ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده ایم
از بد حادثه انجا به پناه آمده ایم
رهرو منزل عشقیم وز سر حدّ عدم
تا به اقلیم وجود این همه راه امده ایم
------------
اخه من رفتم تو حالت خلسه دو سه تا شعر گفتم
فکر کردم مرض شاعری داشتی به منم سرایت کرده :biggrin:
Printable View
ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده ایم
از بد حادثه انجا به پناه آمده ایم
رهرو منزل عشقیم وز سر حدّ عدم
تا به اقلیم وجود این همه راه امده ایم
------------
اخه من رفتم تو حالت خلسه دو سه تا شعر گفتم
فکر کردم مرض شاعری داشتی به منم سرایت کرده :biggrin:
میوه های آبرو
آن طرف تر شسته بود
کوزه گر اما نشست
غرق شد در گفتگو
حرف هایش ساده بود
انتظارش هم به جا
گفت : هر کس کوزه اش
می تواند پر شود
با توکل بر خدا
ساکت و بی سر صدا
این مثلا یک قسمت از شعرهای خانم شش بلوکی است
ااا پس بفرست بیاد شعرات را
بعد هم من برم بخوابم دیگه
تو خوابت نمی یاد؟!!!!!!!!
آنانکه خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا بود که گوشۀ چشمی به ما کنند
دردم نهفته به ز طبیبان مدعی
باشد که از خزانۀ غیبم دوا کنند
-------
شعرم قشنگ بود
فقط اگه تکراریه بهم بگو :)
آره منم برم بخوابم تا بیشتر ازین جامعه شعرا رو گند نزدم
شب خوش;)
دگر آن سينهي پر مهر ، آن سد سكندر نيست كه سر بر روي آن بگذاري و درد درون گويي
دو دست كوچكش ، با پنجه هايي گرم و لغزنده
ميان زلف هاي نرم تو بازي نمي گيرد ، پريشانش نمي سازد
هزاران باره هستي را به پاي تو نمي بازد ...
قشنگ بود اما یک ذره اشنا بود شاید یکی ازت دزدیه باشه شعا مثلا حافظ:laughing:
شب خوش
دانی که چنگ و عود چه تقریر می کنند
پنهان خورید باده که تعزیر می کنند
-------
آره این حافظ همه شعراشو از این و اون کش می رفته.
دیگه واقعا شب خوش
( خدافظیمون شده مثله خدافظیه خانوما پشته تلفن)
دستانم می لرزد و پاهایم سست می شود چون تو را می بینم
یادت را عشق است
واین تنها چیزیست که برایم آرام بخش است
مونس شبهای تیره من
و تک ستاره آسمان تنهایی ام
معشوق تو همسايه ي ديوار به ديوار
در باديه سرگشته شما در چه هواييد
گر صورت بي صورت معشوق ببينيد
هم خواجه و هم خانه و هم كعبه شماييد
در اين مقام مجازی بجز پياله مگير
در اين سراچه بازيچه غير عشق مباز
به نيم بوسه دعايی بخر ز اهل دلی
که کيد دشمنت از جان و جسم دارد باز
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
زمين و آسمان را کفر مي گويي000 نمي گويي؟
خداوندا
اگر با مردم آميزي
شتابان در پي روزي
ز پيشاني عرق ريزي
شب آزرده ودل خسته
تهي دست و زبان بسته
به سوي خانه باز آيي
زمين آسمان را کفر مي گويي000 نمي گويي؟
-----------------------
ادامه این شعر که شعر بسیار زیبایی است از کارو به نام [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
اين روزا عادت همه رفتن ودل شكستنه
درد تموم عاشقا پاي كسي نشستنه
اين روزا مشق بچه ها يه صفحه آشفتگيه
گرداي رو آينه فقط غم زندگيه
اين روزا درد عاشقا فقط غم نديدنه
مشكل بي ساتاره ها يه كم ستاره چيدنه
اين زوطا كار گلدونا از شبنمي تر شدنه
آرزوي شقايقا يه شب كبوتر شدنه
اين روا آسمونمون پر از شكسته باليه
جاي نگاه عاشقت باز توي خونه خاليه
اين روزا كار آدما تو انتظار گذاشتنه
---------------------
رامبد این متنه تو امضات کلش همینه؟یا کامل تره؟
هر که ترسد ز ملال انده عشقش نه حلال
سر ما و قدمش يا لب ما و دهنش
شعر حافظ همه بيت الغزل معرفت است
آفرين بر نفس دلکش و لطف سخنش
--------------------------
یا کامل تره ... [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
شدم فسانه به سر گشتگی و ابروی دوست
کشید در خم چوگان خویش چون گویم
بیار می که به فتوی حافظ از دل پاک
غبار زرق به فیض قدح فرو شویم
مائيم ... ما كه طعنه زاهد شنيده ايم
مائيم ... ما كه جامه تقوی دريده ايم
زيرا درون جامه بجز پيكر فريب
زين هاديان راه حقيقت نديده ايم!
