نشون از همین پیش پا افتاده بودن تفکراته ...نقل قول:
خود من هم بارها تجربشو دارم ... یه جوری هم میگند که خودت می مونی چجور جوابشون رو بدی ...
Printable View
نشون از همین پیش پا افتاده بودن تفکراته ...نقل قول:
خود من هم بارها تجربشو دارم ... یه جوری هم میگند که خودت می مونی چجور جوابشون رو بدی ...
آخوند با انديشمند و متفكر اسلامي خيلي فرق داره !نقل قول:
چند وقت پیش رفتم پیشه یه اخوند که خیلی ادعا میکرد
آخوندا چيزايي كه براشون ديكته ميشه ياد ميگيرن. ولي انديشمند خودش ميره دنبال موضوعات مورد علاقه.
بعدشم اولي يكم خرافات رو قاطي مبحث ميكنه ولي دومي با استدلال. شما بايد از دومي ها سوال ميكردين.
دلتون ميخواد خدا رو براتون اثبات كنم ؟
ببخشید پا برهنه میان وسط بحث.... من سالها پیش حدیثی مبنی بر وجود انسانهایی قبل و بعد از ما شنیده بودم...نقل قول:
گفتم :
پس چجوری فسیله انسان کشف کردن از 4 بیلیون سال پیش ؟! ( اینو از خودم همینجوری پروندم ببینم چی میگه )
گفت :
یه ربع ساعت فکر کرد و گفت :
وقتی خدا گفت به شیطان که سجده کنه فرشته ها و شیطان گفتن انسان باعثه فساد در زمین میشه و ...
یعنی اینکه اونا رفتاره انسان رو میدونستن
پس از اینجا میشه فهمید که قبل از ادم و هوا هم انسانهایی وجود داشتن !
In every tear.....That is where...He is thereنقل قول:
دلتون ميخواد خدا رو براتون اثبات كنم ؟
:40::40::40:
تلاشتو بکن .... اگه تونستی خدا رو اثبات کنی کار بزرگی کردی ... :46:نقل قول:
شما میتونی تعریفت رو از خدا بگی؟نقل قول:
به خدای شخصیت دار اعتقاد نداری یا کلآ به علت اول اعتقاد نداری؟
خدای شخصیت دار که بحثش همینجور شده و میشه ... مطمئنا قبول ندارم که پر از تناقضه ...نقل قول:
علت اول هم معتقدم قابل اثبات نیست ...
تعریف خدا بسته به بحث میتونه عوض بشه ... من تا الان با هر کدوم از تعاریف که برخورد کردم قبولش نداشتم ...
خودمم که قبول ندارم تعریفی هم واسش ندارم ...
هر خدایی که شما فکر میکنید اثبات میشه رو تلاش کنید اثبات کنید اینجا ...
نقل قول:
البته یکی دیگه از دوستان گفتند که میخواهید خدا رو براتون اثبات کنم؟
خب شما بوجود آمدن جهان رو چجوری توجیه میکنید؟
اره من اون جمله رو کلی گفتم که خطاب به کس خاصی نباشه ... اون دوستمون اعلام امادگی کردن در اثبات خدا ...نقل قول:
سوال شما نابجاست ... من ادعا نمیکنم که چیزی در مورد آغاز جهان میدونم. بلکه کاملا روشن میگم که هیچی در مورد آغاز جهان نمی دونم . ولی شما میگی خدایی وجود داره بعنوان مبدا جهان . باید اثبات کنی .
قرار نیست اگه توجیهی نداشتیم بگیم پس خدا هست . بلکه قراره هر توجیهی داشتیم اثباتش کنیم ....
من فقط میگم که هر چیزی یه دلیلی داره و هیچ اتفاقی بدون دلیل رخ نمیده.نقل قول:
حالا هر دلیلی در بوجود اومدن جهان رو بهش معتقد باشیم.
جواب زیاد هم غیر منطقی نبوده:نقل قول:
حدیث:
عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ قَالَ سَمِعْتُ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ ع یَقُولُ إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ مُحَمَّداً وَ عَلِیّاً وَ الطَّیِّبِینَ مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ وَ أَقَامَهُمْ أَشْبَاحاً قَبْلَ الْمَخْلُوقَاتِ ثُمَّ قَالَ أَ تَظُنُّ أَنَّ اللَّهَ لَمْ یَخْلُقْ خَلْقاً سِوَاكُمْ بَلَى وَ اللَّهِ لَقَدْ خَلَقَ اللَّهُ أَلْفَ أَلْفِ آدَمَ وَ أَلْفَ أَلْفِ عَالَمٍ وَ أَنْتَ وَ اللَّهِ فِی آخِرِ تِلْكَ الْعَوَالِم.
ابو حمزه ثمالى گفته است از حضرت زین العابدین علیه السّلام شنیدم که می فرموند: خداوند محمّد و علی و فرزندان پاكش را قبل از آفرینش مخلوقات از نور عظمت خود آفرید و آنها را به صورت شبح قرار داد.سپس امام (ع) فرموند:آیا تو خیال می كنى خداوند جز شما چیزى نیافریده است؟ به خدا سوگند ، خداوند هزار هزار آدم و هزار هزار عالم آفرید كه تو در آخرین عالم ، قرار گرفتهاى. »(بحار الأنوا ؛ ج 25 ؛ ص25)
دلیل فلسفی را هم اینجا مطالعه کنید:
کد:http://soalcity.ir/node/682
اینطوری که درست نیست شما همه رو با یک چوب بزنین. یعنی اگه یک آخوند نمی تونه متفکر باشه یا هیچ متفکری نمیتونه آخوند باشه؟نقل قول:
اینکه برای هر چیزی دلیلی وجود داره نتیجه عادت ذهن شما به این جهانه ... همه چیزو به دید علت و معلول میبینید ...نقل قول:
در حالی که معلوم نیست این درسته یا نه . یعنی واقعا جهان با علت و معلول کار میکنه ؟
با زیر سوال رفتن علت و معلول این استدلال شما هم زیر سوال میره .
اگرم فرض کنیم این روش استدلال درست . یعنی فرض اینکه هر چیزی علتی داره درست .
با این فرض خود خدا هم باید علتی داشته باشه !! اونم علتی ... آیا شما بینهایت خدا رو قبول میکنید ؟
این فرضیه رو در ردیه علت و معلول فکر کنم یه فیلسوف اروپایی (نمیدونم آلمانی بود یا کجا) مطرح کرده بود که قوانین علت و معلول رو رد کنه.نقل قول:
فکر کنم یکی از ضعیفترین براهین در جهت به زبر کشیدن علت و معلول باشه.
شما چجوری میگید که دلیل ساخت کامپیوتر من نیستم؟
آیا قبول دارید که دلیل اینکه شما الان این پست رو زدید خودتون نیستید و نتیجه عادت کردن مغز شما به رابطه ی علت و معلولی در طول زندگیتون ه؟
آیا قبول دارید که شما هیچ نقش عللی در ارسال پست هاتون ندارید؟
خیلی از فیلسوفا زیر سوال رفتن علیت رو پذیرفتند ... شاید شروعش از هیوم بوده . بعدش فیلسوف آلمانی، کانت و ...نقل قول:
""
به تصریح هیوم، تکرار پیاپی و مستمر پدیدههای روزمره، مسئول پیدایش «نسبت اینهمانی»، «نسبت زمانی و مکانی»، و «نسبت علت و معلولی» در ذهن ما هستند.کد:http://fa.wikipedia.org/wiki/برهان_علیت
مثلاً با تجربه آتش، گرما را هم احساس میکنیم و تکرار این تجربه موجب میشود که با دیدن آتش انتظار پیدایش حرارت در ذهن ما ایجاد شود. بنابراین رابطه علیت چیزی جز تداعی معانی و انتظار ذهنی ناشی از تکرار تجربه و تعاقب یا تقارن مستمر نیست.
بر این اساس، هیوم رابطه علیت را چیزی جز عادت ذهنی نمیداند که در اثر تجربه پیوستگی زمانی-مکانی مکرر دو رویداد حاصل میشود. هیوم اظهار میدارد که رابطه علیت نه امری بدیهی و شهودی است، و نه امری مبتنی بر برهان عقلی؛ بلکه قاعدهای تجربی است و برای اثبات تجربی بودن این قاعده می گوید: علتها و معلولها توسط دلیل عقلى شناخته نمىشوند و تنها از راه تجربه کشف مىشوند. ازینرو هیچگونه پیشبینى قطعى و ضرورى درباره حوادث آینده نمىتوان داشت.
.........
....
هیوم در رسالهای نوشت که هرگونه استدلال استقرایی بر بنیاد مفهوم علیت است و از سوی دیگر خود این مفهوم بر معیار استقراء است؛ یعنی همهٔ نتیجهگیریهای تجربی بر بنیاد این فرض شدهاست که آینده همانند گذشته است و از اینرو همه بستگیهایی که امروز و یا در گذشته میان وقایع یافتهایم، در آینده نیز در کار خواهند بود و علتهایی که در گذشته معلولهایی را در پی آوردهاند، در آینده نیز چنین خواهند کرد. هیوم، با این که تجربه را تنها تکیهگاه نامید، استفاده کردن از تجربه برای استوار کردن اصول کلی را رد کرد و با استدلال نبود تجربه از آینده، بنیاد علیت را تعمیم ناروا نامید.
«افتادن سنگ را به زمین بارها تجربه کرده ولی هیچوقت تجربه نکردهای که همیشه به زمین میافتد. زمین را و سنگ را میبینی و افتادن آن را درک میکنی، اما نیرویی را که سنگ را به سوی زمین میکشاند، درک نمیکنی. تو هیچوقت خود آن قانون را تجربه نکردهای. تجربه فقط آن بودهاست که چیزها به زمین میافتد. یقین داری سنگ میافتد، چون بارها این رویداد را دیدهای؛ عادت کردهای که این دو با هم باشند، و آنگاه حکم بر قانون میکنی »
بهطور خلاصه، دیوید هیوم پیوند علی را پیوندی روانی و نه پیوندی منطقی دانست. وی باور داشت در همهٔ مواردی که مردم قائل به علیت هستند، فقط بهدلیل تعاقب یا تقارن دو پدیده در جهان خارج به این باور رسیدهاند؛ بنابراین هیچگاه نمیتوان در اشیای خارجی حکم به علیت کرد.
""
این توضیح هیوم بر علیت که میبردش زیر سوال .... باید دقت کنید که رد نمیکنه . بلکه توضیح میده که چرا از همچین چیزی نمیشه برای اثبات استفاده کرد ...
باز هم سوال رو در جهت عکس مطرح کردید . شما پیش فرض گرفتید که علیت اثبات شده و من باید ردش کنم ...
در حالی که من میگم اثبات کن که دلیل ساخت کامپیوتر شمائی . و به راحتی خواهدی دید که از اثبات همچین چیزی ناتوانید .
اگر نه اثباتتون رو میشنوم .
=-=-=-=-=-=-==-=-=-
با این حال اگر شما زیر سوال رفتن علیت رو قبول نمی کنید من که مشکلی ندارم . در این صورت وضع بدتره . فرض کنیم قانون علیت درسته. حالا میخواید اثبات کنید خدا هست ... در این مورد چی دارید بگید ؟
""
سخن برتراند راسل:«اگر هر چیزی باید دلیل و علتی داشته باشد، پس وجود خداوند هم باید علت و دلیل داشته باشد و اگر چیزی بتواند بدون دلیل و علت وجود پیدا کند، بحث دربارهٔ وجود خدا بیفایده خواهد بود، زیرا وجود طبیعت نیز بدون علت ممکن است. »
سخن جان هاسپرز:«به هر حال فرض کنیم که ما بتوانیم این سوال را که آیا جهان به عنوان یک کل علتی دارد چنین پاسخ دهیم که علت آن خدا است. اما این سوال که علت خدا چیست اجتنابناپذیر است. بسیاری از کودکان و نوجوانان با پریشانی زیاد از والدین خود این سوال را مطرح میکنند سوال آنان کاملا درست است. چون ما گفته بودیم که هر چیزی علتی دارد و اگر آن سخن صحیح باشد پس خدا هم باید علت داشته باشد.»
