موی سپید، آیتِ پیری ست در جهان
گوشِ تو از سپیدی مو شکوه ها شنید
لیکن سیاه روزیِ من بین که بر سرم
مویی به جا نماند که پیری کند سپید
Printable View
موی سپید، آیتِ پیری ست در جهان
گوشِ تو از سپیدی مو شکوه ها شنید
لیکن سیاه روزیِ من بین که بر سرم
مویی به جا نماند که پیری کند سپید
در لباس هايي با زمينه ي خاكستري
در كفش هاي ساده ي ساييده
در راه راه خطوط پيشاني
گربه ها كه خوابيده اند مي روي
و در غياب تو مصرف مي شوم
روزي از پس روزي
در لباس هايي با زمينه ي مشكي
و گل بوته هاي وحشي پژمرده
كه بوي شير مي دهند و گريه ي نوزادي
گربه ها كه خوابيده اند
بر مي گردي
و غرق مي شوي
در آرامشي خاموش
شب اول قبر
روز اول قبر
چشم شيشه اي من
نفس هاي ممتد
كفني آميخته با درد
شب اول قبر
فصل سرد يك كابوس
خاموش شدن در خود
در دل تاريك گور
شب اول قبر
زير خاك مرطوب
بغض يك مرد
شب پر از سكوت
ساعت ا ول قبر
رنج دروني من
روزهاي بي رويا
ساعتي اندوهبار
شب اول قبر
بوي مرده اي در گور
نعش مرده اي بي سر
بوي خاطره اي بد بوي
هر لحظه كابوس...
هر ثانيه درد ...
انديشه هاي راكد مغز من
كرختي و رخوت تن من
ساعت ترديد !
ترديد ميان ماندن و رفتن .
در حوالي گورم
زمزمه سكوت را مي شنوم
سكوت را برقلم جاري مي كنم
شعرم را مي كشم !
ترانه را مي كشم !
احساسم را مي كشم !
شعر ناتمام .
...
مثل پرواز پرستـــــــــــوهای عاشـــــق ، بی قــــــــرار
تا خلـــــــوص همزبـــــــــانی های دل ، هجرت کنی
با سِرِشک دیدگـــــــانت ، قطره قطـره ، بی صـــــــدا
برکه خشکیـــــــده را ، دریــــــــا ی بـی وسعت کنی
کاشکی تا ســــــــایه های خستــه همســـــــــــــایه را
درکنــــــارِ سایبــــــان ِکلبــــــــه ات ، دعــوت کنی
یوسف عزیزم رفت ای برادران رحمی
کز غمش عجب بینم حال پیر کنعانی
یه توپ دارم قلقلیه سرخ و سفید آبیه
میزنم زمین هوا میره نمیدونی تا کجا میره
(ه) بده عزیزم
به این تاپیک پایینی هم اصلا توجه نکنید
دوست عزیز اگه فکرمیکنی خیلی بامزه ای باید بگم که سخت در اشتباهی
کی از تو نظر خواست
من در جواب شعر قبلی گفتم
هر وقت گفتن ........... تو حرف بزن باشه
اصلا کی میگه وسط مشاعره ی ما مزاحم بشی
حالا من (ي) بدم يا (د) :rolleye: يكي تكليف مارو مشخص كنه:blush:
شما ه بده عزیزم:) :cool:
به اون میگن پست نه تاپیک [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]نقل قول:
می خندی................باید بجویش
براي تموم كردن بجث بالايي ها
همه شب در آن اميدم كه ببينم از تو روييي
چه شود تو را كه من هم برسم به آرزوي
ي بده عزيز
یا رب این بچه ترکان چه دلیرند بخون
که به تیر مژه هر لحظه شکاری گیرند
د بده جیگر
در زمين زبان حق بريده اند
حق زبان تازيانه است
وانكه با تو صادقانه درد دل كند
هاي هاي گريه ي شبانه است
اي ستاره! اي ستاره ي غريب!
ما اگر ز خاطر خدا نرفته ايم
پس چرا به داد ما نمي رسد؟!
ما صداي گريه مان به آسمان رسيد
از خدا چرا صدا نمي رسد؟!
