اي رخت چون خلد و لعلت سلسبيل
سلسبيلت كرده جان و دل سبيل
Printable View
اي رخت چون خلد و لعلت سلسبيل
سلسبيلت كرده جان و دل سبيل
لعل سیراب به خون تشنه لب یار من است
وز پی دیدن او دادن جان کار من است
تویی آن جوهر پاکیزه که در عالم قدس
ذکر خیر تو بود حاصل تسبیح ملک
کفر زلفش ره دین می زد و آن سنگین دل
در پی اش مشعلی از چهره برافروخته بود
در کعبه ی کوی تو هر آن کس که در آید
از قبله ی ابروی تو در عین نیاز است
تنت به ناز طبيبان نيازمند مباد
وجود نازكت آزرده گزند مباد
دور مجنون گشت و نوبت ماست
هر کس پنج روز نوبت اوست
تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود
سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود
دور مجنون گشت و نوبت ماست
هر کس پنج روز نوبت اوست
تو نیک و بد خود هم از خود بپرس
چرا بایدت دیگری محتسب