اره بازم خوبیش این بود که دال نبود !!!نقل قول:
عوضش ((ت)) داشت
گذشته از شوخي......يعني همه شعر هاي اين تاپيكو حفظ كردي؟
کمی تا قسمتی
.......
توي يک جنگل تن خيس کبود
يه پرنده، آشيونه ساخته بود
خون داغ عشق خورشيد تو پرش
جنگل بزرگ خورشيد، رو سرش؛
تو هواي آفتابي، رو درختا مي پريد
تنشو به جنگل روشن خورشيد، مي کشيد؛
تا يه روز ابراي سنگين اومدند،
دنياي قشنگشو، به هم زدند،
هر چي صبر کرد اسمون آبي نشد
ابرا موندند، هوا آفتابي نشد
بس خورشيدشو توي زندون سرد ابرا ديد
يه دفعه ديوونه شد، از توي جنگل، پرکشيد
زندگي شو توي جنگل جا گذاشت،
رفت و رفت ابرا را زير پا گذاشت
رفت و عاقبت به خورشيدش رسيد
اما خورشيد به تنش آتيش کشيد
اگه خورشيد يکي تو اسمونه،
مرغ عاشق، رو زمين فراوونه؛
روزي يکي به بالا چشم مي دوزه
مي ره با اين که مي دونه مي سوزه
من همون پرنده هستم
که يه روز خورشيد و ديد
اسم من يه قصه شد،
اين قصه را دنيا شنيد.