"چرا گریه کردی؟"
دلم میخواست کسی میپرسید
نیل باز میشد
از میان آتش
کورها را شفا میدادم
بدون ده فرمان
آخر هفته
دسته جمعی
میرفتیم ماداگاسکار
برنزه میشدیم
Printable View
"چرا گریه کردی؟"
دلم میخواست کسی میپرسید
نیل باز میشد
از میان آتش
کورها را شفا میدادم
بدون ده فرمان
آخر هفته
دسته جمعی
میرفتیم ماداگاسکار
برنزه میشدیم
بي تو مهتاب شبي باز از آن کوچه گذشتم/ همه تن چشم شدم خيره بدنبال تو گشتم/ شوق ديدار تو لبريز شد از جام وجودم/ شدم آن عاشق ديوانه که بودم/ در نهانخانه جانم گل ياد تو درخشيد/ باغ صد خاطره خنديد/ عطر صد خاطره پيچيد/ يادم آيد که شبي با هم از آن کوچه گذشتيم/ پر گشوديم و در آن خلوت دلخواسته گشتيم/ ساعتي بر لب آن جوي نشستيم/ تو همه راز جهان ريخته در چشم سياهت/ من همه محو تماشاي نگاهت/ آسمان صاف و شب آرام/ بخت خندان و زمان رام/خوشه ماه فرو ريخته در آب/ شاخه ها دست برآورده به مهتاب/ شب و صحرا وگل و سنگ/ همه دل داده به آواز شباهنگ/ يادم آيد تو به من گفتي: از اين عشق حذر کن/ لحظه اي چند بر اين آب نظر کن/ آب آيينه عشق گذران است/ تو که امروز نگاهت به نگاهي نگران است/ باش فردا که دلت با دگران است/ تا فراموش کني چندي از اين شهر سفر کن/ با تو گفتم حذر از عشق ندانم/ سفر از پيش تو هرگز نتوانم، نتوانم/ روز اول که دل من به تمناي تو پر زد/ چون کبوتر لب بام تو نشستم/ تو به من سنگ زدي/ من نه رميدم نه گسستم/ باز گفتم که تو صيادي و من آهوي دشتم/ تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم/ حذر از عشق ندانم، سفر از پيش تو هرگز نتوانم/اشکي از شاخه فرو ريخت/ مرغ شب ناله تلخي زد و بگريخت/ اشک در چشم تو لرزيد/ ماه بر عشق تو خنديد/ يادم آيد که دگر از تو جوابي نشنيدم/ پاي در دامن اندوه کشيدم/ نگسستم، نرميدم/ رفت در ظلمت غم آن شب و شب هاي دگر هم/ نگرفتي دگر از عاشق آزرده خبر هم/ نکني ديگر از آن کوچه گذر هم/ بي تو اما به چه حالي من از آن کوچه گذشتم ...
مجوش ای فرومایه گر من تو را [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] به شوخی گل هجو بر سر زدم
تو را تا ز گمنامی آرم برون [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] به نام تو این سکه بر زر زدم
نه از کین به روی تو تیغ آختم [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] نه از دشمنی بر تو خنجر زدم
به طبع آزمایی هجا گفتمت [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] پی امتحان تیغ بر خر زدم
من میان دل و احساسم پل زده بودم!
تا به دشت خاطره ها
باورها
به آن سبزترین دشت زمین
به همان کلبهء خوشبختی ما
سر بزنم.
من همان بودم که بهر قطره ای اشک
چه غو غا می کردم
من همان بودم که....
آه از دست تو ای چرخ بازیگر!
آه از دست تو ای تقدیر!
روز شفافیتی است استوار
گرفتار
در لق لقه میان رفتن و ماندن
همه ظفره امیز است انچه از روز به چشم می اید
افق در دسترس است و لمس پذیر
همه چیزی در سایه نامهای خود ارمیده است
تا رنگ مهر از رخ روشن گرفتهام
بیرنگ او ببین که چه شیون گرفتهام
دریای من غذای دل تنگ من شدست
دریای کشتیی که به سوزن گرفتهام
آهن دلا دلم ز فراق تو بشکند
کو را به دست صبر در آهن گرفتهام
یک روز دامن تو بگیرم که چند شب
در تو به اشک خویش به دامن گرفتهام
مي خور كه شيخ و حافظ و محتسب...........چون نيك بنگري همه تزوير ميكنند
دانی ای ناله که در دل ز چه تاثیر نکردی؟
رخنه بر سنگ محال است تو تقصیر نکردی
یکی به قصد من از ابروان کشیده کمان ---------------- یکی چو چشم خود از گوشهها گشوده کمین
نگاه کن به درخت
هزار شاخه ، چو آغوش-باز کرده به شوق-
که آسمان را ، مانند جان به بر گیرد.
ولی دریغ که ابراز عشق را ، با او
به صد هزار زبانش که هست، نتواند.
خموش می ماند.