سخن نایجل واربرتون:«در این تقریر ابتدا فرض شده که هر چیزی معلول چیز دیگری است ولی آنگاه با بیان این که خداوند همان علت اول است خود را نقض میکند. هم میگوید که علت نامعلولی وجود ندارد و هم مدعی است که یک علت نامعلول – یعنی خدا – در کار است. برهان یادشده این پرسش را بر میانگیزد: و علت خدا چیست؟ چرا باید این سلسله در خدا متوقف شود؟ مگر خلاف ممکنات است که در جایی قبلتر؛ مثلآ با پیدایی خود جهان پایان پذیرد؟»
""
جالب اینه که ما همه از بچگی این استدلال رو زیر سوال میبردیم و میکوبیدن تو سرمون که کفر نگو !!
این یه تیکه رو من اصلا قبول ندارم.نقل قول:
حتی اگر قوانین علی معلولی رو حسی در نظر بگیریم، به قدر کافی قدرتمند هست.
حتی در زندگی روزمره هم همه ما این مورد را رعایت و اجرا میکنیم. با قوانین علی معلولی، تصمیم های آینده رو میگیریم.
ما میدونیم که اگر دستمون رو روی آتیش بگیریم خواهد سوخت. به خاطر همین از این کار اجتناب میکنیم. حتی اگر نتیجه سوختن دست روی آتیش رو مفهوم ذهنی و نتیجه تکرار بدونیم، این قاعده حسی به اندازه کافی قدرتمنده.
من هزاران مثال از همین زندگی روزمره هممون میتونم بزنم که با رعایت و نگاه به قوانین علی معلولی انجام میدیم، ولی هرگز مثالی نمیتونم بزنم که قوانین علت و معلوول رو نقض کنه. و این قدرتمندی و همه جانبه بودن این قانون رو میرسونه. شما میتونید؟
شما میدونید اثبات در چه مواردی بکار میره؟نقل قول:
در امور دو به شک کننده.
در امور بدیهی نیازی به اثبات نیست.
هرچند که اگر بخوام براحتی میتونم (یعنی هر کسی در موقعیت من باشه میتونه) امور بدیهی رو اثبات کنم.
من دستم رو روی آتش میگیرم و دستم میسوزه.
من نیازی به این ندارم که دلیل سوختن دستم رو توضیح بدم. سوخته شدن دست من یک امر بدیهی ه.
حتی اگر توضیح اضافه ای رو ازم بخوان هم میتونم ارائه بدم.
آتش عصب های دست من رو در نتیجه حرارت تحریک کرده و دست من دچار سوزش و درد شده و چون دستم رو از روی آتش برنداشتم سلولهای دستم تخریب شده است.
این توضیح رو من اصلا نباید بدم.
چون سوخته شدن دست توسط آتش یک امر بدیهی ه.
من نیازی به اثبات این موضوع ندارم.
خود شما مطمئنآ در امور روزانه از قوانین علی معلولی پیروی میکنید و عمیقآ این موضوع رو باور دارید.
شما هرگز به درون آتش نمیپرید با این طرز تفکر که چون قوانین علی معلولی نتیجه ذهن و عادت ذهن ه و بر این اساس نمیتوان وقایع آینده رو پیشبینی کرد پس ممکن است اتیش من و این دفعه نسوزونه.
اتیش همیشه شما رو خواهد سوزاند چون این یه قانون ه.
ببینید شما اول باید موضع خودتون رو مشخص کنید و به این سوال من جواب قاتع بدید که به مرحله بعدی و اثبات های دیگه برسیم.
آیا شما به قوانین علت و معلولی باور دارید؟
اگر بله، به مرحله بعدی میریم.
اگر نه، قوانین علت معلولی رو بیشتر بررسی میکنیم.
سلام
رفقا یه لطفی بکنند "هدف" رو از بحث هایی که ارائه میدن بنویسند.
مثلا :
من به خدا اعتقاد ندارم برای این که ...
-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=--=-=-=-=-=-=-
این روشی که شما پیش گرفتید جو رو خیلی دو قطبی کرده و مطالب هم همین طور این وسط پاشیده میشه!!
بدون هیچ ابراز عقیده شخصی و تحلیل و دفاع و کوبیدنی!
کشتی نوح(ع)
«وبه زمین خطاب شد آب رافروببر وبه آسمان امرشد باران راقطع کن وآب به یک لحظه خشک شدوحکم انجام یافت وکشتی نوح برکوه جودی قرارگرفت وفرمان هلاک ستمکاران رسید.»آیه 43سوره هود
مجله رسمی "اتفادنیزوب" روسیه که یک مجله رسمی وپرتیراژمیباشد،درسال 1953گزارشی رامنتشرنمودکه خلاصه آن به شرح زیرمیباشد:
هنگامی که باستان شناسان روسی درمنطقه ای معروف به وادی قاف- که طبق گفته قرآن، کشتی نوح(ع)درکوه جودی لنگرانداخته است وبنابرنظرمولف المیزان لنگرگاه آن درآرارات ازجبال ارمنیه بین ایران وترکمنستان واقع میباشد که با وادی قاف مطابقت دارد- مشغول حفاری وجستجوی آثارباستانی بودندکه به چندتخته پاره قطور برخوردمیکنندکه مشخص شدبه کشتی نوح تعلق دارند. کشف این تخته ها آنچنان نظرباستان شناسان رابه خودجلب نمود که دوسال دیگرنیزبه عملیات حفاری ادامه دادندتااینکه لوحی چوبی منقش به کهنترین خطوط جهان را یافتندکه همچنان بدون پوسیدگی باقی مانده بود. این لوح هم اکنون درموزه آثارباستانی مسکو درمعرض دید عموم قراردارد.
پس ازاین اکتشاف، اداره کل باستان شناسی روسیه برای اطلاع از متن این لوح گروهی هفت نفره از زبده ترین اساتیدخط شناس وباستان شناس چینی وروسی را تشکیل دادکه اسامی آنهاعبارتنداز:
1-پروفسور سولینف، استادزبان های باستانی دانشگاه مسکو
2-لوفارتک،مدیرکل اداره باستان شناسی روسیه
3-ایقاهان فینو، استادزبان شناسی دانشکده لولوهان چین
4-تانمول گورف،استاد دانشکده کینزو
5-پروفسور دی راکن، استاد باستان شناسی آکادمی علوم لنین
6-ایم احمدکولا،مدیرتحقیقات واکتشافات عمومی روسیه
7-میچرکولتوف،رییس دانشکده استالین
این گروه پس ازهشت ماه تحقیق گزارش زیررا ارایه نمود:
"این لوح چوبی ازجنس همان تخته های مربوط به کاوش قبلی ومتعلق به کشتی نوح میباشد. ضمن اینکه لوح مزبور مثل سایرتخته ها سالم وبدون پوسیدگی بوده به طوریکه خواندن خطوط آن به آسانی امکان پذیرمیباشد.
حروف وکلمات این عبارات به زبان سامی که درحقیقت ریشه لغات میباشد ومنسوب به سام بن نوح است.
معنای این حروف وعبارات بدین معنی میباشد:
"ای خدای من وای یاور من، به رحمت وکرمت مرا یاری فرما وبه پاس داشت این نفوس مقدسه: محمد، ایلیا(علی)، بشر(حسن)،بشیر(حسین)و فاطمه، آنانکه همواره بزرگوار وگرامی اندو جهان به برکت آنهابرپاست؛ به احترام نام آنها مرا یاری فرما. تنها تویی که میتوانی مرا به راه راست هدایت کنی."
به بحث قدم به قدم معتقدی؟
سبک بحث من و محمدحسین قدم به قدم ه. اون یه سوال میپرسه من جواب میدم. من یه سوال میپرسم اون جواب میده. شاخه شاخه نمیکنیم بحث و.
یه دوستیم داشتیم Davy jones ناظر انجمن ریاضیات. اونم خیلی خوب بلد بود سبک قدم به قدم و. سلامت باشه هر جا که هست.
مثلا بحث روی قانون علیت میکنیم. یهو یکی میگه چرا خدا خودش ظاهر نمیشه که با انسانها حرف بزنه؟
این شد شاخه به شاخه.
از بحث علیت به سمت بحث صفات و توانایی های خدا رفت.
من در بحث های شاخه شاخه شده شرکت نمیکنم.
حالا اگه به قدم به قدم معتقدی شروع کنیم.
سلام من به خداوند اعتقاد و فعلا دلیلی که خودم بهش زسیدم
رو میگم و در اینده به دلایل پیشرفته می رویم گوش کن ایا شما میتوانید انسانیت را برای من اثبات کنین یا مثلا در ریاضیات چرا مجموعه و دیگر موضوعات ریاضیات تعریف ندارن ؟
و فقط توصیف دارن چون ما برای اثبات هر چیز یک حکم را در نظز بگریم و شما دوست عزیز که می گویی علیت متغره ایا در ریاضیات تمامی حکم ها ثابته ؟
ودر اول بحثم به نظرم کمونیست ها را مغلوب کردم
چون مسایلی چون مهربانی انسانیت در ذهن ماست مانند خداوند . واقعا راست میگویند که دروغ هرچه بزرگتر باشه باورش اسون تره خداوند مانند روزه اما بعضی از ما نمبینیمش
همین نظر شما هم نتیجه دیدگاه (ازنظر من غلط) شما به جهانه یعنی دید تجربه گرایانه. علیت چیزی نیست که شخص با استقراء بهش پی ببره بلکه از بدیهیاته. هرکسی یکم به مخش فشار بیاره به این پی میبره اینطور نیست که شخص از طریق تجربه بهش پی برده باشیم. این موضوع علیت بحث طولانی ایهنقل قول:درباره خدا که علت غایی هست و خودش علت نداره این باز یه بحث متفاوت دیگه است خدا طبق تعریف از این جهت که کامل مطلق هست نیاز به علت ندارهنقل قول:
اگر علت نیاز داشته باشه ناقصه
اصلا جای بحثی در این مورد اخیر وجود نداره همونجور که در مورد اثبات یا رد لولو یا کلثوم ننه کسی بحث نمیکنه.
Every Religion Is An Absurdity
البته صحبتهای محمدحسین رو نقل قول نکنید بچه ها.
ایشون نمیان حالا حالا ها. درگیر امتحانات هستند و بعد 1 ماه میان که جواب بدن...
البته اون موقع هم ما نیستیم...
دوست عزیزم اگه ندیده بودم این مطلبو نمیذاشتم. منتهامشکل سره اینه که من نمیدونم شمابه چی میگی"واقعیت". علیت ،نظم ،امکان و... مفاهیمی ماهوی هستند وفرض میکنیم که عقل شمااین مفاهیم رو نمیپذیره ولی شماوقتی محمد(ص) رو نه بعنوان پیامبربلکه مقلد کوروش میدونی بایدم باگفته دوستت درموردلولو وننه کلثوم به وجد بیای درحالیکه ادعامیکنی تجربه پس از مرگ داری!! وقتی حرف امام صادق(ع) رو به زرتشت نسبت میدی ویاتو یک پست دوبارمیگی من وجودخدارو اثبات میکنم سه بارمیگی خداوجودنداره وردش میکنم فکرمیکنی من چه توقعی باید ازشماداشته باشم؟؟؟نقل قول:
شماآدم خوش صحبتی هستی ولی ی چیزی بگوکه بشه بهش جواب داد. چون من واقعا نمیدونم شما به چی اعتقاد داری وبه چی اعتقادنداری؟ لااقل بعضیا میدونن به چی اعتقاد ندارن البته چندوقتم هست که ازکتاب هفت چیزی نمیگی.
اگرکسی بتونه چیزی به دیگران یادبده ولو خالی ازایمان باشه برای من باارزشترازاینه که """برای دین یا برعلیه دین""" یه مشت حرف بیفایده تحویل دیگران بده.
شمابازم واقعیت رو به چیزی نسبت میدی که کاملا نامربوطه. بحث اثبات وجودخدا بحث سیاسی نیست.نقل قول:
QUOTE=saeeddz;6130188]
چیزی که در مورد محمد و عیسی و موسی و ادیان توحیدی(البته اینو دوستان میگن که این 3 دین توحیدی هستن ، نه خیلی از ادیان قبل هم توحیدی بودن)مشهوده اینکه تاریخ اصلی و ادیان اصلی کپی و جعل و دوباره تحویل جوامع بشری شده!