دارم امید عاطفتی از جناب دوست
کردم جنایتی و امیدم به عفو اوست
دانم که بگذرد ز سر جرم من که او
گرچه پری وشست ولیکن فرشته خوست
چندان گریستیم که هر کس که بر گذشت
در اشک ما چو دید روان گفت کاین چه جوست
هیچست آن دهان که نیابیم ازو نشان
مویست ان میان و ندانم که آن چه موست
دارم عجب ز نقش خیالش که چون رفت
از دیده ام که دم به دمش کار شست و شوست
بی گفت و گوی زلف تو دل را همی کشد
با زلف دلکش تو کرا روی گفت و گوست
عمریست تا زلف تو بویی شنیده ام
زان بوی در مشام دل من هنوز بوست
حافظ بدست حال پریشان تو ولی
بر بوی زلف یار پریشانیت نکوست
ترسم که صرفهای نبرد روز بازخواست
نان حلال شيخ ز آب حرام ما
حافظ ز ديده دانه اشکی همیفشان
باشد که مرغ وصل کند قصد دام ما
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ای که پس از هلاکِ من، پای نهی به خاک من
از دلِ خاک بشنوی، نالۀ دردناک من
نمی دانم نهال نورس عشق
چه میزان از خون دل را
بهر میوه کال عشق
تباه خواهد کرد
تا مگر در شعری یا در گوشه ای دور افتاده
نغمه ای سوزناک از انعکاس واژه ها
در دل سوخته پدید آید
و زیب دفتر عشاق شکست خورده گردد.
نمی دانم!!!!
نمی دانم !!
نمی دانم!
ـــــــــــــــــ
اینویزبلی اقا امیر !!!!!!!!!!!!
میان خانۀ ویرانۀ جوانی من،
به هر طرف نگرم جای پای حرمان است
زبان گشوده شکاف شکنجه های فراق:
در آرزوی کسی سوختن نه آسان است!
---------
سلام
آره ؛ چطور مگه؟
تو مادر بی خوابی من کودک بی آرام
لالایی خود سر کن از بهر خدا دریا
دور از خس و خاکم کن موجی زن و پاکم کن
وین قصه مگو با کس کی بود و کجا دریا
ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــ
خوب اخه هیچ وقت نبودی
ای دل، اینجا دگر جای ما نیست
با غمِ ما کسی آشنا نیست.
ای بلاکش، چه جویی چه خواهی؟
در دیاری که رسمِ وفا نیست،
مهربانی ندارد خریدار،
عشق و حسن و هنر را بها نیست
هر چه بینی فریب است و نیرنگ
روی دل ها به سوی خدا نیست
...
---------
یه هفته است
تو كجايي ؟ من خوشم ؟ گفتم : خوشي
خوب صورت ، خوب سيرت ، دلكشي
به به از كردار و رفتار خوشت
به به از اين جلوه هاي دلكشت
بي تو يك لحظه نخواهم زندگي
خير بيني ، باش در پايندگي
باز آي و ره نما ، در پيش رو
كه منم آماده و مفتون تو
ـــــــــــــــــــ
چرا نکنه ما اذیتت کردیم !!!!!!!!!!!! ایا ؟
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] khosh hal mishim shoma ro inja bebinim .. va be doostaton inja ro moarefi konid
وصال او ز عمر جاودان به
خداوندا مرا آن ده که آن به
------
شما نه ولی تو سه تا پسر بی تربیت
هی مزاحمم میشن :biggrin:
نه همینجوری :)
هيچ كس ويرانيم را حس نكرد
وسعت تنهائيم را حس نكرد
در میان خنده های تلخ من
گريه پنهانيم را حس نكرد
در هجوم لحظه های بی کسی
درد بي كس ماندنم را حس نكرد
آنکه با اغاز من مانوس بود
لحظه پايانيم را حس نكرد....
