من نه عاشق هستم
و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من
من خودم هستم و تنهایی و یک حس غریب
که به صد عشق و هوس می ارزد
با خیال تو به سر بردن اگر هست گناه باخبر باش که من غرق گناهم هرشب!!
من نه عاشق هستم
و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من
من خودم هستم و تنهایی و یک حس غریب
که به صد عشق و هوس می ارزد
با خیال تو به سر بردن اگر هست گناه باخبر باش که من غرق گناهم هرشب!!
چشم هایم خسته شدند
از تعقیب تو در همه جا
کوتاه، چه کوتاه اند، این روزها...
با یوسفش مقایسه کردم نگار گفت...
او شاه مصر باشد این شاه عالم است...
امسال زخم قلب من ناسور می شود
امسال مهر در دلم مهجور میشود
سال هراس و حسرت و تکرار من خدا
سال به دار کردن منصور میشود
سال چهار فصل زمستان که آدمش
دشنام تلخ و نغمه ناجور میشود
دل از هجوم حیرت و تشویش این تبار
گمکرده راه می شود ، دل کور می شود
سالي که دفترهای دل گردند سینه چاک
بهر قلم که شقه ساطور می شود
امسال زخم قلب من ناسور می شود
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
- سخني بايد گفت
سخني بايد گفت
در سحرگاهان، در لحظه ي لرزاني
که فضا همچون احساس بلوغ
ناگهان با چيزي مبهم مي آميزد
من دلم مي خواهد
که به طغياني تسليم شوم
من دلم مي خواهد
که ببارم از آن ابر بزرگ
من دلم مي خواهد
که بگويم نه نه نه نه
- برويم
- سخني بايد گفت
- جام ، يا بستر ، يا تنهائي ، يا خواب ؟
- برويم ...
كفتر چاهي من ... تنگ بي ماهي من
اي قباي وصله بر جنگجوي بي سپر
دل افسرده ي من ... پشت پا خورده ي من
شب بي مهتابم ... روز بي آفتابم
.
.
.
زیبا ترین گل با اولین باد پاییزی پرپر شد . با وفا ترین دوست به مرور زمان بی وفا شد .
این پرپر شد ن از گل نیست از طبیعت است و این بی وفایی از دوست نیست از روزگار است
من به جـرم باوفــایـی این چنــین تـــنها شــدم/ چون نـدارم همــــدمــی بازیــچه دل ها شــــدم
سرخ شد آینه از هرم نگاه من و تو کاش فریاد زند معنی آه من و تو
مگر این آینه ها لب به سخن بگشایند
که پر از رنگ سکوت است نگاه من و تو
لبت اینگونه مخور تا نخوری جان مرا
چشم هایی نگرانند به راه من و تو
در تماشای تو اندیشه من مغلوب است
بهتر از عشق کسی نیست پناه من و تو
آه اگر زلف تو در قسمت ما حلقه شود
نرسد هیچ سپاهی به سپاه من و تو
هنر عاشقی امروز پسند همه نیست
که محبت شده اینگونه گناه من و تو
با دلی پر از غم ها ميروم که باز آیم
در مثال شبنم ها ميروم که باز آیم
من نه چغد ویرانه بلبلی به بستانم
در سراغ همدم ها ميروم که باز آیم
ازجدال دشمن ها در دلم کجا بیمی
من به یمن رستم ها ميروم که باز آیم
در کویر خشکیده از عطش نمیترسم
در هوای زم زم ها ميروم که باز آیم
دوری از خودی خود امتهان تقدیر است
از کیانم و جم ها ميروم که باز آیم ...