تا نپنداری که بعد از چشم خواب آلود تو
تا برفتی خوابم اندر چشم بیدار آمدست
سعدیا گر همتی داری منال از جور یار
تا جهان بودست جور یار بر یار آمدست
Printable View
تا نپنداری که بعد از چشم خواب آلود تو
تا برفتی خوابم اندر چشم بیدار آمدست
سعدیا گر همتی داری منال از جور یار
تا جهان بودست جور یار بر یار آمدست
تو مث یه سر پناهی واسه عابر غریبه
مث چشمای قشنگی كه تو حسرت یه سبیه
چشمه چشمای نازت مث اشك من زلاله
مث زندگی رو ابرا بودنت با من محاله
همچون درخت بادیه سعدی به برق شوق
سوزان و میوه سخنش همچنان ترست
آری خوشست وقت حریفان به بوی عود
وز سوز غافلند که در جان مجمرست
می بده باقی تا مست و خوشدل
به یاران برافشانم عمر باقی
درونم خون شد از نادیدن دوست
الا تسعا لایام الفراقی
دنیا خوشست و مال عزیزست و تن شریف
لیکن رفیق بر همه چیزی مقدمست
تو شادی گذشتمی، بخت سعید رفتمی
تو این هیاهوی غریب، بهونه قشنگمی
گفتی نگو دوست دارم، حرفتو باور ندارم
اشتباه می کنی باز هم اشتباه می کنی باز هم
دوسِت دارم من به خدا، قدر تمام قصه ها
تو رو قسم به عشقمون، یه شب دیگه پیشم بمون
نسیم از جاده های دور آمد
نگاهش كردم و چیزی به من نگفت
تو و هم در انتظار یك بهانه
از این رفتار رنجیدی و رفتی
عجب دریای غمناكی ست این عشق
ببین با سرنوشت من چها كرد
ببخشید بعدی ادامه بده فرصت ویرایش ندارم
دم رفتن کسی گفت سفر بخیر
که واسم غریب و نا شناخته بود
اما اون وقتی رسید که قلب من
همه آرزوهاشو باخته بود
ديگه توک روز شيكسه
دراي قلعه بسّه
اگه تا زوده بلن شين
سوار اسب من شين
مي رسيم به شهر مردم، ببينين: صداش مياد
جينگ و جينگ ريختن زنجير برده هاش مياد.
آره ! زنجيراي گرون، حلقه به حلقه، لابه لا
مي ريزد ز دست و پا.
پوسيده ن، پاره مي شن
ديبا بيچاره ميشن:
سر به جنگل بذارن، جنگلو خارزار مي بينن
سر به صحرا بذارن، كوير و نمكزار مي بينن
عوضش تو شهر ما... [ آخ ! نمي دونين پريا!]
در برجا وا مي شن، برده دارا رسوا مي شن
غلوما آزاد مي شن، ويرونه ها آباد مي شن
هر كي كه غصه داره
غمشو زمين ميذاره.
قالي مي شن حصيرا
آزاد مي شن اسيرا.
اسيرا كينه دارن
داس شونو ور مي ميدارن
سيل مي شن: گرگرگر!
تو قلب شب كه بد گله
آتيش بازي چه خوشگله!
آتيش! آتيش! - چه خوبه!
حالام تنگ غروبه
چيزي به شب نمونده
به سوز تب نمونده،
به جستن و واجستن
تو حوض نقره جستن
الان غلاما وايسادن كه مشعلا رو وردارن
بزنن به جون شب، ظلمتو داغونش كنن
عمو زنجير بافو پالون بزنن وارد ميدونش كنن
به جائي كه شنگولش كنن
سكه يه پولش كنن:
دست همو بچسبن
دور ياور برقصن
� حمومك مورچه داره، بشين و پاشو � در بيارن
� قفل و صندوقچه داره، بشين و پاشو � در بيارن
پريا! بسه ديگه هاي هاي تون
گريه تاون، واي واي تون! � ...
پريا هيچي نگفتن، زار و زار گريه مي كردن پريا
مث ابراي باهار گريه مي كردن پريا ...
احمد شاملو