(من این را میدانم)
و من میشنوم
دگر بار صدای قلب را
با قدمهای خسته و پر تردید
هنوز تنفس برایم دشوار است
با ترسی تلخ ،......
Printable View
(من این را میدانم)
و من میشنوم
دگر بار صدای قلب را
با قدمهای خسته و پر تردید
هنوز تنفس برایم دشوار است
با ترسی تلخ ،......
تو را هر گز نميبخشم که بر باد فنا دادي
همه عشق و نيازم را به يک هرزه نگاه دادي
چقدر ساده براي بي وفاييهاي تو مردم
چقدر زيبا جواب خوبي ام را ناروا دادي
چه اندک بود احساسم براي قلب نامردت
جواب گريه هايم را با سکوتي بي صدا دادي
من میدانم
آنها، قدمهای تو نیستند
که در آستانه در، مکث کرده ا اند
آنها، آخرین رویاهای نا پیدا،
نوازشها، و خواب و خیالها هستند
و من پوشیده ام با اشک هایم
در لحظهای ،که بدرود اجتناب نا پذ یر است
شاید امشب ،بوزد با د
و پرواز کند روی ذرات شیشه
ولی من تنهایم
و حتی، با د، مرا میترسا ند
شاید این میلی بیش نیست ،که مرا
به بالشم سخت، چسبانده است
مثل اینکه این اندام توست که،
میتپد کنار من
و این مسلما
رو یاای بیش نیست،
فقط یک رو یا ست
که با اشک ها یی پنهانی
و ضربه هایی نهان
درونم را میفشا رد .
آدمك آخر دنياست، بخند
آدمك مرگ همين جاست، بخند
آن خدايي كه بزرگش خواندي
به خدا مثل تو تنهاست، بخند
دست خطي كه تو را عاشق كرد
شوخي ِ كاغذي ِ ماست، بخند
فكر كن درد تو ارزشمند است
فكر كن گريه چه زيباست، بخند
صبح فردا به شبت نيست كه نيست
تازه انگار كه فرداست، بخند
راستي آنچه به يادت داديم
پر زدن نيست كه درجاست، بخند
آدمك نغمه ي آغاز نخوان
به خدا آخر دنياست، بخند
ببار ای نم نم باران زمین خشک را تر کن
سرود زندگی سر کن دلم تنگه ... دلم تنگه
بخواب ، ای دختر نازم بروی سینه ی بازم
که همچون سینه ی سازم همه ش سنگه... همه ش سنگه
نشسته برف بر مویم شکسته صفحه ی رویم
خدایا ! با چه کس گویم که سر تا پای این دنیا
همه ش ننگه ... همه ش رنگه
گئلممیش کن حایاتی من آغ بیلیردیم!(تا وقتی که به دنیا نیامده بودم تصویری که از دنیا ساخته بودم سپید بود)
سونرادان گؤردوم کی قاراسی وار ایمیش(سپس دیدم که سیاهی داشت دنیا)
هر دئییلن سؤزو بوتون بیلیردیم(هر حرفی را کامل میدانستم)
سن دئمه سؤزونده باراسی وار ایمیش(نگو بس که حرف هم ناقص داشت)
سوسقی یاسلی دومانلیدی یول لاریم( راهی که در پیش دارم مه آلود است)
توتماز سنین دونیا ایله قوماریم(با دنیا نمی توانی قمار کنی،می بازی)
بئشیک له مزارین،یوخلوقلا وارین(گهواره ی نوزاد با سنگ مزارش،)
بیر جه ثانیه یاراسی وار ایمیش(نگو که یک ثانیه فاصله داشت)
مرا ندیده بگیر…ولی مگو هرگز…
که خسته بود از اول
که این نبود،نبود
نبود خسته از اول کسی،ولی ای وای…
مرا ندیده بگیر و به راه خویش برو
برو که راه رفته ما…رو به راه نبود.....
از درد هایم که می گویم
سنگین ترم می کنی با قضاوت هایت
اینگونه است که در خود فرو می روم
آنجا که قضاوتی نیست…
و درد…
بیداد می کند
آنقدر
بی هم
بوده ایم
که با هم بودن
ما را…
از یاد… برده است…