یارب چه بلا که عشق یارست
زو عقل به درد و جان فکارست
دل برد و جمال کرد پنهان
فریاد که ظلم آشکارست
Printable View
یارب چه بلا که عشق یارست
زو عقل به درد و جان فکارست
دل برد و جمال کرد پنهان
فریاد که ظلم آشکارست
تیر غمزهت را بگو آهستهتر
گرنه اندر روی کافر میزند
تو نشسته فارغ اندر گوشهای
وین دعاگو حلقه بر در میزند
عاشقی هرگز مباد اندر جهان
عاشقی با کافری بر میزن
نفسی سرد براورد بخار الود
باد غرید که باز این دم عنقا امد
نگهی کرد به افاق بسی پر شوکت
دید ابر گردی از ره بالا امد
دیگری را در کمند آور که ما خود بندهایم
ریسمان در پای حاجت نیست دست آموز را
آخرش دل را به دريا مي زنم
زندگي را رنگ رويا مي زنم
هرچه باداباد،هر جا مي رسم
دم ز عشقت بي مهابا مي زنم
گر مرا از خود براني عاقبت
مثل مجنون سر به صحرا مي زنم
من از اين ساحل نشيني خسته ام
با غمت دل را به دريا مي زنم
ميازار موري که دانه کش است
(اين آقا جلال ما هفت تير کش است :دی )
که جان دارد جان خوش بس است
-----------------
حرف اينجا چرا رفت اونجا :دی
تسلیم قضا شود کزین قید
کس را به خلاص رهنمون نیست
تو محکم کردي از جادوي چشمت
ميان سينهء من پايهء عشق
بمان تا بودنت رونق ببخشد
به بزم گرم و بي پيرايهء عشق
تو پاکي بي ريايي مثل دريا
اهورا گونه اي همپايهء عشق
وساحل وارث عشق است پس تو
بمان اي آخرين سرمايهء عشق
***
حافظا!!
سخت نبود:27:
قرار و خواب ز حافظ طمع مدار ای دوست
قرار چیست صبوری کدام و خواب کجا
اي زاده هفت پشت اصالت،در مکتب عشاق اگر اين بود جوابت،
لعنت به تو ذات خرابت!
اي شناگر قابل تو اب نميبيني،بازيچه شب گردان،مهتاب نميبيني،
اي زاده هفت پشت اصالت، تفسير تو اين بود اگر از اصل نجابت،
لعنت به تو ذات خرابت!
اينک تو اين مرداب،
اينک تو اين مهتاب،
بيداري اگر اين است، رفتيم دگر در خواب!
اي کرم بدن شب تاب،
به به چه قشنگي تو در اين نقش بر آبت،
لعنت به تو ذات خرابت!
رفتيم و از اين رفتن،
بسيار تو را بخشيد،
آزادي و قلب تو بر رفتن ما خنديد،
آن تازه رس نوبر، گر حال مرا پرسيد،
گو شکرخدا گفتم وراضي ز ثوابت،
لعنت به تو ذات خرابت!
بر اصل و نصب بالي؟
اي اصل نصب عالي!
اي کاش نبيني تو آن روز که پا مالي،
اي عاشق پوشالي،
اينک تو و جولانگه مستان شرابت،
لعنت به تو ذات خرابت!
اي عاشق پوشالي،
گفتم که گلي، افسوس،پا تا به سرت خاره،
اي بي خبر و مدهوش،
اين مستي پيروزي، جند است و نه بسياره
سقاي هزار تشنه آواره،
سيراب شدن جملگي از آب سرابت،
لعنت به تو ذات خرابت!
در اينه ات بنگر،
حيوان صفتي بيني!
حاشا مکن اين باور
اين دست تو نيست، ايني!
اين است ترازوي عدالت،
تو،پادشه مکر و رذالت،
ارزاني آن تازه رس خوش قد وفامت،
تو پيش کش و قصه ما هم به سلامت.
اي زاده هفت پشت اصالت،
تفسير تو اين بود اگر از اصل نجابت،
لعنت به تو و ذات خرابت!
ايان سخن بشنو:
اين قائله شد از نو!
در مکتب عشاق اگر اين بود همه صبر و قرارم،
گر حوصله اين بود و چنين پا به فرارم،
اين گونه اگر گربه صفت بودم و حاضر به جوابم،
لعنت به من وعشق وبر اين ذات خرابم!
***