دوستان شرح پریشانی من گوش کنید
قصه بی سر و سامانی من گوش کنید...
Printable View
دوستان شرح پریشانی من گوش کنید
قصه بی سر و سامانی من گوش کنید...
در دو چشمش گناه مي خنديد
بر رخش نور ماه ميخنديد
در گذرگاه آن لبان خموش
شعله اي بي پناه مي خنديد
دیدید که موجی به پر قو بزند
بردارد و با خود به هر سو بزند
سخت است ولی باور این حادثه که
یک ببر به یک غزال زانو بزند
دوران جهان بی می و ساقی هیچ است
بی زمزمـه نـای عـراقی هیـچ است
هر چند در احــوال جــهان می نگرم
حاصل همه عشرت است و باقی هیچ است
تو قصه مهاجرت غم ز شهر عشق
تو ماندنی ترین گل خوشبوی میخکی
تنها تو بال عاطفه را ناز ی کنی
تو مهربان ترین گل زیبای پیچکی
تب می کند بدون تو احساس پک عشق
جز تو چه کس نگاه مرا ناز میکند
جز تو چه کس نگاه مرا ناز میکند
دلا شب ها نمينالي به زاري
سر راحت به بالين ميگذاري
تو صاحب درد بودي ناله سر کن
خبر از درد بي دردي نداري
------------
به به ميبينم واقعا جمع عارف مسکلا به آدم روحيه ميده ... بوي ايران يو اشتباهي اينجا نيمدي :دی
يكروز بلند آفتابي
در آبي بيكران دريا
امواج ترا به من رساندند
امواج ترا بار تنها
چشمان تو رنگ آب بودند
آن دم كه ترا در آب ديدم
در غربت آن جهان بي شكل
گويي كه ترا بخواب ديدم
مه مي پرسند :
چيست در زمزمه ي مبهم اب ؟
چيست در همهمه ي دلکش برگ ؟
چيست در بازي ان ابر سپيد ،
روي اين ابي ارام بلند
که تو را مي برد اينگونه به اعماق خيال ؟
چيست در خلوت خاموش کبوترها ؟
چيست در کوشش بي حاصل موج ؟
چيست در خنده ي جام ؟
که تو چندين ساعت ،
مات و مبهوت به ان مي نگري !؟
- نه به ابر،
نه به اب ،
نه به برگ ،
نه به اين ابي ارام بلند ،
نه به اين خلوت خاموش کبوترها ،
نه به اين اتش سوزنده که لغزيده به جام ،
من به اين جمله نمي انديشم .
من ، مناجات درختان را ، هنگام سحر،
رقص عطر گل يخ را با باد ،
نفس پاک شقايق را در سينه ي کوه ،
صحبت چلچله هل را با صبح ،
نبض پاينده ي هستي را در گندم زار ،
گردش رنگ و طراوت را در گونه ي گل ،
همه را مي شنوم ، مي بينم ،
من به اين جمله نمي انديشم !
به تو مي انديشم ،
اي سراپا همه خوبي ،
تک و تنها به تو مي انديشم .
همه وقت ، همه جا
من به هر حال که باشم به تو مي انديشم .
تو بدان اين را ، تنها تو بدان !
تو بيا
تو بمان با من ، تنها تو بمان !
جاي مهتاب به تاريکي شب ها تو بتاب
من فداي تو به جاي همه گل ها تو بخند .
اينک اين من که به پاي تو درافتادم باز
ريسماني کن از ان موي دراز،
تو بگير، تو ببند !
تو بخواه
پاسخ چلچله ها را تو بگو !
قصه ي ابر هوا را تو، تو بخوان !
تو بمان با من تنها تو بمان .
در دل ساغر هستي تو بجوش ،
من همين يک نفس ازجرعه ي جانم باقي ست ،
اخرين جرعه ي اين جام تهي را تو بنوش !
سلام
شم ثلاثه طلبيدم ز ثلاثين لايش
با پدر وجه بگفتا كه ميسّر نشود
(بعيده كسي معني اينو بدونه!!!شعر منسوب به حافظه كه معنيشم خيلي با حاله!!)
دعا کن تا زشب ماهی بر اید
به پیش پای ما راهی بر اید
دل کس را مسوزان بر حذر باش
مبادا از دلی اهی بر اید