دل ! کو یار ؟ یارانی نداري
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
بعد از او دیگر چه می جویم؟
بعد از او دیگر چه می پایم ؟
اشک سردی تا بیافشانم
گور گرمی تا بیاسایم
...
هر که آمد بار خود را بست و رفت.
ما همان بدبخت و خوار و بی نصیب.
ز آن چه حاصل, جز دروغ و جز دروغ؟
زین چه حاصل, جز فریب جز فریب؟
باز می گویند:فردای دگر
صبر کن تا دیگری پیدا شود.
کاوه ای پیدا نخواهد شد , امید!
کاشکی اسکندری پیدا شود.
رفيقانم ...
رفيقانم...
شدم افتاده بر خاك ... شراره جسم و جانم سوخت از فراق
همه سرگشته از هر كوي و منزل ... ندانم تا چه روزي دل هلاكه !!