هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده ی عالم دوام ما
Printable View
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده ی عالم دوام ما
اون که امروز آشنامه ،اوج عشقش تو صدامه
می ره فردا بی بهونه،درد عشقو کی می دونه
درد عشقو کی می دونه ،وای
یه کاری کن خدایا من از این عشق جدا شم
نفرین به هرچی عشقه،می خوام عاشق نباشم
میان هستن و نیستن
فاصله ایست
که تنها حضور تو آن را
پر خواهد کرد
داد آگهیست چنانکه دانی
از زحمت حبس و فتنهی دام
آموخت همی که تا توانی
بیگاه مپر ببرزن و بام
هنگام بهار زندگانی
سرمست براغ و باغ مخرام
مرآت ذوالجلال علی کز ره یقین
ایینه ای چواو به بر ذوالجلال نیست
ترسم این قوم که بر دردکشان میخندند
در سر کار خرابات کنند ایمان را
یار مردان خدا باش که در کشتی نوح
هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را
از نامه ی سیاه نترسم که روز حشر
با فیض لطف او صد از این نامه طی کنم
بزن باران! که آتش شعله دارد توی آغوشم
همین امشب که دارم درد ها را می فراموشم
مدار زندگی بر خط استدلال می چرخد
ندارد دل به منطق ربطی و بیهوده می کوشم
مو كه افسرده حالم چون ننالم ؟
شكسته پر و بالم چون ننالم ؟
همه گويند فلاني ناله كم كن
ته آيي در خيالم چون ننالم ؟
طرح های قشقایی با من بیگانه نیست
رفتن در دامنی با آن همه چین به من
نمی آید
من فقط دست هایی دارم که می توانم
بر دارم برای تو ببافم
سرخ ها را از رگ و سفید ها را از موهایم
رج می زنم
برایت
فرشی از گل سرخ پوشیدم
نخ نما در پاگرد پله ها
خار ناخن هایم را روی ساقه های گم
تیز نگه داشته ام
برای وقتی که کسی به قصد آزار تو
بر من راه می رود