مرا به خانه ام ببر
كه شهر ، شهر يار نيست
مرا به خانه ام ببر
ستاره دلنواز نيست
سكوت نعره مي زند
كه شب ، ترانه ساز نيست
مرا به خانه ام ببر
كه عشق در ميانه نيست
مرا به خانه ام ببر
اگر چه خانه ، خانه نيست
می شه یا کامل ترشو واسم بفرستی؟نقل قول:
یا کامل تره ...
------------------
تو نمي فهمي اندوه مرا !
و اندوه تو تنها نگاه و صداي اوست ...
قلبم به پاي تو نشست ،
اما نمي دانست که اين چنين زود و بي محابا شکسته مي شود ؟
قلب بي گناهم چه مي دانست که تو هم اين گونه هستي ؟!!!
اين جهان براي تو پر است از او
و براي من خالي از تو ...
تنها مانده به تو بگويم :
مطمئن باش ، برو
ضربه ات کاري بود و
دل من سخت شکست ...
و تو به من و سادگيم خنديدي ... !
به من و حسي پاک که پر از ياد تو شد ؟!!
در غريبی و فراق و غم دل پير شدم
ساغر می ز کف تازه جوانی به من آر
منکران را هم از اين می دو سه ساغر بچشان
وگر ايشان نستانند روانی به من آر
-------------------------
واسه شدن که میشه اما مشکل اینجاست که یادم رفته از کجا پیداش کردم ... [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
تا اونجا که یادمه یه وبلاگ بید !!!! ... فقط همینو میدونم ... [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
رهايت می کنم
و تا ناکجای قصه ها در سرنوشت گم ميشوم،
امّا عشق تو را به دنبال خواهم داشت
و با خود به قصه ها خواهم برد.
و تو،
آن زمان که به ناکجای قصه زندگيت رسيدی،
فصل عشق مرا خواهی خواند،
و برايم خواهی گريست!!!
---------------
آها فراموشش کن مهم نیست ....
تا معطر کنم از لطف نسيم تو مشام
شمهای از نفحات نفس يار بيار
به وفای تو که خاک ره آن يار عزيز
بی غباری که پديد آيد از اغيار بيار
------------------------------------------
چه شانسی داشته بیدی [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ... همین الان یه نگاه به history مرورگرم انداختم ، وبلاگه بیدش ... [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
پی ام چک وکن .... [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
روزها فکر من اینست و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
-----------
تنکس .....
ما چو داديم دل و ديده به طوفان بلا
گو بيا سيل غم و خانه ز بنياد ببر
زلف چون عنبر خامش که ببويد هيهات
ای دل خام طمع اين سخن از ياد ببر
خواهش [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ریشه در اعماق اقیانوس دارد - شاید -
این گیسو پریشان کرده
بیدِ وحشیِ باران.
یا، نه، دریایی ست گویی، واژگونه، برفراز شهر،
شهرِ سوگواران.
هر زمانی که فرو می بارد از حد بیش
ریشه در من می دواند پرسشی پیگیر، با تشویش:
رنگ این شب های وحشت را
تواند شست آیا از دل یاران؟
چشم ها و چشمه ها خشک اند.
روشنی ها محو در تاریکی دلتنگ،
هم چنان که نام ها در ننگ!
هرچه پیرامون ما غرق تباهی شد.
آه، باران، ای امیدِ جانِ بیداران!
بر پلیدی ها - که ما عمری ست در گرداب آن غرقیم -
آیا، چیره خواهی شد؟
ديروز شيطان را ديدم.