در جامِ فلک، بادۀ بی دردِ سری نیست
تا ما به تمنا، لبِ خاموش گشاییم
در دامنِ این بحرِ فروزان، گهری نیست
چون موج، به امیدِ که آغوش گشاییم؟
می گفت : ای دوست ما را مترسان ز دشمن
ترسی ندارد سری که بریده ست
آخر مگر نه ، مگر نه
در کوچه ی عاشقان گشته ام من ؟
و آنگاه خاموش می ماند یا آه می زد
با جرعه و جامهای پیاپی
من سایه ام را چو خود مست کردم
همراه آن لحظه های گریزان
از کوچه پسکوچه ها بازگشتم
با سایه ی خسته و مستم ، افتان و خیزان
مستیم ، مسیتم ، مستیم
مستیم و دانیم هستیم
ای همچو من بر زمین اوفتاده
برخیز ، شب دیر گاهست ، برخیز
دیگر نه دست و نه دیوار
دیگر نه دیوار نه دست
دیگر نه پای و نه رفتار
تنها تویی با من ای خوبتر تکیه گاهم
چشمم ، چراغم ، پناهم
من بی تو از خود نشانی نبینم
تنهاتر از هر چه تنها
همداستانی نبینم
با من بمان ای تو خوب ، ای بیگانه
برخیز ، برخیز ، برخیز
با من بیا ای تو از خود گریزان
من بی تو گم می کنم راه خانه
با من سخن سر کن ای سکت پرفسانه
ایینه بی کرانه
می ترسم ای سایه می ترسم ای دوست
می پرسم آخر بگو تا بدانم
نفرین و خشم کدامین سگ صرعی مست
این ظلمت غرق خون و لجن را
چونین پر از هول و تشویش کرده ست ؟
ایکاش می شد بدانیم
ناگه غروب کدامین ستاره
ژرفای شب را چنین بیش کرده ست ؟
هشدار ای سایه ره تیره تر شد
دیگر نه دست و نه دیوار
دیگر نه دیوار نه دوست
دیگر به من تکیه کن ، ای من ، ای دوست ، اما
هشدار کاینسو کمینگاه وحشت
و آنسو هیولای هول است
وز هیچیک هیچ مهری نه بر ما
ای سایه ، ناگه دلم ریخت ، افسرد
ایکاش می شد بدانیم
نا گه کدامین ستاره فرومرد ؟
...
دره ها دلتنگ
راه ها چشم انتظار كارواني با صداي زنگ
بر نمي شد گر ز بام كلبه هاي دودي
يا كه سوسوي چراغي گر پيامي مان نمي آورد
رد پا ها گر نمي افتاد روي جاده هاي لغزان
ما چه مي كرديم در كولاك دل آشفته دمسرد ؟
آنك آنك كلبه اي روشن
روي تپه روبروي من
در گشودندم
مهرباني ها نمودندم
زود دانستم كه دور از داستان خشم برف و سوز
در كنار شعله آتش
قصه مي گويد براي بچه هاي خود عمو نوروز
زان طره پرپيچ و خم سهل است اگر بينم ستم
از بند و زنجيرش چه غم هر کس که عياری کند
شد لشکر غم بی عدد از بخت میخواهم مدد
تا فخر دين عبدالصمد باشد که غمخواری کند
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
به كجا چنين شتابان ؟
گون از نسيم پرسيد
دل من گرفته زينجا
هوس سفر نداري
ز غبار اين بيابان ؟
همه آرزويم اما
چه كنم كه بسته پايم
به كجا چنين شتابان ؟
به هر آن كجا كه باشد به جز اين سرا سرايم
سفرت به خير ! اما تو دوستي خدا را
چو ازين كوير وحشت به سلامتي گذشتي
به شكوفه ها به باران
برسان سلام ما را
سلام دوستان (مخصوصا این نفر اخری!!!)
ايران اي سراي اميد
بر بامت سپيده دميد
بنگر کزين ره پر خون
خورشيدي خجسته رسيد
اگر چه دلها پر خون است
شکوه شادي افزون است
سپيدهء ما گلگون است، واي گلگون است
که دست دشمن در خون است
اي ايران! غمت مرساد!
جاويدان شکوه تو باد!