اصطلاحا یک جعل تاریخی اتفاق افتاده و مسیر اصلی رو دچار انحراف کرده و...
جالب بدونید معجزه ای مانی که پیامبری بعد از زرتشت بوده و ایرانی و خیلی قبل از محمد ، کتابش بوده!
حالا معجزه ی محمد چی هست؟!
[/QUOTE]
مگه دین غیره توحیدیم داریم؟
چه جعلی اتفاق افتاده؟ واقعیت امروز اینه که افغانی دره هرسفارت بره بهش ویزا میدن چون میره کار میکنه ولی چرابه ایرانی ویزا نمیدن ؟ چون میره دزدی میکنه حالا من به چی بایدافتخارکنم دزدبودنم یابرترازبنی اسراییل بودنم؟
رویکردانبیا یک رویکردکاملا اجتماعی نسبت به زندگی انسانه گاهی پیامبران خودشون ازطبقه ثروتمندوقدرتمندجامعه بودند برای اینکه بتونند باتوزیع ثروت دربهبودزندگی مردم زمانه خودشون تلاش کنند گاهی هم ازطبقه ضعیف جامعه که برای بازپس گرفتن ثروت وقدرت ازطبقه حاکم تلاش میکردند هدف همه انبیاایجادعدالت ،آزادی وبرابری بوده این داستانیه که تکرار شده .
قران معجزه است بخاطره اینکه کتابه وهرکسی میتونه این کتابو دستش بگیره ومطالعه کنه چون درحال حاظر عیسی ومحمدو...زنده نیستن که برای من وتو معجزه کنن.
کدوم لغتنامه گفته این کلمات عربی هستند
منظورشماازین تناقض گویی چیه؟
ميشه برگرديد به همون بحث خدا ؟
اگه اينو ادامه نديد فعلا پيامبري وجود نخواهد داشت !!
شيلر :نقل قول:
اگرکسی بتونه چیزی به دیگران یادبده ولو خالی ازایمان باشه برای من باارزشترازاینه که """برای دین یا برعلیه دین""" یه مشت حرف بیفایده تحویل دیگران بده.
به مردم روزگارت چیزی بگو که به دردشان بخورد نه اینکه خوششان بیاید .
يه نكته :
يا ميشنوم بعضيها كه مي بينن مشكلي وجود داره ، ميگن خوب اينجا ايرانه !نقل قول:
ایرانی اینطور نبوده ، اینطور شده به خاطر...
با اين حرف موافق نيستم ، قبول دارم كه يه جاهايي مشكلاتي پيش اومده كه واردش نميشم ...
اما نميشه كلي گفت بخاطر ... من مخترع يا آهنگساز و ... نشدم و كشورم پيشرفت نكرد.
اينجا يه اشكالاتي باعث تغيير افكار مردم شد كه دليلش افراد خاصي بودن ،
نه تفكري كه خودش گفته علم بياموزيد و ما نياموختيم و هيچي نشديم. ( چون قسمتي رو گنده كردن و بقيه رو بستن )
مگه دانشمند ايراني نداريم (نداشتيم) ؟
چرا الان نداريم ؟ اين چيزي هست كه بايد روش تحقيق كرد نه يك مكتب يا مذهب.
براي نمونه شخصي ميگفت من شهر علم هستم و ازم سوال بپرسيد ...
ولي كسي ازش سوال نميپرسيد چون مغزشون هنوز تو عهد جاهليت و جنگ و غنيمت بود :13:
هميشه نفرات قبلي بيشتر تلاش ميكنن تا اول بشن ! و تيم برزيل الان چندمه ؟ چرا ؟
رئال چي شد ؟ تضمين ميكنيد بارسا همينطور در اوج بمونه ؟؟ :21:
بگذريم
اول نظراتون رو در مورد حقيقت خدا بگين بعد برين توي توضيح و دلايلش . موقع امتحاناته زود باشين :31:
گویند روزی عالمی که شمس تبریزی را نمی شناخت شتابان به سوی آمد و فریاد زد یافتم یافتم شمس پرسید چه یافتی؟ گفت ادله محکم در جهت اثبات خدا؟ شمس بسیار خندید و گفت خداوند از هرسو از درون و برون در تجلی است و تو راهی برای اثبات آن یافته ای! به جای آنکه خدا را برای خود اثبات میکردی بهتر بود قدری خود را برای خدا اثبات می کردی!
با این که اعتقاد دارم بحث با کسی که اصل وجود خدا را انکار میکنه و بعد میاد راجبه حقانیت پیامبرانش صحبت میکنه که حق بوده یا نه کاملا بیهودست اما...! عزیزه من تو که یگانگی نه اصل وجود خدا رو قبول نداری چطور میای راجبه پیامبرش نظر میدی بعد کلام حضرت علی رو هم که به یگانگی خدا و فرستادش حضرت محمد (ص) شهادت میداد رو استفاده میکنی : به راستی که من (نسبت به رسول خدا) چنان بودم که هرگاه از رسول خدا می پرسیدم پاسخم می داد، و هرگاه سکوت می کردم، آن حضرت آغاز می کرد و به من تعلیم می داد ، شهادت میدهم که خداوندی جز الله - خدای یکتا - نیست . یگانه است و بی شریک . شهادت میدهم; شهادتی که خلوصش از آزمون به نیکی برآمده است و باور به آن با صفای نیت همراه است . همواره بدان چنگ در میزنم تا آن گاه که ما را زنده میدارد و آن را میاندوزیم برای روزهای هولناکی که در پیش داریم . چنین شهادتی نشان از عزم استوار ما در ایمان است و سرلوحه نیکوکاری و خشنودی خداوند است و سبب دور شدن شیطان است ، بهترین وسیله برای آنان که وسیله ای به سوی خدای سبحان میجویند، ایمان به خدا و رسول او و جهاد و کلمه اخلاص [لا اله الاالله] است که بر فطرت الهی است ، فان الله بعث محمدا - صلی الله علیه و آله - بالحق لیخرج عباده من عبادة عباده الی عبادته; همانا خدای تعالی محمد - صلی الله علیه و آله - را به حق مبعوث کرد تا بندگانش را از پرستش بندگان به پرستش خود درآورد) اگر شما علم حضرت علی(ع) رو قبول دارید این ها رو هم باید قبول داشته باشی وگرنه داری دروغ میگی. این از این خب در مورد دین بحث شد که نمیدونم جعلی فلانو فلان باید اینو بگم نظر دانشمندان غير مسلمان در این مورد کافیه نیاز به بحث بیشترم نیست:
تولستوي نويسنده و فيلسوف اخلاق گراي معروف روسيه :
شخص شخيص پيامبر اسلام سزاوار همه گونه احترام و اكرام مي باشد . شريعت پيامبر اسلام بعلت توافق آن با عقل و حكمت در آينده عالم گير خواهد شد .(نزدیک است)
واشنگتون ايروينگ نويسنده و كنسول آمريكا در اسپانيا :
تمام آيات قرآن محكم و پرمعني مي باشد و از روي شعور نوشته شده است بنابراين سندي كه باعث تسلي قلب خودمان در دست باشد نداريم .
محمد (ص) مردي بود كه … از ميان مردم بت پرست با اراده اي آهنين برخاست و آنان را به يكتاپرستي دعوت كرد و در دلهاي ايشان جاوداني روح و روان را بكاشت ، بنابراين او را نه تنها در رديف مردان بزرگ و برجسته تاريخ شمرد بلكه سزاوار است كه به پيامبري او اعتراف كنيم و از دل و جان بگوييم كه او پيامبر خدا بود .
كارل ماكس فيلسوف و سياستمدار آلماني الاصل قرن 19 :
ولتر فرانسوي :
حضرت محمد(ص) بيگمان مردي بسيار بزرگ بود . وي جهانگشايي توانا ، قانونگذاري خردمند ، سلطاني دادگر و پيامبري پرهيزگار بود . او بزرگترين نقشي را كه ممكن بود در مقابل چشمان مردم عادي ايفا كند در روي زمين ايفا كرد .
پير سيمون لاپلاس ، منجم ، رياضيدان بسيار معروف فرانسوي :
گرچه ما به اديان آسماني عقيده نداريم ولي آيين حضرت محمد(ص) و تعاليم او دو نمونه اجتماعي زندگي بشريت است . بنابراين اعتراف مي كنيم كه ظهور دين او و احكام خردمندانه اش بزرگ و با ارزش مي باشد و به همين جهت از پذيرش تعاليم حضرت محمد(ص) بي نياز نيستيم .
گوته ، دانشمند ، شاعر و نويسنده معروف آلماني :
مندرجات كتاب قرآن … ما را مجذوب مي كند و به شگفت مي آورد و سر انجام به تعظيم و احترام بر مي انگيزد .
ساليان درازى كشيشان از خدا بى خبر، ما را از پى بردن به حقايق قرآن مقدّس و عظمت آورنده آن دور نگه داشته اند اما هرقدر كه ما قدم در جاده علم و دانش گذارده و پرده جهل و تعصبِ نا بجا را دريده ايم ، عظمت احكام مقدس اسلام كه قرآن مجموعه آن است بُهت و حيرت عجيبى در ما ايحاد نموده است و به زودى اين كتاب توصيف ناپذير ، عالم را به خود جلب نموده و تأثير عميقى در علم و دانش جهان مى گذارد و در نتيجه ( قرآن ) جهان مدار مى گردد .(نزدیک است)
جورج برناردشاو ، بزرگترين نويسنده انگلستان :
من هميشه نسبت به دين محمد(ص) بواسطه خاصيت زنده بودنش نهايت احترام را داشته ام . به نظر من اسلام تنها ديني است كه داراي آنچنان خاصيتي است كه مي تواند تغييرات گوناگون را به خود جذب كند و خود را با اشكال و صور هر عصر منطبق سازد . من درباره دين حضرت محمد(ص) چنين پيش بيني كرده ام كه كيش او براي فرداي اروپا قابل قبول خواهد بود همانطور كه در اروپاي امروز هم پذيرش آن آغاز شده است .
من معتقدم كه اگر مردي مانند پيامبر اسلام فرمانروايي مطلق جهان عصر جديد را احراز كند طوري در حل مسايل و مشكلات جهان توفيق خواهد يافت كه صلح و سعادتي را كه بشر به شدت احتياج دارد براي او تأمين خواهد كرد .
پروفسور ويل دورانت ، مورخ و نويسنده آمريكايي :
اگر به ميزان اثر اين مرد بزرگ در مردم بسنجيم بايد بگوييم كه حضرت محمد(ص) از بزرگترين بزرگان تاريخ انساني است وي در صدد بود سطح معلومات و اخلاق قومي را كه از فرط گرماي هوا و خشكي صحرا به تاريكي توحش افتاده بودند اوج دهد در اين زمينه توفيقي يافت كه از توفيقات تمام مصلحان جهان بيشتر بود كمتر كسي را جز او مي توان يافت كه همه آرزوهاي خود را در راه دين انجام داده باشد زيرا بدين اعتقاد داشت . محمد(ص) از قبايل بت پرست و پراكنده در صحرا امتي واحد به وجود آورد . برتر و بالاتر از دين يهود و دين مسيح و دين قديم عربستان ، آييني ساده و ديني روشن و نيرومند با معنوياتي كه اساس آن شجاعت و منفعت قومي بود پديد آورد كه طي يك نسل در يكصد معركه نظامي پيروز شد و در مدت يك قرن يك امپراتوري عظيم و پهناور بوجود آورد و در روزگار ما نيروي مهمي است كه بر يك نيمه از جهان حكومت دارد .
ادوارد گيبن ، بزرگترين مورخ انگلستان در قرن 18 ميلادي :
از اقيانوس اطلس تا كنار رود گنگ (در هندوستان) قرآن نه فقط قانون فقهي شناخته شده است بلكه قانون اساسي شامل رويه قضايي و نظامات مدني و جزايي حاوي قوانيني است كه تمام عمليات و امور مالي بشر را اداره مي كند و همه اين امور كه به موجب احكام ثابت و لايتغيري انجام مي شود ناشي از اداره خداست . به عبارت ديگر قرآن دستور عمومي و قانون اساسي مسلمين و دستوري است شامل مجموعه قوانين ديني ، اجتماعي ، مدني ، نظامي ، قضايي ، جنايي ، جزايي و همچنين مجموعه قوانين از تكاليف زندگي روزانه تا تشريفات ديني اعم از تزكيه نفس تا حفظ بدن و بهداشت و از حقوق عمومي تا حقوق فردي تا منافع عمومي و از اخلاقيات تا جنايات و از عذاب و مكافات اين جهان تا عذاب و مكافات جهان آينده ، همه را در بر دارد.
