هر موی من از عشقت بیت و غزلی گشته
هر عضو من از ذوقت خم عسلی گشته
خورشید حمل رویت دریای عسل خویت
هر ذره ز خورشیدت صاحب عملی گشته
این دل ز هوای تو دل را به هوا داده
وین جان ز لقای تو برج حملی گشته
Printable View
هر موی من از عشقت بیت و غزلی گشته
هر عضو من از ذوقت خم عسلی گشته
خورشید حمل رویت دریای عسل خویت
هر ذره ز خورشیدت صاحب عملی گشته
این دل ز هوای تو دل را به هوا داده
وین جان ز لقای تو برج حملی گشته
هر دم ميان پنجه من لرزد
انگشتهاي لاغر و تبدارش
من ناله ميكنم كه خداوندا
جانم بگير و كم بده آزارش
گاهي ميان وحشت تنهايي
پرسم ز خود كه چيست سرانجامش
اشكم به روي گونه فرو غلطد
چون بشنوم ز ناله خود نامش
فروغ فرخزاد
شاخه ها دست بر آورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
گاه گاهی برهنه می شود
تنپوشی جز کلمات نمی یابد
زمان
بادی است که از سمت مرگ می وزد
دریا با تموج همواره اش
به او آموخت
از خویشتن به درآید
تا در خود بپاید
گذشته دریاچه ای است با یک شناگر:
خاطره
درخت، زنانگی باد است
باد آموزگار سکوت است
گرچه خود از گفتن باز نمی ایستد!
درخت دوست دارد ترانه هایی بخواند
که باد هرگز نشنیده است.
اینکه رازی نداشته باشی، خود رازی است!
به نظرم
خیانت کلمات به یکدیگر
از وفاداری سنگها بهتر است!
آب ، کودکی ابر است!
کم پیش می آید که دریا ترانه بخواند
او را برای دست افشانی آفریده اند!
می گویند: تقلید کاری ندارد
ای کاش می توانستم دریا را تقلید کنم!
مهرهی افعی است آن لب زهر افعی باک نیست
ای گوزن آسا نه من زنده به تریاک توام
گفت هجرت تلخ وانگه خوشدلی آن من است
من به داغ این حدیث از خوی بیباک توام
من آن شاعر سينه بدريده هستم
كه عشق خود از مرگ مي آفريدم !
چه سازم ! شرنگ فنا شد به كامم
ز شاخ حقيقت هر چه چيدم!
ولي ناخلف باشم ار ديده باشي
كه باري سر انگشت حسرت گزيدم !
مست بودم، مستِ عشق و ناز
مردي آمد قلبِ سنگم را رُبود
بَسكه رنجم داد و لذت دادمش
ترك او كردم ، چه مي دانم كه بود
دیدید که موجی به پر قو بزند
بردارد و با خود به هر سو بزند
سخت است ولی باور این حادثه که
یک ببر به یک غزال زانو بزند
سلام
بزار ما هم یه بار فیض ببریم از امضاتون:دی
در انتظار خوابم و صد افسوس
خوابم به چشم باز نمیاید
اندوهگین و غمزده می گویم
شاید ز روی ناز نمی اید
چون سایه گشته خواب و نمی افتد
در دامهای روشن چشمانم
می خواند آن نهفته نامعلوم
در ضربه های نبض پریشانم
واسه همين سوء استفاده ها وجعل امضاهاست كه من هيچوقت امضا نميذارم
من رسیدم به لب جوی وفا
دیدم آن جا صنمی روح فزا
سپه او همه خورشیدپرست
همچو خورشید همه بیسر و پا
بشنو از آیت قرآن مجید
گر تو باور نکنی قول مرا