در حوالي ميدان بساطش را پهن كرده بود؛
فريب ميفروخت .
مردم دورش جمع شده بودند،
هياهو ميكردند و هول ميزدند و بيشتر ميخواستند .
توي بساطش همه چيز بود.
غرور، حرص،دروغ و خيانت، جاهطلبي و ....
هر كس چيزي ميخريد و در ازايش چيزي ميداد .
بعضيها تكهاي از قلبشان را ميدادند و بعضي پارهاي از روحشان را .
بعضيها ايمانشان را ميدادند و بعضي آزادگيشان را .
شيطان ميخنديد و دهانش بوي گند جهنم ميداد .
حالم را به هم ميزد .
-------------
چه قدر حالم بدههههههههههههه [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس
کجاست دير مغان و شراب ناب کجا
چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را
سماع وعظ کجا نغمه رباب کجا
خدا بد نده ... [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
از مردمی و سلیمی و مسکینی
وز منصب و از تکبر و خود بینی
بر اتش اگر نشانیم بنشینیم
بر دیده اگر نشانمت ننشینی
اما عشق
همان قصه ی تکراری
دوباره مرا به خاک انداخت
و اما درد
دوباره به دنبال عشق آمد
بر ویرانه ام چنبره زد
و اما غم
ویرانه ام را چراغان کرده است
با فانوس های اشک
و اما دوباره عشق
همین که به پا خیزم
به جستجویش خواهم رفت
همیشه و هنوز...
....
به تو گفته ام که من عاشق این حریف قدرم،
عاشق عشقم!؟
---------------
خدا که بد نمی ده .... بنده هاشن که ...
مبين به سيب زنخدان که چاه در راه است
کجا همیروی ای دل بدين شتاب کجا
بشد که ياد خوشش باد روزگار وصال
خود آن کرشمه کجا رفت و آن عتاب کجا
---------------------------------
هرچی بدبختیه زیر سر این بنده کم عقل بیده [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ... نرو تو فکرش وگرنه دپرس میشیا ... [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
آنچه در نبرد زندگی برنده را از بازنده جدا می کند ...
برنده يا بازنده بودن نيست ؛
بلکه چگونگی برخورد با مشکلات و مسائل زندگی است ؛
يک درخت هر چقدر هم که بزرگ باشد ؛
با يک دانه آغاز می شود ؛
طولانی ترين سفرها با اولين قدم .
-------------
آره می دونم ... باشه [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
من از زبان آب، پرنده، نسیم، ماه
بامردم زمانه سخن ها سروده ام
من، از زبانِ برگ
دردِ درخت را
در زیرِ تازیانۀ بیدادِ برق و باد
در پیش چشمِ مردمِ عالم گشوده ام
من از زبان باران،
غمنامۀ بلند،
بسیار خوانده ام
تا از زبان صبح
نور امید را به شما ارمغان کنم،
شب های بی ستاره
بیدار مانده ام!
...
مرا چشميست خون افشان زدست آن کمان ابرو
جهان بس فتنه خواهد ديد از آن چشم و از آن ابرو
غلام چشم آن ترکم که در خواب خوش مستي
نگارين گلشنش رويست و مشکين سايه بان ابرو
تو کافر دل نمي بندي نقاب زلف و مي ترسم
که محرابم بگرداند غم آن دلستان ابرو
اگرچه مرغ زيرک بود حافظ در هواداري
به تير غمزه صيدش کرد چشم آن کمان ابرو
غلام چشم آن ترکم که در خواب خوش مستي
نگارين گلشنش رويست و مشکين سايه بان ابرو
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
***
راستش رو بخاید من فقط این شکلی بلدم همدردی کنم(زیاد حرف زدن بلد نیستم)
وای از این افسردگان، فریادِ اهلِ درد کو؟
نالۀ مستانۀ دلهای پرورد کو؟
ماه مهرآیین که میرد باده با رندان کجاست
بادِ مشکین دم که بوی عشق می آورد کو؟
در بیابان جنون سرگشته ام چون گردباد
همرهی باید مرا، مجنون صحرا گرد کو؟
بعد مرگم، می کشان گویند در میخانه ها:
آن سیه مستی که خم ها را تهی می کرد کو؟
پیش امواج حوادث، پایداری سهل نیست
مرد باید تا نیندیشد ز طوفان، مرد کو؟
دردمندان را دلی چون شمع می باید، رهی
گرنه ای بی درد، اشک گرم و آه سرد کو؟
---------
محمد آقا ممنون منم خیلی حالم گرفته بود.
