خواهش ميكنم تمام سعي من اينه كه دوستان به اينجا برگردن....همين.نقل قول:
راستي احتمال 98% دانشگاه دزفول قبول ميشم....هوامو داشته باشي ها.......:27:
Printable View
خواهش ميكنم تمام سعي من اينه كه دوستان به اينجا برگردن....همين.نقل قول:
راستي احتمال 98% دانشگاه دزفول قبول ميشم....هوامو داشته باشي ها.......:27:
سهممون از دنیا
خروس که آفریده شد یک چرخی روی زمین زد و با خودش فکر کرد بره سهمشو از این دنیا بگیره.
راه دراز بود.خروس رفت و بال هاشو به هم می زد و هر کاری کرد آوازی که همون روز ازل یادش
داده بودن و بخونه یادش نمیومد.خروس توی راه مورچه رو دید.مورچه گفت :"کجا با این عجله؟
"خروس گفت: دارم میرم پیش خدا سهمم رو از این دنیا ازش بگیرم.
مورچه گفت :چه جالب !منم با خودت ببر.
با هم راه افتادن تا به بیشه رسیدن اونجا یک روباه کوچک و تنها نشسته بود."هی شما دو تا کجا
می رین؟"
"داریم میریم سهممونو از خدا بگیریم".روباه گفت: منم میام.خروس توی راه به روباه گفت: از
خودت بگو.
روباه گفت: اگه اهل مطالعه باشی منو باید بشناسی .من از تو کتاب شازده کوچولو اومدم بیرون!
خروس گفت: من این کتابو نخوندم.اما مورچه گفت من این کتابو پونصد بار خوندم.روباه گفت:
ناراحتی من از وقتیه که از کتاب زدم بیرون.دلم خیلی واسه شازده کوچولو تنگ شده." یعنی خدا
دوباره شازده کوچولو رو به من میده؟!" اینقدر رفتن تا رسیدن پشت ابرها .اونجا دنیای دیگه ای
بود .ابری اومد و خروس رو با خودش برد.بعد از مدتی خروس اومد و شروع کرد به قوقو لی قوقو
کردن..
ازش پرسیدن چه خبر؟چه کار کردی؟گفت:به خدا گفتم اومدم سهممو از این دنیا بگیرم .بهم گفت
صبح مال تو.
گفتم با صبح چه کار کنم؟
گفت: قبل از همه بیدار شو.چیزایی هست که فقط هر کسی صبح زود بیدار بشه می فهمه!"گفت:
مردم رو بیدارکن"سهم تو از دنیای من اینه.مورچه رفت داخل،وقتی بیرون اومد بال مگسی رو
می کشید.
روباه گفت: سهم تو فقط همینه؟! مورچه گفت: مگه کمه؟به خیلی ها همین هم نمی رسه.سهم من
از دنیا کاره."راضی ام به رضای خدا" نوبت روباه شد. رفت تو ولی دیگه نیومد. خبر به خروس و
مورچه رسید که روباه رفته به اخترک" ب ۶۱۲ "پیش شازده کوچولو.
خروس و مورچه برگشتند ،توی راه هر کدوم آدم های زیادی رو دیدن که سرگردون و هلاک این
ور و اون ور میرن. ازشون پرسیدن :کجا میرین؟
آدمها گفتن: "دنبال سهممون از دنیا!"
خروس و مورچه راه رو نشون آدما می دادن .
.
.
.
.
.
اما آدما اغلب اشتباه می رفتن.تا چشم کار می کرد آدم بود که روی زمین دنبال سهمش می گشت….
استاد میگوید: پیش از آنکه به بلندای درخت برسی و بتوانی شکوفایی گلها را ببینی، مجبوری به
ژرفای ریشه ها نقب بزنی. چون درآنجاست که رازها نهفته اند.
وهرچه ریشه ها عمیق تر، شاخسارها بلندتر، از این رو، هر اندازه که عطش شناخت و یا رسیدن
به آگاهی کیهانی، این نیلوفر غایی، این بهشت نیلوفری، بیشتر باشد، مجبوری افزون و افزونتر
به ژرفترین دالانهای ظلمت در این پائین سفر کنی، این تنها راه است:
آن را مکاشفه بخوان، آن آگاهی و یا مراقبه بدان، همه وهمه همین است که:
بیشتر هوشیار باشی، نخست نسبت به " خود آگاه" خود و اینکه درآن چه میگذرد...
وچه آزمون زیبایی است این...
منظری به تمامی شوق انگیز وشگرف.
نميدونم چرا بعضي از دوستان با اينكه ميان اينجا و منم ميبينمشون ولي اصلا پست نميدن..........ولي من كه از رو نميرم!!!
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
سلام سلام سلام
بابا ناصر خان ترکوندی تاپیکو . دمت گرم
لااقل وای میسادی یه دستیار برات استخدام می کردیم.
راستی اگه دزفول قبول شدی خودم هواتو دارم.
به امید موفقیت همه خوزستانیا.
یا علی مدد.