رخشندهتر از مهر رخش ماه ندیدم
خوشتر ز ره عشق بتان راه ندیدم
عمریست که آن عمر عزیزم بشد از دست
ماهیست که آن طلعت چون ماه ندیدم
Printable View
رخشندهتر از مهر رخش ماه ندیدم
خوشتر ز ره عشق بتان راه ندیدم
عمریست که آن عمر عزیزم بشد از دست
ماهیست که آن طلعت چون ماه ندیدم
مظنون به قتل- نام:ربابه-محل قتل؟
قرچك و شايد آخر چشم تر شما
-شهرت؟- سياه، چ.ب دو سر خون، لجن نژاد
مثل همين اداره ي خر تو خر شما
-سركار حجتي...بله قربان- بيا ببين
سلول چندمين ِ سحرگاه خالي است؟
ضمنا به بچه ها بسپاريد متهم
يك مرد مست خورده و حالي به حالي است
گفتي ربابه نه؟بله قربان، خب بعد
-يك دست سرخ در بدنم وول مي خورد
ما داشتيم با تلفن حرف مي زديم
آدم فرشته نيست كه خب گول مي خورد
ما در امامزاده حسن پنج سال پيش
با او كه سبزه بود و آنجا اطاق داشت
يك راديوي آندريا با رساله اي
در مبطلات روزه و عشق و طلاق داشت...
او با كلاه پوست وَ يك مخمل سياه
در زير چلچراغ عماري سوخته
از پشت عود سوز مسيّ غلام بيگ
با گردن بريده و گاري سوخته
گفت آسمان غربه ي خوبي است ما هم از
گنجشك هاي مرده ي خود لانه ساختيم
چيزي نبود زير بغل هايمان ولي
از استخوان جمجمه ها شانه ساختيم
مژدگانی بده ای دوست که محنت بگذشت
نعمت فتح و گشایش به زمان باز آمد
دولت آمد به بر و بخت و سعادت برسید
مشتری از سر شادی به کمان باز آمد
مژده اي دل كه فرانك يك شعر بدون ي داد
دروازه باز کنيد
(بسته باشد اگرشد)
و ميخ کُنيدَم برلوح ِ ورودی ش
(نيمی ازتو وُ
نيمی از من اگرشد)
حالا می توانی ستاره و سوزن بريزی و
جنازه جار بزنی هی مثل ِ مادرْ مرده ها.
(به من می گويی)
و گلوم اگرشد
گنجشک و
اگرشد
گهواره باشد اگرشد.
(دارد خوابِ ديشبِ من شکل می گيرد)
نه دیگه شیطون از جلدم بیرون اومد بچه خوبی شدم "ی" نمی دهم
در کوره راه زندگیم جای پای تست
پایی که بی گمان نتوانم بدو رسید
پایی که نقش هر قدمش نقش آرزوست
کی می توانم اینکه به هر آرزو رسید
افسوس ! ای که عشق من از خاطرت گریخت
چون شد که یک نظر نفکندی به سوی من
می خواستم که دوست بدارم ترا هنوز
زیرا به غیر عشق نبود آرزوی من
نوميد و خسته بودم از آن جستجوي خويش
با ناز خنده كردم و گفتم بيا بيا
راهي دراز بود و شب عشرتي به پيش
ناليد عقل و گفت كجا مي روي كجا
سلام اقا جلال
ماه مهر مبارک باشه
ای آنکه از دیار من آخر گریختی
چون شد که از تو باز نیامد نشانه ای
از بعد رفتنت نشناسم جز این دو حال
رنج زمانه ای و گذشت زمانه ای
در کوره راه زندگیم جای پای تست
پایی که بی گمان نتوانم بدو رسید
پایی که نقش هر قدمش نقش آرزوست
کی می توانم اینکه به هر آرزو رسید
سلام. ممنون از یادآوری لذت بخشتون!
دولت آمد به بر و بخت و سعادت برسید
مشتری از سر شادی به کمان باز آمد
آفتاب کرم و ماه ضیا هم برسید
تاج اقبال و کرامت به عیان باز آمد
سعدیا تاج سعادت دگر از نو برسید
کان نگار شده چون آب روان باز آمد
ماه مهر بر تمام معلمان ودانش آموزان ومديران ومعاونان مبارك
داغ مرگي بيزبان بر دل بماند
داغ مردي كاو سخن گفتن برايش آرزو
اندر اين دلخسته جانم خود بماند!
صد هزاران نكته هر شب گفته بود
وقت مرگش يكسره افسرده بود!
دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد
یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد
یا بخت من طریق مروت فروگذاشت
یا او به شاهراه طریقت گذر نکرد
گفتم مگر به گریه دلش مهربان کنم
چون سخت بود در دل سنگش اثر نکرد
شوخی مکن که مرغ دل بیقرار من
سودای دام عاشقی از سر به درنکرد
هر کس که دید روی تو بوسید چشم من
کاری که کرد دیده من بی نظر نکرد
من ایستاده تا کنمش جان فدا چو شمع
او خود گذر به ما چو نسیم سحر نکرد
اره. من هم داشت یادم میرفت تبریک بگم!!نقل قول:
ماه مهر بر تمام معلمان ودانش آموزان ومديران ومعاونان مبارك