يوهان ولفگانگ گوته :
هرگاه معناي اسلام تسليم شدن به اراده خداوند جهان مي باشد پس ما همگي در اسلام زندگي مي كنيم و مسلمان مي ميريم .
ارنست رنان ، فيلسوف معروف فرانسوي
از طريق سيد جمال الدين اسد آبادي با اسلام و قرآن آشنا شد و علاقه فراواني به قرآن داشت . او چندين رساله در مورد جنبه هاي زبان شناسي قرآن دارد حرف معروف ايشان درباره قرآن اين است :
در كتابخانه شخصي من هزاران جلد كتاب سياسي ، اجتماعي ، ادبي و غيره وجود دارد كه اكثر آنها را بيشتر از يك بار نخوانده ام و چه بسا كتابهايي كه فقط زينت كتابخانه من است ولي يك جلد كتاب هست كه هميشه مونس من است و هر وقت خسته مي شوم و مي خواهم درهايي از معاني و كمال به روي من باز شود آن را مطالعه مي كنم و از مطالعه زياد آن خسته نمي شوم ، اين كتاب قرآن كتاب آسماني مسلمانان است .
البرت انیشتین
هيچ جا در هيچ مذهبي چنين احاديث پر مغزي يافت نميشود وتنها اين مذهب شيعه است که احاديث
پيشوايان آن نظريه ي پيچيده "نسبيت" را ارائه داده ولي اکثر دانشمندان آن را نفهميدهاند.
تعریفی از عقل:
عقل از دیدگاه اندیشمندان اسلامى:
عقل عبارت است از مرکز فکر و اندیشه که از مشخصات آن عکس بردارى از امور جزیى و فردى، نگهدارى و حفظ مفاهیم، تذکر و یادآورى، تجرید و تکثیر و تعمیم، مقایسه و انتزاع، تجزیه وتحلیل و ترکیب، ارتباط و پیوند بین مفاهیم ذهنى و حکم و استدلال و اعتراف به نسبت میان موضوع و محمول مى باشد و در این مباحث هر جا واژه «عقل » را به کارمى بریم مرادمان از عقل مرکز شعور و تفکر و اندیشه و شناخت هاى انسان است، شناخت هایى که از راه تفکر و اندیشه براى انسان حاصل مى شوند نه مطلق شناخت ها. گاهى انسان معانى کلى اى که بر صور خیالى و یا حسى حمل مى شوند، ادراک مى کنداین گونه از معانى کلیه همان معانى معقوله هستند که توسط عقل ادراک مى شوند.
روش عقلانی و فلسفى شیعه:
از دیدگاه علامه طباطبایى روش فلسفى شیعه همان است که در کتاب و سنت نمونه هاى بارز و بسیارى از آن مباحث وجود دارد، عامل اساسى پیدایش تفکر عقلى و اندیشه فلسفه در میان شیعه و به وسیله شیعه در میان مکاتب دیگر همان ذخایر علمى اهل بیت(ع) چون امیرالمومنین و امام صادق و امام رضا علیهم السلام است و اسرار مطالب اهل بیت در قرن 11 با روش حکمت متعالیه معلوم مى شود. مقایسه کتب فلسفى با مجامع روایى و علمى اهل بیت معصوم(ع) نشان مى دهد که در سیر تاریخ، کتب فلسفى شیعه روز به روز به ذخایر علمى و روایى اهل بیت نزدیک تر مى گردد تا این که درقرن یازدهم هجرى تقریبا به همدیگر منطبق مى گردند و دیگر فاصله اى میان فلسفه وروایات معصومین علیهم السلام جز اختلاف در تعابیر و عبارات نمى ماند گرچه در این زمینه برخى از دانشمندان معاصر نقدهایى دارند که مورد بررسى و پاسخگویى شاگردان علامه قرار گرفته است.
حجت ذاتى حکم قطعى عقل:
علامه طباطبایى در بخشى از منابع و تعلیقه خویش بربحارالانوار درباره حجیت ذاتى حکم عقل و لزوم پیروى از آن و صحت مباحث عقلى مى فرماید: حتى دین هم نمى تواند با حجت عقلى قطعى و بحث فلسفى مخالفت کند، هیچ مذهب و دینى و هیچ روش نظرى دیگرى از هیچ راهى نمى تواند جهت عقل قطعى وصحت بحث فلسفى را نفى نموده و الغاء کند زیرا در این صورت همان تیشه را اول به ریشه خود مى زند و حقانیت خود را که ناچار از همین راه باید تأمین شود ابطال مى نماید البته این به معناى صحت همه مطالب حکماى گذشته نیست، نه تنها فلسفه وحکمت بلکه سایر علوم نظرى هم همین طور است و تا مسئله اى به حد بداهت نرسد،همین طور خواهد بود وانگهى نفى فلسفه خود یک بحث فلسفى است.»
یه روز امیرالمومنین بالای منبر سخنرانی می کرد مردی بلند شد و پرسید یا علی تو خدا را می بینی امیرالمومنین فرمود وای بر تو من خدایی را که نمی بینم نمی پرستم مرد پاسخ داد پس چرا
من نمی توانم بیبینم فرمود به این دلیل که تو می خوایی خدا را با چشم سر ببینی در حالی که خدا را باید با چشم قلب ببینی و حس کنی.
یکی از دوستان نیوتن مادی گرا یا ماده پرست بود و اعتقاد داشت که این جهان خود به خود به وجود آمده است . همان طوری که طبیعت بدون وجود ناظم سیر عادی خود را پیش میگیرد .
روزی نیوتن ماکتی از منظومه ی شمسی ساخته بود که در همان روز این دوست مادی گرای نیوتن نزد او آمد و با دیدن ماکت متحیر شد و به نیوتن گفت این ماکت را تو ساخته ای ؟
نیوتن جواب داد که نه . من این وسایل اولیه را در این جا ریختم و صبح که بیدار شدم دیدم خودش نظم و ترتیب یافته و درست شده است .
دوست نیوتن از این جواب او ناراحت شد و فکر کرد که نیوتن قصد مسخره کردن او را دارد .
آنگاه نیوتن به او گفت تو که نظم یافتن و درست شدن این اشیای مصنوعی را به خودی خود قبول نداری چگونه منکر ناظم بزرگ جهان خلقت هستی ؟
ساده ترین راه شناخت:
با توجه اهمیت بحث، لازم است به تمامی نکات ذیل با تأمل و تدبر دقت شود:
الف ـ در وجود خداوند متعال هیچ شکی نیست که اثبات بخواهد. اگر کسی با همین چشم سر و ظاهر بینی ساده هم به عالم هستی نگاه کند، هیچ جایی برای شک او باقی نمینماند. چطور ممکن است کسی که میداند هیچ چیزی خود به خود به وجود نمیآید و هیچ نظمی، اگر چه به کوچکی نظم یک اتاق، یک کلاس، یک دستگاه و ... خود به خود و بدون ناظم به وجود نمیآید، اینک شک کند که آیا نظم عالمانه، حکیمانه و قادرانهی جهان هستی، خود به خود به وجود آمده است و خالقی و ناظمی علیم، و نگاهدارندهای قادر و هدایت کنندهای مدبر نداشته است. لذا فرمود:
«...أَ فِي اللَّهِ شَكٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْض ...» (ابراهیم – 10)
ترجمه: مگر در الله یی که ایجاد کننده و گسترانندهی آسمانها و زمین میباشد شکی هست؟
ب ـ شخصی از امام صادق (ع) پرسید: چگونه خدا را بشناسیم؟ ایشان بدین مضمون فرمودند: شناخت خدا کار شما نیست! سؤال کننده متعجب شد و پرسید: پس چه؟ فرمود: بر خداوند است که خود را به شما بشناساند. پرسید: پس تکلیف ما چیست؟ فرمود: به آن شناسایی ایمان بیاورید.
توضیح: آن چه انسان نسبت به آن معرفت کامل پیدا کند (نفوذ علمی پیدا کند)، معلوم است که کوچکتر از عقل و درک او میباشد که شناسنده توانسته است بر آن احاطهی علمی پیدا کند. ما حتی یک موجود یا یک فرمول یا یک مفهوم بزرگتر و عمیقتر از عقل و سطح علمی خود را نمیتوانیم بشناسیم و به علائم و نشانههای آن اکتفا میکنیم، چه رسد به خداوند متعال.
پس بر ما نیست که برویم و خداوند متعال را بشناسیم، بلکه بر اوست که خود را به ما بشناساند و او این نیز این کار را کرده است. انسان به هر ذرهای که نگاه کند، نشانهها و علامتهای خالقی علیم، حکیم و قادر را در آن میبیند. پس کافی است که چشم خود را نبندد و خود را به جهالت نزند و به آن شناسایی اقرار کرده و ایمان بیاورد.
ج ـ اما در عین حال آسانترین راه دسترسی به آن شناختی که خداوند خود عطا فرموده است «فطرت» میباشد. چرا که رجوع به خود بسیار راحتتر، جامعتر و سریعتر از رجوع به غیر است و دست کم انسان خود را بهتر میشناسد و به آن چه در وجود خود دارد شک نمیکند. مضاف بر این که فطرت در همه وجود دارد و قابل تغییر دادن نیز نمیباشد. و بیان فطرت نیز در انسانهای متفاوت، یکسان است. کافی است انسان حجاب را بردارد. لذا فرمود:
«فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ» (الروم - 30)
ترجمه: پس روى خود به سوى دين حنيف كن كه مطابق فطرت خدا است فطرتى كه خدا بشر را بر آن فطرت آفريده و در آفرينش خدا دگرگونگى نيست، اين است دين مستقيم ولى بيشتر مردم نمىدانند.
بهترین راه خدا شناسی، همان خود شناسی است. کسانی که از خود غافل شده و در بیرون به دنبال خدایی میگردند، یا به نتیجهای نمیرسند و یا بسیار دیر به نتایجی میرسند که آنها را به خود باز میگرداند. لذا پیامبر اکرم (ص) و اهل بیت (ع) میفرمودند:
«من عرف نفسه فقد عرف ربه» (بحارالانوار, ج 2, ص 32). یعنی: هر کس خود را شناخت، خدا را شناخته است.
فطرت گنجینهای از معلومات و معارفی است که خداوند در وجود انسان قرار داده است و هر کس میتواند با توجه به فطرت خود به معارف بسیار و متفاوتی دستیابد. کافی است به آن رجوع کند.
یکی از این معارف، معرفت «عشق» است که بدون نیاز به کسب از بیرون در وجود همگان قرار دارد و بدون نیاز به تعریف و ترجمه، برای همه شناخته شده است. هر انسانی «عشق» را در وجود خود مییابد و میداند که عاشق است.
حال کافی است که انسان صرف نظر از مصداقهایی که در بیرون برای تعلق و ابراز عشق مییابد، به درون خود مراجعه نموده و ببیند که عاشق چیست یا کیست؟
اولین معشوق هر انسانی، «هستی» است. انسان عاشق، هستی، وجود و بودن است. پس عاشق «حی لا یموت» است.
عشق به هستی، یعنی «عشق به کمال». چون هستی همان کمال است و نیستی «نقص کمال» است. وقتی میگوییم: جهل، یعنی نبود علم – وقتی میگوییم: زشتی، یعنی نبود زیبایی – وقتی میگوییم: ضعف، یعنی نبودن قوت و قدرت.
