تکراری شد ببخشید
بر برگ گل به خون شقایق نوشتهاند
کان کس که پخته شد می چون ارغوان گرفت
Printable View
تکراری شد ببخشید
بر برگ گل به خون شقایق نوشتهاند
کان کس که پخته شد می چون ارغوان گرفت
بر برگ گل به خون شقایق نوشتهاند
کان کس که پخته شد می چون ارغوان گرفت
تو گویی طاهرا چون تار بنواز
صدا چون میدهد تار گسسته
هر کجا باشم دعا گویم همی بر دولتت
از خدا باد آفرین بر روزگارت خیر باد
گر دهد عمرم امان رویت ببینم عاقبت
ور بمیرم در غریبی ز انتظارت خیر باد
دیر آمدیای نگار سرمست
زودت ندهیم دامن از دست
بر آتش عشقت آب تدبیر
چندان که زدیم بازننشست
تلخ تلخ تلخم
بی شکر
بی شیر
فنجانی لب پر
بر میز کافه ای که
در تقویم تو
نشانی اش
بس که بلند می گرید
تمام روز ها را گذاشته روی سرش
توانا بود هرکه دانا بود
ز دانش دل پير برنا بود
-------------
به به باز ميبينم که عارف مسکلا جمعن و ... کلا فضاهاي معنوي رو دوست دارم :دی
دیگر از گفتن اسرار چه پروا باشد وقتی آن راز نهان ورد سخنها باشد
دورها آوائیست که مرا میخواند..
آری
آری
تا شقایق هست
زندگی باید کرد.
داد مي زد
فکر کنم گلويش پاره شده بود
اگر می شناختی اش
منفجر می شدی از خنده
يک دانشجوی نمونه
بايد بی طرف باشد
به سياست و...
ارزش ها و...
....
داد مي زد
فکر کنم گلويش پاره شده بود