کلی حال کردم.:)
ور جادویی نماید بندد زبان مردم
تو چون عصای موسی بگشا برو زبانها
عاشق خموش خوشتر دریا به جوش خوشتر
چون آینهست خوشتر در خامشی بیانها
مولوی
آن لاله نامِ لاله فروش، از دو زلف خود
بر ماه و زهره غالیه پوشی کند همی
بی زر چو پا نهی به دکانش کند خروش
ور زر دهی چو غنچه خموشی کند همی
گر خویشتن به سیم فروشند عجب مدار
کان سیم چهره ( لاله) فروشی کند همی
يک شب آتش در نيستاني فتاد
سوخت چون اشکي که بر جاني فتاد
شعله تا سرگرم کار خويش شد
هر نيي شمع مزار خويش شد
شعله تا سرگرم کار خويش شد
هر نيي شمع مزار خويش شد
ني به آتش گفت:
کين آشوب چيست؟
مر تو را زين سوختن مطلوب چيست؟
گفت آتش بي سبب نفروختم
دعوي بي معنيت را سوختم
زانکه مي گفتي نيم با صد نمود
همچنان در بند خود بودي که بود
مرد را دردي اگر باشد خوش است
درد بي دردي علاجش آتش است
درد بي دردي علاجشآتش است
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
تنهایی و تاریکی آغاز کدورتهاست
خوش وقت سحر خیزان وان صبح و صفا دریا
بردار و ببر دریا این پیکر بی جان را
در سینه گردابی بسپار و بیا دریا
تورا صبا و مرا آب دیده شد غماز
وگرنه عاشق ومعشوق رازدارانند
-------------------------------------------
در گذرگاه زندگی
با قطاری از آرزوهای زيبا
به سوی ميعادگاه در حرکتم
و رويش جوانه ها
بذر اميد را در دلم می کارد
که با اشک الماس نمايم
آبياريش خواهم نمود
و شبنم نقره ای را صبحگاهان از روی گونه هايم
به کمک خورشيد فروزان جمع خواهم نمود .
سلام
.........
دريا ، صبور وسنگين
مي خواند و مي نوشت
"... من خواب نيستم !
خاموش اگر نشستم ،
مرداب نيستم !
روزي كه برخروشم و زنجير بگسلم
روشن شود كه آتشم و آب نيستم !"
...
مردم ما به همديگه فقط زود عادت مي كنن
حقا كه بي وفايي رو خوبم رعايت ميكنن
درسته كه اينجا همه پاييزا رو دوست ندارن
پاييز كه از راه برسه پا روي برگاش مي ذارن
اما شايد تو زندگي يه
بغض خيس و كال دارن
چند تا غم و يه غصه و آرزوي محال دارن
--------------
سلام عزیزه دلم دلم واست یه کوچولو شده بود [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] قربونت بشم [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
نصيحت گوش کن جانا که از جان دوستتر دارند
جوانان سعادتمند پند پير دانا را
حديث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جو
که کس نگشود و نگشايد به حکمت اين معما را
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
آدما از آدما زود سير ميشن
آدما از عشق هم دلگير ميشن
آدما رو عشقشون پا ميذارن
آدما آدمو تنها ميذارن
منو ديگه نميخواي خوب ميدونم
تو کتاب دلت اينو ميخونم
منو ديگه نميخواي خوب ميدونم
تو کتاب دلت اينو ميخونم
يادته اون عشق رسوا يادته
اون همه ديوونگي ها يادته
تو ميگفتي که گناه مقدسه
اول و آخر هر عشق هوسه
آدما آي آدماي روزگار
چي ميمونه از شماها يادگار
آدما آي آدماي روزگار
چي ميمونه از شماها يادگار
ديگه از بگو مگو خسته شدم
من از اون قلب دو رو خسته شدم
نميخواي بموني توي اين خونه
چشم تو دنبال چشماي اونه
همه حرفاي تو يک بهونه س
اون جهنمي که ميگن اين خونه س
همه حرفاي تو يک بهونه س
اون جهنمي که ميگن اين خونه س
__________________