کافی است از هر انسانی بپرسید که چه چیزی را دوست دارد؟ اگر دقت کنید هر چه را نام ببرد، کمال است. مثلاً میگوید: من! هستی، زیبایی، علم، حکمت، قدرت، رأفت، مهربانی، خشم، گذشت، انتقام، غنا و توانگری، سلامتی و ... را دوست دارم. اینها همه اسمهای خداوند متعال است، چرا که او هستی و کمال مطلق است. خداوند حی، جمیل، علیم، حکیم، قادر، رئوف، رحمن، رحیم، قاهر، غفور، منتقم، غنی، سلیم و ... میباشد. و هیچ کمالی وجود ندارد، مگر آن که تجلی او (اسم او) باشد. پس انسان فقط عاشق اوست و هر چه را در بیرون نیز عاشق میشود، چون تجلی معشوق را در او میبیند. مثلاً زیبایی را در یک شخص یا گل و یا قدرت را در میز و پست یا غنا را در پول میبیند و گمان میکند که این همان معشوق است!
اگر از عاشق بپرسید که آخر علم، آخر زیبایی، آخر غنا ... و نهایت هستی کجاست؟ پاسخی ندارد جز آن که بگوید: آخری ندارد، چون آخر داشتن یعنی محدود شدن و محدود شدن یعنی ورود نقص و نیستی. اگر بپرسید: آخر عشق تو به این کمالات کجاست و حد آن چقدر است؟ باز پاسخ میدهد که چون معشوق بیحد است، عشق من نیز بیحد است. پس انسان در فطرت خود مییابد که به صورت مطلق و بیحد، عاشق کمال مطلق و بیحد است. و آن چه بیرون از مصادیق زیبایی، علم ... و سایر کمالات مییابد، همه تجلی و محدود هستند، پس باید آن معشوق بیحد، آن هستی مطلق، آن کمال مطلقی که این عاشق اوست، وجود داشته باشد. و آن همان خداست که به «الله» یا سایر اسامی در لسان قرآن و نامهای دیگر در سایر زبانها نامیده میشود.
در نتیجه بهترین راه اثبات خدا، فطرت، یعنی رجوع به خود و خود شناسی است. هر کسی در خود مییابد که: نه خودش خودش را آفریده است و نه دیگری که چون خودش مخلوق است او را آفریده است، پس او و جهان هستی آفرینندهای دارد که به غیر از عناصر جهان است.
هر کسی با نگاه به جهان هستی و عناصر محدود آن مییابد که خالق باید به غیر از این عناصر باشد، چون اگر از اینها باشد خود نیز مانند اینها محدود، ناقص و در نتیجه مخلوق است.
و هر کسی در درون خود عشق به هستی و کمال مطلق را مییابد و میفهمد که هر چه میکند برای رسیدن به کمال است. پس باید کمالی وجود داشته باشد. و چون حد و حصر نقص است، آن کمال باید بی حد و حصر و نقص باشد و چون چنین است به وصف نمیآید و چون وجودش همه جا دیده میشود و در عین حال قابل وصف نیست، انسان از دیدن او و در شناخت او به «وله – حیرت» میافتد و لذا او را «الله» یعنی معبودی که همه در او در حیرتاند مینامد.
سبحان الله عما یصفون – خدا منزه از آن چیزی است که وصفش میکنند.
دوست عزیزی حدیثی از امام باقر(ع) نقل کرده بودند که حدیث این بود:
گویا تو گمان می كنی كه خداوند فقط این عالم را آفرید و بس و همچنین گمان می كنی كه خداوند بشری غیر از شما نیافریده است؛ آری به خدا قسم!خداوند هزار هزار عالم و هزار هزار آدم آفرید و تو در آخر این عالم ها و آدم ها هستی
ایشان حدیث دیگری هم در این رابطه فرمودنده اند:
خدا از روزی که زمین را آفرید، هفت عالم را در آن خلق کرد (و سپس منقرض کرد) که هیچ یک از آن عوالم از نسل آدم ابوالبشر نبودند. خداوند همه آنها را از پوسته روی زمین آفرید و نسل بعد از نسل دیگر ایجاد کرد و برای هر یک عالمی بعد از عالم دیگر پدید آورد تا در آخر، آدم ابوالبشر را بیافرید و ذریهاش از او جدا ساخت
امام صادق(ع) هم در این رابطه یک حدیثی دارند در این این حدیث به لفظ بشر دقت کنید تا در ادامه توضیح بدم:
شاید شما گمان میکنید که خدا غیر از شما هیچ بشری دیگری نیافریده است! نه، چنین نیست، بلکه هزار آدم آفرید که شما از نسل آخرین آنها هستید.
البته ناگفته نماند من این توضیح رو جایی دیگه هم داده بودم که ناظرین محترم...
هنگامی که پروردگار تو به فرشتگان گفت:من در روی زمین جانشین و حاکمی قرار خواهم داد. فرشتگان گفتند: پروردگارا آیا کسی را در زمین قرار می دهی که فساد و خون ریزی کند؟”شاید به ذهنتون بیاد که فرشته ها از کجا میدونستن که انسان ها در روی زمین فساد می کنند؟ من دو جور تفسیر در این باره خوندم یکیش این که فرشتگان خودشون این مطلبه از کلمه (فی الارض) “در روی زمین” فهمیدند زیرا میدونستن که انسان از خاک افریده شده و ماده به خاطره محدودیتی که داره طبعا مرکز نزاع و تزاحم است چرا اینکه جهانی که محدود مادی باشد طبع زیاد طلب انسانها رو نمی تواند اشباع کند حتی اگه تمام دنیا رو به کسی بدهند باز ممکن است سیر نشود این وضع مخصوصا در صورتی که توام با احساس مسئولیت کافی نباشد سبب فساد و خون ریزی می شود البته بعضی هم معتقدند پیشگوئی فرشتگان به خاطر این بوده که انسانها اولین موجودات روی زمین نبودند بلکه موجودات دیگری قبل از انسان ها (نه از نسل انسان) در روی زمین زندگی می کردند که فساد و خونریزی می کردند که این مسئله باعث بدگمانی فرشتگان به بنی ادم شد. در مورد حدیث امام صادق که فرمده اند ایا میپندارید خداوند هیچ بشری قبل از شما نیافریده به این مطلب توجه کنید: “لفظ انسان و بشر در قرآن به معناي عام است. آدم و فرزندان او را تا به امروز هم ميتوانيم بشر بناميم و هم انسان. ولي ميان دو واژه بشر و انسان تفاوت وجود دارد. وقتي لفظ بشر را به كار ميبريم، منظور ظاهر و پيكر انسان است كه با مرگ وي متلاشي ميشود. آدمي را از آن جهت بشر ناميدهاند كه برخلاف ساير پستانداران؛ پشم، مو، كرك؛ بدنشان را مستور كرده است. پوستش از ميان مو آشكار و نمايان است. اما وقتي لفظ انسان را بكار ميبريم، منظور فضائل اخلاقي، روح خدايي، و مقام خليفةاللّهي اوست نه پيكر او. منظور از انسان؛ باطن، نهاد، انسانيت و عواطف اوست. آدمي را نسبت به فضائل، كمالات و استعدادهايش «انسان» ناميدهاند و نسبت به جسد و ظاهر بدنش «بشر»
بنابراين بشرهاي قبل از حضرت آدم عليهالسلام را به استناد آيات قرآن نميتوانيم انسان بناميم چون متّصف به فضائل اخلاقي، كمالات، مقام خليفةاللّهي نبودهاند بنابراين كاربرد لفظ «بشر» در مورد آنها صحيح است. اما اولاد حضرت آدم عليهالسلام را هم ميتوان بشر ناميد و هم انسان. براي واضحتر شدن مطلب، به آيات زير اشاره ميكنيم. مثلاً در آيات:
1 « يا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُكَ الجَنَّةَ» منظور از آدم، اسم خاصّ، اولين انسان يا بشر موحد است.
2 « إِنِّي خالِقٌ بَشَرا مِنْ طِينٍ» منظور از بشر، ظاهر و پيكر انسان است.
3 « خُلِقَ الإِنْسانُ ضَعِيفا» عواطف، فضائل اخلاقي و حالات روحي انسان مورد نظر است.
در ماجراي داستان حضرت يوسف عليهالسلام چون زنان مصر شيفته و دلباخته جمال ظاهري حضرت يوسف شدند، قرآن واژه بشر را بكار برده است «ما هذا بَشَرا» «اين انسان نيست، بلكه فرشته است» قرآن نگفته است «ما هذا انسانا» همينطور پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله از جهت ظاهر و قواي بدني مانند ساير انسانها بود نه از لحاظ فضائل اخلاقي و كمالات، بلكه بسيار بالاتر و برتر بود. پس وقتي قرآن ميفرمايد: «إِنَّما اَناَ بَشَرٌ مِثْلُكُمْ» پيامبر در بشريت و جسد و پيكر همانند مردم است، نه در انسانيت و كمالات و فضائل.
به هر حال خلاصه بحث چنين ميشود كه واژه «بشر» مخصوص آن افرادي است كه قبل از حضرت آدم عليهالسلام بودند، واژه «آدم» اسم خاص براي اولين بشر موحد و دو واژه «انسان» و «بشر» مخصوص حضرت آدم عليهالسلام و اولاد اوست كه مستقل و غير متحوّل از بشر اوليه است. البته داستان شیطان و خلقت جن حاکی از اینه که قبل از ما انسان ها جنیان در زمین زندگی میکردند (البته هنوز هم زندگی میکنند)مختصر این داستان به این صورته که قبل از نسل انسان شیطان همراه با قبیله جنیان زندگی می کرد تا اینکه فساد و جنگ در بین جنیان زیاد شد و خداوند تصمیم به نابودیه انها گرفت بدین منظور لشگری از فرشتگان رو برای نبرد با جنیان فرستاد که در این نبرد بسیاری از جنییان کشته شدند شیطان که از این معرکه جانه سالم بدر برده بود سرانجام فرشتگان ان را اسیر کردند او به فرشتگان گفت که من از جمله مومنان بودم و در کارهای انها شرکت نداشتم شما تمام هم خویشان مرا کشتید و من تنها مانده ام مرا نیز با خود به اسمان ببرید تا همراه شما خداوند را عبادت کنم و فرشتگان از خداوند جویای تکلیف شدند که خداوند به انها اجازه داد. این مطلب وجود جنییان قبل از انسان ها بر روی زمین اثبات میکنه که شایدم فرشتگان از این رو به نسل حضرت آدم(ع) بد گمان شده بودند.
دوستان خواهش میکنم برای فهمیدن هر چیز به اهلش مراجعه کنید و نظر استادید دین رو جویا بشید هم من و هم شما دانش کاملی نداریم که در مورد تمام شبهات بتونیم از دین و آیین خودمون دفاع کنیم شما به راحتی میتونین شبهات که براتون به وجود آمده رو از طریق ملاقات حضوری یا از طریق سایت مربوط به این موضوع مطرح کنید و جواب بگیرید هیچ وقت نظره کسی رو بدونه این که راجبش تحقیق کرده باشید و به یقیین رسیده باشید تصدیق نکنید
تفسیر سوره طور ؛ آيات 44 - 29فـذكـر فـمـا انـت بنعمت ربك بكاهن و لا مجنون (29) ام يقولون شاعر نتربص به ريب المنون (30) قل تربصوا فانى معكم من المتربصين (31) ام تامرهم احللامهم بهذا ام هم قوم طـاغـون (32) ام يقولون تقوله بل لا يومنون (33) فلياتوا بحديث مثله ان كانوا صادقين (34) ام خـلقـوا مـن غـيـر شـى ء ام هـم الخـلقـون (35) ام خـلقـوا السـمـوات و الارض بـل لا يـوقنون (36) ام عندهم خزائن ربك ام هم المصيطرون (37) ام لهم سلم يستمعون فيه فـليـات مـستمعهم بسلطان مبين (38) ام له البنت و لكم البنون (39) ام تسلهم اجرا فهم من مـغـرم مـثـقـلون (40) ام عـنـدهـم الغـيـب فـهـم يكتبون (41) ام يريدون كيدا فالذين كفروا هم المـكـيـدون (42) ام اله غـير اللّه سبحان اللّه عما يشركون (43) و ان يروا كسفا من السماء ساقطا يقولوا سحاب مركوم (44).
ترجمه آيات
پس (حال كه جهنمى و بهشتى چنين در پى دارند) تو به دعوت خود ادامه بده ، چون تو هر تـذكـرى مـى دهـى بـه حـق است ، و آنطور كه تكذيب گران به تو نسبت مى دهند و كاهن و مجنونت مى خوانند نيستى (29).