راه ما، راه حق، راه بهروزي است
اتحاد، اتحاد، رمز پيروزي است
صلح و آزادي، جاودانه بر همه جهان خوش باد
يادگار خون عاشقان، اي بهار
اي بهار تازه جاودان در اين چمن شکفته باش
سلام اقا محمد
حال شما ؟
ـــــــــــــــــــــــــ ـــ
شنيدم که چون قوي زيبا بميرد
فريبنده زاد و فريبا بميرد
شب مرگ تنها نشيند به موجي
رود گوشه اي دور و تنها بميرد
در آن گوشه چندان غزل خواند آن شب
که خود در ميان غزلها بميرد
گروهي برآنند که اين مرغ شيدا
کجا عاشقي کرد، آنجا بميرد
من اين نکته گيرم که باور نکردم
نديدم که قويي به صحرا بميرد
چو روزي ز آغوش دريا برآمد
شبي هم در آغوش دريا بميرد
تو درياي من بودي آغوش وا کن
که مي خواهد اين قوي زيبا بميرد
مرسی ممنون
شما چطورید؟
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
---
دلا ديدي که خورشيد از شب سرد
چو آتش سر ز خاکستر برآورد
زمين و آسمان گلرنگ و گلگون
جهان دشت شقايق گشت ازين خون
نگر تا اين شب خونين سحر کرد
چه خنجرها که از دلها گذر کرد
ممنون
بی خودی نیست که شدی کاربر فعال انجمن موسیقی
ایول بابا
ــــــــــــــــــ
در مرگ ِ من نماز وحشت بخوان
- اگر خود دچار ِ اين مراسم ِ اجباري! -
كه مرگ ِ من پايان ِ جهان است!
عبور ِ پرستو از پهنه ي تقويم!
سقوط ِ واپسين ِ برگ از پيچك ِ دُگم ترين ديوار...
بر لبانم گل ِ سرخي بگذار
تا طعم بوسه هاي تو با من باشد،
آن دَم كه اُستوار
از جاده هاي تَقته ي دوزخ مي گذرم!
مرغِ خونینِ ترانه را مانم
صیدِ بی آب و دانه را مانم
آتشینم، ولیک بی اثرم
نالۀ عاشقانه را مانم
نه سرانجامی و نه آرامی
مرغِ بی آشیانه را مانم
هدفِ تیرِ فتنه ام همه عمر
پای بر جا، نشانه را مانم
با کَسم در زمانه الفت نیست
که نه اهل زمانه را مانم
خاکساری بلند قدرم کرد
خاکِ آن استانه را مانم
بگذرم زین کبود خیمه، رهی
تیرِ آه شبانه را مانم
منتظر ..روزی ..ساعتی ..دقیقه ای ..ثانیه ای ...
کسی بیاید و بگوید :
خانم ! شما را از تمام این حوالی سراغ گرفتم آیا این چشمان شما نیست که در نگاهم جا گذاشته اید ؟
اما نه ..نه ..نه .. نمی خواهم ..هیچ کس را نمی خواهم که جهان دروغی بیش نیست ...
انتظار را دوست ندارم ..
تلخ است
سخت است
کشنده است
حتی از مرگ هم طولانی تر ..
ولی ..
مرگ را دوست دارم ..
من آزرده دل را، کس گره از کار نگشاید
مگر ای اشک غم امشب تو از دل عقده بگشایی
یاد از ان سگ که درون نگهش
یک جهان مهر و وفا پنهان داشت
در شب سرد زمستان در کنار کوچه
چه غمین ناله خود سر می داد
و چه غمگین روزی
کودکان سنگ به دست چوب به دست در پی او
او دوان ناله کنان زوزه کشان
و چه نفرت آور خنده ها بود که بر لبها بود
دل تو را دادم چو دیدم رویِ تو
کز همه خوبان پسندیدم تو را
دل فریبانِ جهان را یک یه یک
دیدم و از خمله بگزیدن تو را
گر جفا راندی نکردم شکوه ای
ور خطا کردی نپرسیدم تو را
خونِ من خوردی و بخشودم گنه
جان طلب کردی و بخشیدم تو را
رفتی و آخر شکستی عهد خویش
کاش از اول نمی دیدم تو را