و يـا مـى گـويـنـد شـاعـرى اسـت كـه امـيـدواريـم و مـنـتـظـريـم مرگش برسد بگو: منتظر باشيد،كه من هم با شما از منتظرانم (31).
(بـا ايـن تـهـمـت هـا كـه نـمـى تـوانند حق را باطل سازند، پس مدركشان چيست ) آيا عقلشان ايـنـطـور حـكـم مـى كـنـد؟ (كـه عـقـل هـم هـرگـز حـق را بـا اباطيل باطل نمى كند) يا اينها مردمى سركش و ياغى هستند (32).
و يـا مـى گـويـنـد: ايـن قرآن را به دروغ به خدايش نسبت مى دهد (همه اينها بهانه است ، علت صلى اين است كه ) اينان ايمان ندارند (33).
خـوب ، اگـر بـه ايـن قـرآن ايمان نمى آورند در صورتى كه درست مى گويند خودشان سخ نى نظير آن را بياورند (34).
(نـه ، ايـنـطور سوال مى كنيم كه ) آيا اين تكذيب گر ان از چيز ديگرى خلق شده اند غير آن چيزى كه ساير افراد بشر از آن پديد آمده اند؟ و يا آنكه خودشان خالقند؟ (35).
(بـاز هـم طور ديگر سوال مى كنيم ) آيا بر فرض كه خود خالق خويشند، آيا آسمان ها و زمـيـن را هـم ايـشان آفريده اند؟ نه ، منشاء تكذيبشان اينها نيست ، بلكه منشاء اين است كه داراى يقين نمى شوند (36).
(اين بار اينطور مى پرسيم كه ) آيا خزانه هاى رحمت پروردگارت نزد ايشان است ؟ كه بـه هـر كس خواستند نبوت بدهند و يا نه ، بلكه اصلا غالب بر خدا و خدا مغلوب ايشان است ؟ (37).
يـا آنـهـا را نـردبانى است (به سوى آسمان ) كه بدان مى شنوند؟ (اگر چنين است ) پس شنونده ايشان دليلى روشن بياورد (38).
و يا نه ، بلكه از شدت بى عقلى پسران را از خود و دختران را از آن خدا مى دانند؟ (39).
و يـا نـه ، بـلكـه تـو از ايـشان مزدى خواسته اى ، و سنگينى پرداخت آن وادار تكذيبشان كرده ؟ (.4).
و يا نه ، بلكه لوح محفوظ نزد ايشان است و از روى آن مى نويسند؟ (41).
و يا نه ، بلكه نقشه اى دارند؟ اگر اين است كفار بدانند كه نقشه هايشان عليه خودشان نتيجه خواهد داد (42).
و يا نه ، بلكه معبودى بغير خدا دارند خدا منزه از شركى است كه مى ورزند (43).
خـوى تـكـذيـبـشان آن قدر قوى است كه حتى اگر قطعه اى از آسمان كه نشانه عذاب است ببينند مى گويند: چيزى نيست ، ابرى متراكم است (44).
حقیقتنقل قول:
اول نظراتون رو در مورد حقيقت خدا بگين بعد برين توي توضيح و دلايلش . موقع امتحاناته زود باشين
به نظر من حقیقت فرقی با واقعیت نداره و فکر می کنم بهتره دنبال حقیقت نباشیم ، همین واقعیت حقیقته ( مثل این می مونه که بخوای با چشمت 360 درجه رو ببینی ! ... چشمت محدوده و شما هر بار زاویه خاصی رو می بینی ... حقیقت برای شما همونه که می بینید ... می دونیم اگه بازم بچرخید بر واقعیت اضافه می شه ... و شما همه اینها رو با هم جمع می کنید و میخواید حقیقت کل رو بدست بیارید ... ولی وقتی چشتون تونست 360 درجه رو ببینه بیاید از حقیقت 360 درجه بگید ... مثال عرض کردم ، منظورم به کسی نبود )
خدا
اژدها وجود داره ؟ ... نه اینکه واقعا هست ... ایا امکان داره سلولی به سلولی پیوند بخوره و 7 تا سر و 5 دست و هیکل بزرگ به وجود بیاد ؟ ... فکر کنم بیشتر افراد موافق باشن ... شایدم بعضی ها بهمون دلیل همیشگی بگن اینا تیکه پاره های ذهنه که بهم جور شده !
بازم به فکر ناقص من هر چیزی که در ذهن شما بیاد امکان وجود داره ... گفتید خدای توانای قادر متعال ... مطمئن باشید امکان داره کسی باشه واقعا قادر مطلق و غیره باشه ... پس می شه نتیجه گرفت حد فکر ما تعیین کننده امکان وجود چیزیه ...
حقیقت خدا
محدودیم ... می خوایم چیزی رو بگیم که در محدوده ما نمی گنجه ... تعریف ها همیشه ناقص اند ... هر روز بهش چیزی اضافه می شه ... با منطق نمی خونه ( ضد و نقیض رو جمع کرده !!!) ... با علم به جایی نمی رسیم ( هر روز کشفی جدید )
خوب می خوای چطور تعریفش کنم ؟ ...
ولی من می گم یه چیز هست که تعریفش می کنه ... اونم عقله ... عقل هر فرد برای هر فرد
من می تونم با عقلم تا کنار لبه سیاهچاله هم برم اما جزغاله نشم ! ... می تونم دست عقلم رو تا پوسته این جهان ببرم ... می تونم برم پیش خدا بشینم !!! ... تو همون مثال 360 درجه ... یه دور که بزنیم ... حالا حتی اگه چشم ها رو هم ببندیم می تونیم بگیم چی دور و برمونه ( البته فقط برای خودمون ... چون همون لحظه که چشامون رو بستیم ... ممکنه یه الکترون جاش ور با یه نوترون عوض کنه !)
پس فکر می کنم همونطور که خودش گفته بهتره پیامبر باطنی ( عقل ) رو مبعوث کنیم !
بعد هم نرید جار نزنید ای من دیدم من دیدم ... هیچ کس از تو سوراخ دید تو نگاه نمی کنه ... همه سوراخ خودشون رو دارن ... پس گلو جر ندیم که ا نمی بینی !!!! ... بابا اینا اینجاست اینجوریه ... یا اون بگه ای بابا کو من که نمی بینم ...
با چشم و تجربیات و حسی جات فقط می تونی زاویه خودت رو توضیح بدی ... با عقل هم برای خودت توضیح بدی دی: ( بازم منظورم به کسی نبود ... کلا گفتم )
اوه اوه ... من پست قبل از خودم رو ندیدم !!! ... وگرنه بسی اشکال دارم که بهشون وارد کنم ... انشالله بعد:21:
همچین چیزی واقعیت نداره.نقل قول:
به هر نژادی امکانات بدی همه کار میکنه.
آفریقایی ها هم اگه امکانات داشته باشن دنیا رو میگیرن.
کوتاهترین پاسخ، نگاه عاقلانه و وضعیت موجود بشر مدعی دیروزی و امروزی است. جهل، گرسنگی، ظلم، قتل، غارت، تجاوز، خودکشی، نسلکشی، کشورگشایی و ...، آن هم به عاملیت مدعیان عقل تکامل یافته – علم پیشرفته – تکنولوژی برتر – کفایت قوانین حقوق بشر – منجیان عالم بشریت، یعنی آمریکا و اروپا. اگر عقل و علم انسان (به مفهوم ظاهری آن و نه فلسفی و عرفانی) اندکی کفاف میداد و پاسخگو برای هدایت بشر به سوی سعادت دنیوی و اخروی بود، وضع بشر امروزی اینگونه نبود. و اساساً همین که پس از گذشت هزاران سال از عمر بشر و این همه پیشرفت عقلی و علمی، هنوز سؤال و اختلاف نظر، حتی راجع به کلیات وجود دارد، دلیل دیگری بر ناتوانی بشر بر هدایت خویش بر سبیل سعادت است.
اما، در مقام پاسخ علمی، باید ابتدا با تعریف «عقل» و کاربردهای آن آشنا شد. چه بسا منظور از سؤال «علم» بشر باشد، لذا لازم است که حیطهی عمل، کارآیی و کمال هر یک از دو مقولهی «علم» و «عقل» مورد نظر قرار گیرد.
عقل، به معنای منع است. و در زبان عربی زانوبند شتر را از آن جهت «عقال» میگویند که مانع از حرکت بیجای او میشود. پس عقل آن نیرویی است که سبب حرکت انسان در مسیر تکامل و مانع از اعوجاجات او میشود.
شخصی از امام باقر علیهالسلام پرسید: عقل چیست؟ ایشان فرمودند: چیزی که به وسیلهی آن خدا پرستش شود و بهشت به دست آید. پرسید: پس آن چه معاویه داشت، چه بود؟ فرمود: آن نیرنگ و شیطنت است. نمایش عقل را دارد، ولی عقل نیست. (اصول کافی، ج1 ترجمه، ص12)
اگر در روایت فوق تعمق بیشتری شود، این معنا استنتاج میشود که عقل نیرویی است که آدمی را به سوی کمال [خدا] هدایت میکند و سبب تقرب او [بهشتی شدن] میگردد.
عقل را در اصطلاح به دو بخش «عقل نظر» و «عقل عملی» تقسیم کردهاند که عقل نظری راهنمای اندیشهی بشر است و عقل عملی، راهبر انگیزههای اوست. با عقل نظری هست و نیستها و باید و نبایدها درک میشوند (نه این که وضع شوند) و عقل عملی، نیرویی است که به آن عمل میشود. عقل نظری نخست اندیشهی انسان را از حس و وهم و خیال میرهاند و با تعدیل آنها موجب پرهیز انسان از افراط ها و تفریطها میگردد.
اما انسان به مقتضای جسمش، قوا و تمایلات حیوانی هم دارد و ممکن است همین عقل، توسط نفس [شهوت و غضب] مستور و پنهان گردد و الزامی نیست که انسان حتماً به عقل رجوع کرده و به حکم آن عمل نماید. به عنوان مثال: امروزه کدام عقل سالمی [از فیلسوف گرفته تا سالخوردهی عوام]، حکم نمیکند که هیچ چیز به خودی خود به وجود نمیآید، پس به وجود آورنده میخواهد – هیچ نظمی اتفاقی حادث نمیشود، پس ناظم میخواهد ...، پس وجود جهانی هستی با این عظمت و نظم، دلیل بر وجود خالق حکیم، علیم و ناظم است و خالق حکیم که بر مخلوق خود اشراف دارد و ضعفهای او را میداند، لابد هدایتش میکند؟! اما، آیا همگان خداپرستند؟ آیا کفار عقل ندارند؟ آیا عقلشان خطا کرده است ...؟ یا خیر. عقل نبی درونی است و هیچگاه خطا نمیکند، بلکه آنان به طور کل عقل را بایکوت کرده و رجوعیی به آن ندارند. چنان چه امروزه مکاتب بشری، مانند مسیحیت تحریف شده یا مدرنیسم و پستمدرنیسم، عقل و عقلانیت را مردود اعلام میکنند! چرا که حکم عقل، حتماً در تضاد با نظرات منطبق با امیال آنهاست.
اما علم، چراغ عقل است. درخشش عقل جامع (نظری و عملی) نیز وابسته به علم (نه نظریه یا فرضیه) و عمل است. علوم نیز به دو دسته تقسیم میگردند که عبارتند از علوم «فطری» و علوم «اکتسابی». علوم فطری را خداوند متعال در نهاد انسان سرشته است. مثل این که همه بدیها و خوبیها را میدانند. همه میدانند که صداقت خوب و دروغ بد است. امانتداری خوب و خیانت بد است. عدالت خوب و ظلم بد است. و علوم اکتسابی نیز آن است که از بیرون کسب میشود. مثل علوم تجربی، زبان، ریاضیات و ... . و کار عقل در این میان نشان دادن کاربرد درست علوم است. البته برای کسی که عقل خود را به کار انداخته و به آن رجوعی دارد.
اما در اینجا چند سؤال مطرح میشود: آیا عقل میتواند همه چیز را بشناسد؟ یا به چیستیها نیز پی ببرد؟ به عنوان مثال: عقل حکم میکند که هیچ معلولی بدون علت نیست. مثلاً اگر کسی آب یخی در اختیار داشت و نیازش به آب جوش بود، عقل او حکم میکند که آب یخ به خودی خود به نقطهی جوش نمیرسد و علت میخواهد، اما حال علت چیست؟ یا اگر عقل حکم کرد که انسان با مرگ معدوم نمیشود، آیا میفهمد که چه میشود؟ به کجا میرود؟ آن جا چه خبر است یا ... ؟
علم چه؟ آیا علم فطری یا اکتسابی ما تا کجا پیشرفت کرده است و یا میتواند پیشرفت کند؟ اگر گفتهاند: که پیشرفت علم حدی ندارد، از آن جهت است که «معلوم» حدی ندارد. پس همیشه مباحث و مسائل و چیزهای بسیاری وجود دارد که انسان نمیشناسد و نمیداند، و به همین دلیل «عاقلان» به نتیجه میرسند که «هیچ نمیدانند». و اینک سؤال دیگری مطرح میشود که انسان چند قرن و چند نسل باید به خاطر عدم شناخت و نادانیهای خود هلاک شود، تا شاید در روزگاران آینده کسانی باشند که بدانند؟!
حال با چند سؤال کلی، این پاسخ اجمالی را به اتمام بریم: اگر عقل حکم میکند که عالم هستی باید آفرینندهای داشته باشد که حکیم، علیم، قادر و ... باشد، آیا آن خالق حکیم بشر را بیهوده خلق کرده یا از خلقت آن هدف داشته است؟ آیا با همان حکمتاش بشر را به سوی کمالش هدایت میکند؟ یا او را رها میسازد تا میلیاردها ملیارد انسان تلف شوند، تا شاید در آینده گروهی پیدا شوند که در میان جهانی از مجهولات، به معلومات دست یابند و پاسخ هر سؤالی را بدانند؟
از سوی دیگر، بر علم محدود بشر که هیچ تکیهای نیست، اما اگر فرض بگیریم که «عقل» برای سعادت کفایت مینماید، اینک سؤال مطرح میشود که کدام عقل و عقل کی؟ راستی پاسخ عاقلانه چیست؟ آیا غیر از این است که بگوییم: عقل و علم انسان کامل! انسانی که تمامی استعدادهای کمالی او به فعلیت رسیده است. عقل او قوای نفسانیاش در کاملاً در اختیار دارد و نیروی شهوت و غضبش را کنترل میکند. نه تنها همه چیز را میداند، بلکه عاقلانه به علم خود عمل مینماید و در حسن و اعتدال کامل قرار دارد. حال سؤال مطرح میشود که آن انسان کامل کیست؟ چه کسی میتواند انسان را کامل کند، همهی علوم را به او بیاموزد، سپس او برای راهبری انسانها انتخاب کند، به دیگران معرفی نماید و ادعای خود را «با کتاب و معجزه و ...» به اثبات رساند؟! آیا به غیر از خالقش و از طریق وحی؟!
به راستی انسانی که نه جهان را شناخته و نه خودش را و هیچ وقت هم نمیتواند بشناسد (چون عالم محدود نیست)، چگونه میتواند هادی خود یا دیگران باشد؟!
شخصی از ظریفی پرسید: چرا نمیتوانیم ذات خداوند را بشناسیم؟ او گفت: اولاً آن چه در عقل و علم تو جای بگیرد، حتماً کوچکتر از آنهاست و او دیگر خدای خالق آنها نیست و ثانیاً مگر تو ذات خود یا هیچ چیزی را توانستهای بشناسی که اینک به دنبال شناخت ذات خدا هستی؟! تو ذات هیچ چیز [حتی یک ذره] را نمیتوانی بشناسی!
آری، این است قدرت شناخت و علم انسان، که حتی خود و محیط اطرافش را نمیتواند درست بشناسد، چه رسد به ربط و تأثیر و تأثر آنها نسبت به یک دیگر! حال چگونه میخواهد قوانین سعادت بخش را وضع نماید؟! حال آن که این ناتوانی آشکار او نسبت به شناخت طبیعت است، اما اگر ماورائی در کار باشد که هست، اگر جهان هستی اول و آخری داشته باشد که دارد، اگر رسیدن به کمال مستلزم علم خالقانه باشد که هست و ...، ناتوانی عقلی و علمی انسان بیش از پیش مشهود میگردد.
در نهایت آن که اگر کسی معتقد باشد که جهان خالق حکیمی ندارد، تصادفی به وجود آمده و از بین میرود! برای او آخر هر چیزی پوچی است و باید حکم کند که چون انسان هیچگاه نمیتواند بر همه چیز احاطهی علمی و سلطهی نفوذی پیدا کند، پس هیچگاه به سعادت نمیرسد. ولی اگر عقل حکم به خالق علیم و حکیم نمود و انسان عقلاش گرفتار نبود و به آن رجوع کرد، میفهمد که عالم هستی بیشعور و بیهدف و رها شده نیست، خالقی حکیم دارد، لذا انسان را تعلیم داده و هدایت مینماید. که این هدایت توسط وحی انجام پذیرفته، توسط عقل تصدیق میشود و توسط علم نورافشانی کرده و راه بشر را تا ابدیت روشن میکند.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
بحث اصلا مذهبي نيست ( شده ميزگرد ديني مذهبي )
اين دوستمون كتاب نوشتن ها ! [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
الان امريكا صنعتي شده ، يعني همين !نقل قول:
خود اروپایی ها میگن که ایران قبل از اسلام داشته صنعتی میشده و میدونی این یعنی چی؟!!!
البته ايرانيها عقب بيفتن نااميد ميشن ، جلو بيفتن مغرور .
منظورت رو منم قبول دارم ولي راه و هدفت به نظر شخصي مياد تا جهاني . يعني خدا و دين بايد باعث پيشرفت و صنعتي شدن ايران بشه ؟
اصلا صدا ميزداي بت بزرگ ، چه فرقي داشت ؟ مفهوم خدا مهمه ، نه اسمش.نقل قول:
... که خدا رو با صفت اهورا مزدا صدا میزده(قدرتمند دانا) نه بخشنده و بخشایشگر که انسان رو همیشه برده و مدیون و گناه کار میدونه!
بنده ، نه برده .
گناه کار نيستيم ولي ميشيم و بخاطر همين به خدا مديونيم . ( شاعر ميگه به تو مديونم هميشه [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] )
كفرنامه ي كارو رو خوندين كه ؟ ... خداوندا تو مسئولي ... خداوندا پريشانم ، چه ميخواهي تو از جانم ؟ ...
ما طلبكاريم يا بدهكار ؟
تو هم بعد از ازدواج ميفهمي ظاهر(واقعيت) با باطن(حقيقت) فرق داره :31:نقل قول:
این حرفت نشون داد هنوز خیلی مونده که بفهمی واقعیت چیه
واقعيت صورت ابتدايي حقيقت هست. واقعيات رو پشت سر بگذار تا به حقيقت برسي. اگه نتونيم ، ضعف از ماست.نقل قول:
به نظر من حقیقت فرقی با واقعیت نداره و فکر می کنم بهتره دنبال حقیقت نباشیم ، همین واقعیت حقیقته
سعيد => دنبال واقعيت (خدايي كه در عقلت جا بشه) هستي و چيزي پيدا نميكني.
همون اثبات ! Electro magnetic waves of GOD حرفمو ثابت ميكنه [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
پست آخري رو حذف كن تا حذفت نكردن
منم با قسمتي از نظر همتون موافقم ( بعضياش )
شاعر ميگه :
كار ما شايد اينست ،
كه بين گل نيلوفر و قرن ،
پي آواز حقيقت بدويم. :20:
پست تمام رنگي !! :31:
نقل قول:نقل قول:
عزیزم من جواب همه ی شما رو با هم دادم چون دیگه نمیخوام تو این جور مسائل نظر بدم(اگه واقعا در چند کلمه میشه نفی و اثبات چیزی رو ثابت کرد بنده عاجزم البته دوستانی هستن که در 1 خط این کار رو انجام دادن:31:) شما مشغول باشین ببینم به کجا میرسین(البته یقیین دارم روزی خواهد آمد که این مسائل براتون روشن میشود اما شاید اون موقع کار از کار گذشته باشه) نظر بعضی از دوستان رو که میخونم بی ادبی نباشه اما برام مثل یه جوک میمونه سطح درک و فهمشون در حد زیر صفره با این اوصاف هم خیلی از دوستان از روی جهل نظراتشون رو تایید میکنن از عزیزان خواهش میکنم تو چیزی که بهش علم ندارن وارد نشن دوست عزیز اگه نفی خدا و پیامبرش یک بحث مذهبی نیست خواهشن شما با سواد و علم بالایی که نسبت به بنده دارید بفرمایید این بحث مربوط به چی میشه ما که سوادمون نمیرسه شما بگید؟(هان! شما همان كسانى هستيد كه در آنچه به آن علم داريد، محاجّه كرديد، [ولى] چرا در بارهى موضوعى كه نسبت به آن آگاهى نداريد محاجّه می كنيد؟ و خدا می داند و شما نمی دانيد)
وقتي كه تا آخرين نفر از لشگر فرعون وارد راه باز شدة دريا شدند، ناگهان به فرمان خدا آبها از هرسو به هم پيوستند و همة فرعونيان را به كام مرگ فرو بردند.
در همان لحظة طوفاني كه فرعون خود را در خطر شديد مرگ ميديد، غرورهايش فرو ريخت و درك كرد كه همة عمرش پوچ بوده و اشتباه كرده است، با چشمي گريان به خداي جهان متوجّه شد و گفت:
«آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائِيلَ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ؛ ايمان آوردم كه هيچ معبودي جز معبودي كه بنياسرائيل به او ايمان آوردهاند وجود ندارد، و من از تسليم شدگان هستم.»
ولي ديگر وقت و فرصت گذشته بود، و لحظهاي براي توبه نمانده بود، امواج سهمگين دريا، فرعون را غرق كرد و سپس كالبد بيجان او را به بيرون دريا پرتاب نمود، تا ماية عبرت براي آيندگان گردد.
روايت شده، هنگامي كه فرعون در لحظة مرگ گفت: «به خداي موسي ايمان آوردم.» جبرئيل مشتي خاك بر دهان او زد و گفت:
«اي خاك بر دهانت! تا در ناز و نعمت بودي، دم از خدايي زدي و مكرّر با موسي مخالفت كردي و پيمانشكني نمودي و به بني اسرائيل ستم كردي و آنها را رنج دادي، اينك كه در بنبست قرار گرفتهاي، همان دروغهاي قبل را تكرار ميكني؟!»
سحر با باد میگفتم حدیث آرزومندی
خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی
دعای صبح و آه شب کلید گنج مقصود است
بدین راه و روش میرو که با دلدار پیوندی
قلم را آن زبان نبود که سر عشق گوید باز
ورای حد تقریر است شرح آرزومندی
الا ای یوسف مصری که کردت سلطنت مغرور
پدر را بازپرس آخر کجا شد مهر فرزندی
جهان پیر رعنا را ترحم در جبلت نیست
ز مهر او چه میپرسی در او همت چه میبندی
همایی چون تو عالی قدر حرص استخوان تا کی
دریغ آن سایه همت که بر نااهل افکندی
در این بازار اگر سودیست با درویش خرسند است
خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی
به شعر حافظ شیراز میرقصند و مینازند
سیه چشمان کشمیری و ترکان سمرقندی
نقل قول:
اگه ممکنه به زبان دیگری غیر از زبان شیرین فارسی (ترجیحا به زبان خود کسانی که ازشان نقل قول کردید) هم این جملات رو بگزارید. :27:
به عبارت دیگر منبع اصلی.
گوگل ترانزلیت هم در خدمت شما!!
دوست عزیزمنقل قول:
ما هممون عادت داریم تمامی موفقیت های عالم رو نتیجه تفکر خودمون یا ریشه داشتن در تمدن کهن و آیین فلانمون بدونیم.
این عادتمونه.
منتظریم گرد بودن زمین اثبات بشه بدست دانشمندای اروپا
بعد بگیم کار بزرگی کردن مثلا؟ ما 1400 سال پیش گفته بودیم دیگه این...
چجوری گفته بودید اینو؟ ایناهاش دیگه: زمین و به گهواره تشبیه کردیم. گهواره هم که حرکت میکنه. حرکتم کنه گرد میشه حالتش...
یه فرمولهای من در آوردی...یه حرفای عجیب...چیزایی که فقط خودمون قبول میکنیم و هیچکس تصدیق نمیکنه.....
من حرف ها مو تو دو تا پست بالا زدم شما خواستی بپذیر خواستی نپذیر بقوله معروف هرچی عشقته! شما اصلا تو عمرت قرآن خوندی؟ بعید میدونم باشه شما از من نپذیر چون اصولا ما ایرانی ها حرف هایی که خودی ها می زنند رو قبول نداریم تا حالا به گوشت اسم مستند Miracles Of The Quran والا به خدا این کاره یک ایرانی نیست من براتون پایین لینک میذارم اگه خواستین میتونین دانلود کنین متاسفانه زبان اصلی هستش اما یه خورده زبانتون خوب باشه و به تصاویر دقت کنین متوجه میشین دوست عزیز تقاضای منبع کرده بودن با این که میدونم اینها همه بهانست و شما نخواهید پذیرفت اما براتون چند تا متن با منبع رو میذارم اگه طالبه فهمیدن هستید برید دنباله کتب منابع تا خودتون متوجه بشید البته بعید میدونم کسی رو که خودشو به خواب زده بشه بیدار کرد!!!(لطفا به ترجمه آیات که در پست های قبل گذاشتم توجه کنید که عبرت انگیز است)نقل قول:
لینک مستند قسمت1:لینک مستند قسمت2:کد:http://-------------.com/2010/08/_miracles_of_the_quran.php
لینک رو کپی پیست کنیدکد:http://-------------.com/2010/08/_miracles_of_the_quran_2.php
اینم یکی از معجزات قرآن که خودم برات میگم:
ثُمَّ استوی اِلَی السَّماء وَهِیَ دُخان...»(3):«سپس خداوند آسمان را مورد مشیّت خود قرار داد در حالی که آسمان دود بود».
آیه های زیادی در این مورد هست که آسمان در ابتدای خلقت دود یا همان از جنس گاز بود که دانشمندان غربی بعد از 1400 سال از امدن قران متوجه این مسئله شدن اگه باور ندارید میتونید راجبش تحقیق کنید مستند های زیادی توسط غربی ها در مورد آغاز خلقت وجود داره.
(لقد خلقنا الانسان من سلالة من طين ثم جعلناه نطفة في قرار مکين ثم خلقنا النطفة علقة فخلقنا العلقة مضغة فخلقنا المضغة عظاما فکسونا العظام لحما ثم أنشأناه خلقا آخر) (مؤمنون: 12-14)؛ قطعا ما انسان را از خلاصه اي که از گل گرفته شده بود آفريديم، سپس او را نطفه اي در جايگاهي آرام قرار داديم، آن گاه نطفه را خوني بسته کرديم؛ پس خون بسته را گوشتي جويده شده کرديم، سپس گوشت جويده شده را به صورت استخوان هايي قرار داديم. بعد استخوان ها را گوشت پوشانيديم
توجه کن قرآن گفته اول استخوانها رو قرار دادیم و بعد روی آن رو گوشت پوشاندیم غربی ها تا چند سال پیش میگفتن اندام انسان اول از گوشت تشکیل میشه بعد کم کم استخوانها شکل میگیره که الانه به حرف قرآن رسیدن که نه بابا این طوری نیست حالا من فقط به همین دوتا اشاره کردم شما اگه مشتاق باشی با تحقیقات به جاهایی میرسی که خدا شاهده مغزت هنگ میکنه به عنوان یک دوست بهت میگم از این لجاجت دست بردار سعی کن با فکر آزاد راجبه این مسائل فکر کنی و تصمیم بگیری یقیینن اگه بخوای و تلاشتو بکنی خدا خیلی از چیزهایی که برای من آشکار کرده و من با تمام وجود درکشون کردم و با اطمینان کامل میگم صدق الله علی عظیم برای تو آشکار میکنه و خیلی از مسائل برات روشن میشه فقط خودت باید بخوای انشا الله همیشه موفق باشی.
إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِّلْعَالَمِينَ لِمَن شَاء مِنكُمْ أَن يَسْتَقِيمَ وَمَا تَشَاؤُونَ إِلَّا أَن يَشَاء اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ
«این(قرآن) جز یادآوری برای جهانیان نیست. برای آن کس از شما که بخواهد مستقیم گردد. و شما (انتخاب این راه را) اراده نمی کنید مگر آنکه خداوند، پروردگار جهانیان بخواهد »
این منابع اون سخنان نیستن انشالله وقت کردم اونها رو برات میذارم دوست عزیز
A totally objective examination of it [the Quran] in the light of modern knowledge leads us to recognize the agreement between the two, as has been already noted on repeated occasions. It makes us deem it quite unthinkable for a man of Muhammad's time to have been the author of such statements, on account of the state of knowledge in his day.
Such considerations are part of what gives the Qur'anic Revelation its unique place, and forces the impartial scientist to admit his inability to provide and explanation which calls solely upon materialistic reasoning
Dr. Maurice Bucaille - author of "The Bible, the Quran and Science" 1978, p. 125
دکتر موریس Bucaille در کتاب خود : "کتاب مقدس ، قرآن و علم" 1981 ، ص. 18
In making the present attempt to improve on the performance of my predecessors, and to produce something which might be accepted as echoing however faintly the sublime rhetoric of the Arabic Koran, I have been at pain to study the intricate and richly varied rhythms which – apart from the message itself – constitute the Koran's undeniable claim to rank amongst the greatest literary masterpieces of mankind..
This very characteristic feature – 'that inimitable symphony', as the believing Pickthall described his Holy Book, 'the very sounds of which move men to tears and ecstasy' has been almost totally ignored by previous translators; it is therefore not surprising that what they have wrought sounds dull and flat indeed in comparison with the splendidly decorated original
Arthur J. Arberry - "The Koran Interpreted", London: Oxford University Press . 1964, px
آرتور J. Arberry -- "تفسیر قرآن" ، لندن : انتشارات دانشگاه آکسفورد. سال 1964
“It is impossible that Muhammad (peace be upon him) authored the Quran. How could a man, from being illiterate, become the most important author, in terms of literary merits, in the whole of Arabic literature?
How could he then pronounce truths of a scientific nature that no other human-being could possibly have developed at that time, an all this without once making the slightest error in his pronouncement on the subject
Dr. Maurice Bucaille - author of "The Bible, the Quran and Science" 1978, p. 125
دکتر موریس Bucaille -- نویسنده کتاب "انجیل ، قرآن و علم" سال 1978 ، ص. 125
The Koran (Quran) admittedly occupies an important position among the great religious
books of the world. Though it is the youngest of the epoch making works belonging to this class of literature, it yields to hardly any in the wonderful effect which it has produced on large masses of men. It has created an all but new phase of human thought and a fresh type of character. It first transformed a number of heterogeneous desert tribes of the Arabian Peninsula into a nation of heroes, and then proceeded to create the vast politico-religious organizations of Muslims world wide which are one of the great forces with which Europe and the East have to reckon with today.”
[G. Maragliouth in his Introduction to JM Rodwells - 'The Koran", New York - 'Everyman's Library, 1977, p VI
G. Maragliouth در مقدمه خود را به JM Rodwells -- '" قرآن ، نیویورک -- 'به کتابخانه Everyman ، 1977 ، فصل ششم
It soon attracts, astounds, and in the end enforces our reverence… Its style, in accordance with its contents and aim is stern, grand – ever and always, truly sublime – So, this book will go on exercising through all ages a most potent influence
Goethe - quoted in TP Huges "Dictionary of Islam", p. 526
گوته -- نقل شده در شیوه Huges "فرهنگ لغت از اسلام" ، ص 526
این سخنان مغلطهای در ترویج فرهنگ پست مدرنیسم به زبان و مثالهای عامیانه و غلط است. شاید دوست عزیز چنین غرضی نداشته باشد، اما در همین راه قدم بر میدارد. شاید اصلاً فرق حقیقت با واقعیت را نمیداند؟! البته چون از هر مقولهای سخنی گفته و آن سخن نیز غلط است، در این مختصر نمیتوان به همهی آنها اشاره کرد. اما به صورت خلاصه عرض میشود که «حقیقت و واقعیت» در فلسفه یک معنا دارد و در «فلسفه سیاسی» معنای دیگری دارد و در پدیدهها یک معنا و در اتفاقات یک معنا. یکی دانستن «حقیقت و واقعیت» در فلسفه، نظریه مادهگراهایی چون: فوئر باخ، مارکس و انگلس است و یکی دانستن آنها در فلسفهی سیاسی که توجیهگر جنایات غرب میباشد، نظریه ماکیاولی نیچه است. و شناخت بر اساس دیدهی چشم هم نظریهی کلیه «ماتریالیستها یا همان تجربیون» است. بر اساس این نظریه میخواهند القا کنند که انسان نباید در پی «حق و باطل» باشد، حق همان است که اتفاق افتاده و واقع میشود. لذا اگر یزید دیروز یا آمریکای امروز هزاران نفر را قتل عام کردند واین یک واقعیت است، پس حقیقت هم همین است. و شما نمیتوانید بگویید که چه چیزی ارزش است و چه چیزی ضد ارزش. حتی نمیتوانید داوری کنید، چون دید شما محدود است، عقل شما محدود است ... و لذا هر چیزی که واقعیت پیدا میکند، حق همان است و حقیقت دارد. البته اگر عین همان چیز برای خودش واقع شود، میگویند: این آنارشیسم است، فاشیسم است، تروریسم است و ... انقل قول:
دقت فرمایید که «عقل» عقل من و عقل تو ندارد. عقل، عقل است و با علم فرق دارد. علم از بیرون کسب میشود. ممکن است کسی مطلبی را کسب کند و دیگری مطلبی دیگر را. یا یکی کم کسب کند و یکی زیاد. اما عقل دارای یک بدیهیاتی است که اکتسابی نیست. مثلاً عقل حکم میکند که هر معلولی علتی دارد یا آن که عقل وجود «تناقض» را نمیپذیرد. به اینها میگویند بدیهیات اولیهی عقلی. شناخت همه چیز نیز با حس و از جمله چشم حاصل نمیشود. به عنوان مثال در به آغوش کشیدن دو نفر یک دیگر را، آن چه که واقعیت دارد، یک حرکت حسی بی مفهوم است. دو جسم فیزیکی به هم نزدیک میشوند و چشم اینها را میبیند و قوای لامسه نیز لمس میکند. اما این که این به آغوش کشیدن از محبت است، از روی نمایش است، فریب است یا ...، هیچ کدام قابل تجربهی حسی نیست.حال چه کسی 180 درجه ببیند وچه 360 درچه. یا مثلاً واقعیت این است که کسی سر دیگری را از بدن جدا می کند. حالا حق داشته یا نداشته، کدام ظالم است و کدام مظلوم و چه انگیزهها و اهداف و عواملی سبب این کار میشود، در حس قابل درک نیست. آنها که میگویند حقیقت و واقعیت یک چیز است، میخواهند ظلمهای قدرتمندان به ضعفا را توجیه کنند. موفق و مؤید باشید
معني لغوي شون هم اينو تاييد ميكنه ؛نقل قول:
آنها که میگویند حقیقت و واقعیت یک چیز است...
واقعه اتفاق ميفته و ما متوجه ميشيم ، پس اگه متوجه نشيم ، وجود نداره.
حق چه ما متوجه بشيم چه نشيم ، وجود داره.
از بچه هایی که به فلسفه آشنایی دارند کسی هست یه مبحث رو مطرح کنیم،دربارش گفتگو بشه؟
مثلا تاریخ فلسفه،نظرات فلاسفه بزرگ، و یا هر موضوعی که پیشنهاد بشه.
این صفحه های آخر همش به موهومات و ... پرداخته شده.
به نظر من در این رابطه گفتگو کنیم که آیا جهان بیرون واقعا وجود دارد یا فقط ذهن است که جهان بیرون را ساختهنقل قول:
و فقط و فقط ذهن وجود دارد ! ؟